مطمئنا یکی از مسؤولیت‌های معلم، انتقال ارزش‌ها و آرمانهای مورد احترام و انتقال مهارت‌ها و مفاهیمی است که برای زندگی به هر شیوه دلخواه لازم است. با این حال، ممکن است شاگردان توجیهات انتزاعی را برای تعلیم و تربیت نپذیرند و در واقع در برابر آن مقاومت کنند. به علاوه، به نظر می رسد توافق عمومی اندکی درباره آنچه تعلیم و تربیت باید باشد، وجود دارد؛ بنابراین هیچگونه حمایت یکدستی از سوی جامعه راجع به این که چه چیزی باید در برنامه درسی گنجانده شود، نداریم. این امر وظیفة معلم را پیچیده تر می کند، اما گرین ادعا می کند که این وظیفه امری غیرممکن نیست.
 
او می گوید که باید گفتگویی آغاز شود تا عموم مردم را در زمینه تعلیم و تربیت درگیر بحث و فعالیت مشترک کند. البته مردم به طور دایم درباره تعلیم و تربیت صحبت می کنند و گویی همه گروهها یکی پس از دیگری درباره آن سخن می گویند. به عنوان مثال، ظاهرا بعضی از طرفداران «یادگیری‌های پایه» می خواهند به دوره ایده آل پیشین بازگردند. بعضی نسبت به قابلیت‌های رایانه در کلاس، آموزش و پرورش حرفه ای با فضایل اخلاقی شک دارند. به نظر گرین لازم است فهم عمومی نسبت به پیچیدگیهای مسائل برنامه ریزی ایجاد شود، چون اهمیت این برنامه ها واقعا بسیار بیشتر از آن است که مربیان حرفه ای تعیین کنند.
 
در عین حال، معلم باید تعیین کند که چه چیزی باید در برنامه بگنجد و به رغم محدودیتهای مقررات، زبان و محیط چگونه با برنامه برخورد کند. این بدان معناست که مربی باید از نیازهای شاگردان و دیدگاههای آنان نسبت به جهان مطلع باشد. معلم باید پیرامون گزینشهای اخلاقی که در انتخاب و تعیین برنامه درسی نقش دارد، و نیز پیرامون تفاوتی که ممکن است این گزینش‌ها در زندگی فراگیران ایجاد کند، مطالعه کرده با آنها سر و کار داشته باشد. این کار آسانی نیست، اما فهم پدیدارشناس اگزیستانسیالیست نسبت به تعلیم و تربیت منبع گرانبهایی از بصیرت است. یکی از آن بصیرتها، این است که شاگردان به میزان قابل ملاحظه ای آزادی می خواهند تا توانایی‌هایی را که در خود می بینند با امکانات برنامه درسی سازمان یافته ترکیب کنند و بین شیوه‌های عملکرد خود و بهترین راه زندگی عمومی تلفیق ایجاد کنند.
 
نقد اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسی در تعلیم و تربیت: فلسفه اگزیستانسیالیست به عنوان نوش داروی موثری برای تعلیم و تربیت آمریکا تلقی شده است؛ به ویژه این نوشدارو در جایی بیشتر مفید واقع شده که تعلیم و تربیت یاد شده تحت سلطه طرز فکر «سازمانی» و «کاغذ بازی» مستمر مدرسه های آمریکا بوده است. این ادعای اگزیستانسیالیسم که نباید جامعه صنعتی ما را فریب بدهد . آنچه تئودور رازاک" ضد فرهنگ نامیده و توضیح داده - مورد توجه بسیاری از جوانان قرار گرفته است. این چالش ما را نسبت به فاجعه زندگی و پوچی آن و نسبت به غربت و بی پایه و اساس بودن انسان امروزی آگاه کرده است. این امر برای آمریکاییان معاصر که هرگز آثار گرسنگی عمومی، جنگ ویرانگر و قتل عام را تجربه نکرده اند، دارویی ضروری بوده است. اکثر فلسفه‌های آمریکایی آهنگ خوش بینانه ای دارد، اما اگزیستانسیالیسم در جهت ایجاد آهنگی تأمل برانگیز - البته تأمل برانگیز نه ناامید کننده به خدمت کرده است.
 
این فلسفه علاوه بر آن که تأمل برانگیز است، ما را می خواند تا با توجه به ماده گرایی افراطی، ماشینی شدن کارگران و ضدیت آن با عقل گرایی و نیز تأثیر مخرب آن بر فردیت فرهنگ را دوباره بررسی کنیم. شاید هیچ فلسفه جدیدی به اندازه اگزیستانسیالیسم در زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نسبت به فرد عطف توجه نکرده است. این فلسفه پیرامون مسائلی صحبت می کند که مشخصأ به قرن بیستم و ادامه وضع اسف بار انسان تعلق دارد. در دنیایی که ما را به دغدغه های غیرشخصی می کشاند، خودشناسی مشوق ماست. امروزه دائم به وسیله آگهی هایی که ما را هدایت می کند تا غیر از آن باشیم که هستیم، بمباران می شویم. کلیسا، مدرسه، خانواده، شغل، صنعت، دولت و سایر نیروهای سازمانی، بر افراد سلطه جویی می کنند. اگزیستانسیالیسم به این امر اشاره می کند که می توانیم از این فریب ها و گمراه سازی ها اجتناب کنیم، که اگر جرأت نشان دهیم برای انتخاب آزادیم. ما مجبور نیستیم مانند قربانی های غریب و تنها، زیر مشت و لگد قرار بگیریم.
 
اگر چه ممکن است کوشش‌های ما برای مقاومت ضعیف باشد و سرانجام به مرگ منجر شود، ولی انسان باید برای غلبه بر این نیروها تلاش کند. اگزیستانسیالیست‌ها و پدیدارشناسان از جدی ترین منتقدان مباحث تعلیم و تربیت بوده اند. آنها از مدرسه به عنوان نیرویی که در انسان حالات غیر انسانی ایجاد می کند، به افراد تلقین می کند، و قوه ابتکار شخص را به سرقت می برد، انتقاد کرده اند. گویا عملکرد اصلی مدرسه این است که مانند کارخانه کنسروسازی که ماهی تن را کنسرو می کند، انسان به عمل آورد. همه یکجور بیرون می آیند. هر چند ممکن است در مقایسه با وضعیت فعلی مدارس این تمثیل مبالغه آمیز باشد، ولی موشکافی اگزیستانسیالیست‌ها توجه ما را به شکل مهم و معینی جلب می کند. معلمان و شاگردان هر دو قربانی این وضعیت اند و اگر مؤسسات آموزشی جامعه بر ضد هویت، شخصیت و رفاه فردی صف بسته باشند، جامعه جدید نمی تواند امیدوار باشد که خود را خواهد یافت. مدارس اغلب به جای آن که فردیت را تعالی بخشند، آن را خفه کرده اند.
 
این اوضاع کمک کرد تا افکار اگزیستانسیالیستی مقبولیت عام یابد، بیشتر به این دلیل که اگزیستانسیالیسم شدیدا به چنین شرایطی اعتراض داشت. البته مقبولیت عمومی نیز عوارض خود را داشت که شاید به بهترین وجه در تجلیل از معنای «فرد»، که در این مورد یک فرد خیالی است، نشان داده شده باشد.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص 220-218، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387