انسان گاهی تصویری را می‌بیند و گاهی به چشمش می‌خورد. گاهی صدایی را می‌شنود و گاهی صدایی به گوشش می‌رسد. فرق است بین این دو. وقتی انسان به تصویری با دقت و حواسِ جمع نگاه می‌کند، جزییات آن و ظرافت‌های موجود در آن را هم می‌بیند؛ ولی وقتی تصویری به چشم انسان بخورد، شاید تنها چیزی که از آن در ذهن بماند، شبحی باشد خیالی. برای همین هم هست که بین نگاه عمدی و با دقت به نامحرم و اینکه چشم انسان به نامحرمی بیفتد، تفاوت قائل شده‌اند. اولی حرام است؛ زیرا تأثیری که نگاه دقیق و عمیق دارد، هیچ‌وقت در برخورد اتفاقی چشم با تصویر و یا شخصی، وجود ندارد.
 
حکایت گوش دادن هم همین است. دلیل آن‌که عده‌ای از مردم پای سخنرانی‌ها و درس‌های اخلاق می‌نشینند ولی بلافاصله بعد از تمام شدن آن مجلس و رفتن در کوچه و بازار و یا جمع خانواده، دوباره دچار گناهان و اشتباهاتی می‌شوند که پیش از شنیدن آن نصیحت‌ها و اندرزها مرتکب می‌شدند، همین دقت نکردن به صحبت‌هاست. در مسجد و یا حسینیه می‌نشینند و حتی چای هم می‌خورند و صدای سخنران و بعضی کلماتش را هم متوجه می‌شوند، ولی در پایان اگر از آن‌ها موضوع و محتوای صحبت‌ها را سؤال کنند، جواب درستی ندارند و شاید نهایتا قصه‌ای و یا حکایتی در خاطرشان مانده باشد که البته همان هم غنیمت است.
 
زمانی که حضرت زهرا (س) در مسجد پیامبر (ص) خطبه می‌خواند، صدای ایشان به گوش تمامی اهل مسجد می‌رسید. همان‌هایی که لحظاتی قبل از آن، جنایت خلفا را در حق دختر پیامبر دیده بودند، ولی نگاهشان و گوش دادنشان، بی‌فایده بود. صدای فاطمه (س) را می‌شنیدند. می‌دانستند که یگانه دختر پیامبر (ص) ناصر و معین می‌طلبد تا به حق مسلمش برسد و می‌دانستند که اگر بخواهند، می‌توانند به‌راحتی حق ایشان را پس بگیرند، اما دل‌هایشان در تسخیر شیطان بود و همان‌طور بی‌حرکت نشسته بودند و صدای فاطمه (ص) که آن‌ها را به یاری می‌طلبید از یک گوششان وارد می‌شد و از گوش دیگر خارج، سخنانی که ترکیبی بود از گلایه و شکایت و البته انذار.
 

خطبه فدکیه:

إِیهاً بَنِی قَیْلَةَ أَ أُهْضِمَ تُرَاثُ أَبِی وَ أَنْتُمْ بِمَرْأًى مِنِّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدًى وَ مَجْمَعٍ تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخِبْرَةُ وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ تُوَافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ وَ تَأْتِیکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیرَتْ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ؛[1]
 
ای پسران قیله ـ گروه انصار ـ آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم درحالی‌که مرا می‌بینید و سخن مرا می‌شنوید و دارای انجمن و اجتماعید؟ صدای دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهی دارید و دارای نفرات و ذخیره‌اید و دارای ابزار و قوه‌اید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صدای دعوت من به شما می‌رسد ولی جواب نمی‌دهید و ناله فریادخواهی‌ام را شنیده ولی به فریادم نمی‌رسید؟ درحالی‌که به شجاعت معروف و به خیر و صلاح موصوف هستید و شما برگزیدگانی بودید که انتخاب شده و منتخبانی که برای ما اهل‌بیت برگزیده شدید.

پینوشت:
[1] طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج 1، ص: 103.