این رویکرد در برگیرنده چندین شکل است که یکی، تقویت و پرورش مهارت‌های طبیعی کودکان است. دانش آموزان از طریق روندهای زندگی روزمره و تعامل با دوستان و خانواده این اشکال را می آموزد. اکثر نوع کمک‌ها ماهیتی کاملا عملی دارند. کنت Konet (1991) و دمتریادز Demetriades (1996) وجود فعالیت‌های بعد از مدرسه را مفید می دانند چون در این فعالیت ها دانش آموزان در حکم دوست با همکلاسی ها صحبت می کنند و یا کاری پیشنهاد می دهند و یا خوراکی تعارف میکنند که در شرایط دیگر امکان نداشت. چنین نظام هایی نیاز به آموزش فشرده ندارند و فقط وجود جوانان مهربانی لازم است که آماده کمک به دیگران هستند. وجود چنین نظامی که اداره آن بر عهده همکلاسی‌های مهربان و حمایتگر است می تواند نقطه اتکای بسیار مهمی، برای کودکان آسیب پذیر باشد.
 
کار Carr (1994) بیش از سی اصطلاح برای توصیف این نقش برشمرده است که رایج ترین آنها عبارتند از : دوست، کمک کننده به هم کلاسی و یا شریک هم کلاسی ولی پایه مهم این رویکرد شامل گوش دادن فعال، نگرشی دلسوزانه و رویکردی عملی برای موضوع است.
 
حال به ذکر چند مثال می پردازیم؛ کای و وب Kaye & Webb (1996) نظامی را توصیف می کنند که در آن کلاس ششمی ها مسئولیت گروه کوچکی از دانش آموزانی را که به تازگی به آن مدرسه رفته بودند، برعهده گرفتند. آنها در گروه خود امکان بحث در مورد مسائلی همچون احساس تنهایی، دوست یابی، برخورد با رفتار قلدری، فراگیری نحوه سهیم کردن دیگران و غیره را فراهم کردند سلامت دانش آموزان کم سن و سال تر بهبود یافت و کمک کنندگان نیز به دلیل اعتماد فزاینده و باور کردن کارآیی خود، فوایدی نصیبشان شد. بورگالت  Bourgault نیز به دانش آموزان سال بالا در خصوص گوش دادن فعال، جرئت یافتن و رهبری کردن آموزش هایی داد، سپس این افراد آماده بودند تا از طریق راه اندازی بحث در گروه‌های کوچک، مداخله‌های مفیدی جهت کمک به دانش آموزان تازه وارد داشته باشند. بحث آنها موضوعاتی مانند؛ انجام تکالیف مدرسه، برخورد با فشار گروه همکلاسیها آگاهی از جنسیت خود را شامل می شد. این کار تأثیرات فوی و درازمدتی داشت که هم برای دانش آموزان کم سن و سال‌تر و هم برای کمک کنندگان به همکلاسی مفید بود. 
 
جیمز James (1991) و همکارانش، دانش آموزان ۱۶ تا ۱۷ ساله را آموزش دادند که از مهارت‌های گوش دادن استفاده کنند. از تأثیر حالت چهره و حرکت های بدن بر دیگران مطلع شوند، از سؤالهای واضح استفاده کنند، پاسخ‌های حاکی از همدردی بدهند و یاد بگیرند که سکوت کنند. سپس هر یک از این حامیان را با دانش آموزان کم سن و سال‌تری که برخی از آنها مشکلات یادگیری و برخی مشکلات شخصی و فردی داشتند، همراه کردند. از هر یک از دوستان هم کلاسی خواسته شد که به حرف های همکلاسان کم سن و سال تر خود به دقت گوش دهند و خود را نسبت به مسائل مطروحه آنها علاقه مند نشان بدهند. هدف از این دوستی آن نبود که فقط معلم خصوصی شوند بلکه می خواستند با آنها همراه باشند.
 
جلسات به شکلی غیررسمی در کتابخانه، اتاق نمایش و محوطه مدرسه تشکیل می شد. این جلسات در شروع با علائق مشترک همچون سفالگری همراه بود. هنگامی که کودکان کم سن و سال تر احساس منفی شان را ابراز می کردند، همچون «املای من افتضاح است»، به حامی آموزش داده شده بود که به او دلگرمی و اعتماد به نفس بدهد. شاید از طریق توصیف مشکلی که خودش داشته یا با نشان دادن همدلی با احساسات همکلاسی خود و با تأکید بر نقشی که آن کودک می تواند در ایجاد تغییر ایفا کند او را یاری دهد. گروه آزمایش و گروه گواه هر دو آموزش های خصوصی حرفه ای آکادمیکی از سوی معلمین می دیدند. افراد کم سن و سال تری که با دوستان همکلاسی همراه شده بودند؛ نیز در مقایسه با گروه گواه پیشرفت های دائمی چشمگیری داشتند. به علاوه تغییرات مشهودی در نگرش افراد به مطالعه، اعتماد به نفس و عکس العمل‌های اجتماعی آنان حاصل شد.
 
شواهد نشان می دهد که حامیان به همکلاسی، توانایی بالقوه آن را دارند که به حل مشکل زندگی افراد کم سن و سال کمک کنند. دمتریادز نشان داد که شرکای هم کلاس در موقعیت یک فعالیت پس از مدرسه، توانایی آن را داشتند که از جوانانی که در جنگ به شدت آسیب دیده و اقوام نزدیک خود را از دست داده بودند و سعی داشتند زندگی خود را در کشوری غریب از سر بگیرند به نحوی مؤثر حمایت کنند. این خانم محقق اشاره می کند که حمایت از همکلاسی جایگزین مداخله تخصصی نمی شود ولی در واقع شبکه ایمن اجتماعی و عاطفی مهمی برای جوانان آسیب پذیر ایجاد میکند. ذکر این نکته لازم است که بسیاری از افراد که به آنها کمک شد بعدها خود تبدیل به شرکای همکلاسی در برنامه شدند.
 
کو آرمی Quarmy (1993) نیز نشان داده است که همکلاسان می توانند نقش حامی را در کمک به نوجوانان هنگام برخورد با داغدیدگی ایفا کنند که البته نقش آنها در بخشی از نظام گسترده تر باید زیر نظر افراد متخصص این امر باشد. وی جلساتی برای داغدیده ترتیب داد که شش جلسه طول می کشید.
 
شرکت کنندگان به خوبی نسبت به این تجربه پاسخ دادند و توانستند احساساتی را در گروه ابراز کنند که پیش از این و در موقعیت های دیگری نمی توانستند با دیگران در میان بگذارند. دلیل آنها این بود که سایر اعضای گروه، آن مشکلات خاص را درک می کردند چون همگی عزیزی را از دست داده بودند. کو آرمی به اظهار نظر در مورد خصیصه «طبیعی» همدلی و گوش دادن فعال می پردازد، که خیلی زود درون گروهها حاصل شده بود.
 
منبع: مشاوره و حمایت از کودکان در برابر ناملایمات، سونیا شارپ و هلن کاوی، ترجمه: دکتر سوسن آقاجانبگلو، صص87-84،  نشر ورجاوند، تهران، چاپ دهم، 1391