خانم ماکسین گرین یکی از بنیانگذاران برجسته پدیدارشناسی اگزیستانسیالیستی در تعلیم و تربیت است. وی مربیان را تشویق کرد تا دستاوردهای ابتکاری تلاش‌های انسانی را به کار بندند و به این ترتیب به نوجوانان کمک کنند که به طور جدی به زندگی خود بیندیشند. «آگاه» بودن عبارت است از آگاه بودن نسبت به امکانات وجود انسان، همچنین آگاه بودن عبارت است از آگاهی از نیازهایی برای معنا. در این متن گرین به طرح ریزی روش‌هایی می پردازد که در سایه آنها هنرها و صفات انسانی به کار می رود تا برای آن که دانش پژوهان با فراست بیشتری از موقعیت وجودی خود آگاه باشند، به آنان کمک کند. رشته تخصصی گرین، ادبیات است و به پیشنهاد او باید در سایه ادبیات به شاگردان کمک کنیم که خود از طریق تفسیر پدیدارشناختی از اوضاع و احوال انسانی به معنای فردی خاصی که در ادبیات به تصویر کشیده شده، دست یابند.
 
سورن کی‌یرکگارد در یک بیان طعنه آمیز درباره این که چگونه یک نویسنده شده است توضیح می دهد که یک روز عصر یکشنبه در باغ فردریک اسبرگ نشسته بوده و از خود می پرسیده که چه می خواهد بکند. به هر طرف می نگریسته و به هر چه فکر میکرده، متخصصان سرگرم آن بوده اند که زندگی را برای مردم هر چه راحت تر کنند. افراد خیر در هر عصر می دانستند که چگونه با آسانتر و آسانتر کردن زندگی آن را برای مردم بهتر سازند، بعضی با اختراع راه آهن، بعضی با اتوبوس و کشتی بخار، کسان دیگری با تلفن، بعضی به وسیله گزارشهایی کوتاه و مختصر از آنچه ارزش دانستن دارد و به سهولت درک می شود، و بالاخره بانیان واقعی خیر در زمانه... از این راه که زندگی معنوی را به طور منظم و تشکیلاتی آسانتر و آسانتر می کنند از ندگی را برای مردم بهتر می کردند. او می گوید که با همان حرارت نوع دوستانه ای که دیگران دارند تصمیم گرفته کارها را سخت تر کند و در هر زمینه مشکلاتی به وجود آورد.
 
کی‌یرکگارد با نوشتن این مطلب در سال ۱۹۴۸ چیزی را پیش بینی می کرد که بعضی متفکران معاصر تحت عنوان «بیقراری تمدن» درباره اش صحبت می کنند، چیزی که منعکس کننده «ناتوانی تمدنی است که برای ارضای انسان به سمت رشد مادی جهت دهی شده است . درآمد بیشتر، خوردنیهای بهتر، اعجاز دارو و پیروزی‌های فیزیک و شیمی کاربردی. او می دید که فرد با عضویت در انتزاعیاتی مثل «جمهور» در گمنامی «جمعیت» گم شده است. او مثل دیگران تحت تأثیر عصر صنعتی و در نتیجه فن شناختی، نگران شخصیت زدایی، خودکاری (اتوماسیون) و یکنواختی کسالت بار زندگی بود. از دید او واقعیت انسانی - واقعیت حیات - را فقط به عنوان یک مشکل و در واقع آزادی ناگوار می توان درک کرد. سخت تر کردن چیزها برای مردم به این معناست که آنها را نسبت به آزادیشان آگاه کنیم. این بدان معناست که با آنها طوری ارتباط برقرار کنیم که از «روش شخصی زندگی خود یعنی مسؤلیتشان به عنوان افرادی در دنیای متغیر و مسأله دار، مطلع گردند.
 
هنری دیوید ثورو Henry David Thoreau در سال ۱۸۴۶ در والدن پوند می زیست. او نیز وقتی تجربه ای را که از آن جا داشت نوشت (در قالب اول شخص مفرد) درباره بیدار کردن مردم از خواب و بیرون آوردن از آسایش، صحبت می کرد. همچنین، والدن باید تمایل به سخت کردن زندگی داشته باشد، تمایل به این که افراد را به کشف این نکته وادار سازد که برای چه زندگی می کنید. ثورو در ابتدای کتاب خود با اشتیاق تمام درباره بیرون کردن خواب از سر، مطلب می نویسد. وی درباره این که چگونه حتی عده قلیلی به اندازه کافی برای یک زندگی عارفانه و خدایی بیدار هستند، صحبت می کند. او تأکید می کند که بیدار بودن، زنده بودن است. او خود با فصاحت از آنچه به عنوان مقررات زندگی واقعا اخلاقی به خاطرش رسیده، صحبت می کند. اما هرگز توصیه ای نمی کند و دیدگاه اخلاقی خود را تحمیل نمی کند. هدف نوشته‌های او صرف توصیف تجربه خاصی در ارتباط با زندگی در جنگل نیست، بلکه غرض آن است که دیگران را وادار سازد تا زندگی خود را با «کوشش آگاهانه» تعالی بخشند؛ یعنی دیگران را برانگیزد تا هر کس در شرایط خودش کشف کند که «زندگی اندیشمندانه» به چه معناست.
 
این موضوع در خلال سال‌هایی مطرح شده که تکنولوژی توسعه یافته، انشعابات روز افزون شده و مردم بسیار زیادی خود را زیر نفوذ فراوان قدرتهایی می بینند که قادر به شناسایی آن نیستند. با گذشت زمان، نویسندگان و هنرمندان بسیاری تجربیاتی را درباره شرطی شدن و تحت کنترل بودن بیان کرده اند. بنابراین، همزمان با رشد تفکر علمی و ثبوتی، یک سنت جایگزین به نام سکوت که با برداشتهای انفعالی پدید آمد، شکل گرفته است. ثورو این سنت را نومیدی پنهان» می نامد. این سنت چیزی است که اینک می توان سنت انسانگرا نامید، البته اگر انسان را کسی بدانیم که با قرار دادن خود در موقعیتهای زندگی مسأله دار، همیشه در جستجوی خویشتن خویش است. کارهای هنری، کارهای ابداعی تاریخی و فلسفی و روان شناختی داریم که عمدا به وجود آمده تا مردم را به سوی هشیاری انتقادی، اندیشه مشترک نسبت به عمل اخلاقی، و برخورد آگاهانه با جهان هدایت کند. به نظر من، این مسائل باید تحت عنوان «هنرها و فضایل» - محور هر برنامه درسی که امروزه تهیه می شود، قرار گیرد.
 
دلیل من، همانطور که قبلا گفته ام، به آگاهی و هوشیاری مربوط می شود نه انتزاعهای صرف مثل واژه های واقعی، زیبا و خوب. کلمات انتزاعی مثل سرافرازی، شرافت، شجاعت با تقدیس» مرا نیز مانند نیک هنری قهرمان کتاب وداع با اسلحه گیج کرده است. هوشیاری واقعیت دارد؛ همان طور که آلفرد شوتی فیلسوف می گوید این امر بستگی دارد به این که در دنیا زندگی کنیم:

مراد ما از اصطلاح «هوشیاری»، طرحی از آگاهی نسبت به مهمترین کشمکشی است که از توجه کامل نسبت به زندگی و مقتضیات آن ناشی می شود. در زندگی و در نتیجه در هوشیاری، واقعا فقط عمل، بویژه عمل شخصی، مورد توجه است. انسان هوشیار با عملکردهای خود زنده است و تمام توجهش به این است که طرح خود را اجرا و نقشه خود را پیاده کند. این توجه یک مورد فعال است نه منفعل، توجه منفعل با هوشیاری کامل مغایر است.
 
تا آن جا که به تعلیم و تربیت مربوط می شود، این امر از تصورات معمولی نسبت به «ارتباط» فراتر می رود. شوتس اظهار می کند که شعور و اندیشه ورزی متعالی فقط با توجه به طرحهای انسانی یعنی تعهدات انسانی معنا پیدا می کند نه با کناره گیری از دنیای مناسبات انسانی. او همچنین اظهار می کند که انسانها به وسیله طرحهای دیگران و نوعی هوشیاری که در ساختن فرد تأثیر دارد، ساخته می شوند. اگر همانطور که من معتقدم، مسأله واقعا این باشد که ارتباط بسیار نزدیک با هنرها و فضایل بالقوه می تواند این نوع اندیشه ورزی را برانگیزاند، لازم است راههایی برای هماهنگ کردن هنرها و فضایل با آنچه در تمام سطوح فعالیت تربیتی آموخته ایم، ابداع کنیم؛ باید بسیار آگاهانه و با درکی روشن از معنای این امر عمل کنیم تا مردم را برای توجه کامل به زندگی» از دیدگاه مشخص خودشان توانا سازیم.
 
حداقل از یک جهت روشن است که کارهای هنری - مثل کتاب موبی دیک ، نقاشی از چشم اندازهای رودخانه هود سنه، یا سونات کونکورد از چارلز ایوس ۔ باید دقیقا توسط کسانی که آمادگی دارند تا به ویژگیهای آنچه برایشان پیش می آید بیندیشند و در پرتو دنیای تجربه شده خود آن را درک کنند، مورد توجه قرار گیرد. آشکار است که کارهای هنری موفقیتهایی انسانی و تفسیرهایی است از شیوه های تأثیر جنبه های واقعیت بر شعور انسان.
ادامه دارد..
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص 432-428، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387