تحلیلگران فلسفی هم به بهبود بخشیدن فهم مربیان از تعلیم و تربیت علاقه فراوان دارند، هم به بهتر کردن شیوه‌های استفاده از این مفهومها. از اولین قدمها آن است که نسبت به زبان و قابلیت آن آگاهی دقیق بدست آید. با انجام این کار، فرصت‌های بهتری برای توجه بیشتر به کاربرد حساس زبان در فرایندهای تربیتی خواهیم داشت. خلاصه، آنچه مد نظر فلاسفه تحلیلی است، وضوح مفاهیم است. باید آنچه را که قصد داریم در تعلیم و تربیت انجام دهیم، به شیوۂ فلسفی مناسبی واضح گردانیم، و تحلیل فلسفی ابزار مهمی در انجام این کار است.
 
تحلیلگران معتقدند که مربیان باید با پیچیدگی‌های منطقی زبان آشنا شوند. زبان پدیده فرهنگی پیچیده ای است و کلمات کاربردها و معانی گوناگون دارد. کلماتی مانند دانستن، ذهن، آزادی، و تعلیم و تربیت واقعا چه معنایی دارند؟ اکثر تحلیلگران در حالی که به ذاتی بودن معانی کلمات عقیده ندارند، تأکید می کنند که می توانیم آنها را به شیوه‌های دقیق تری به کار ببریم تا آنچه که مقصود ماست، دقیقا نشان داده شود. بسیاری از مفاهیم، بار عاطفی دارد که باید مورد توجه قرار گیرد: از این قبیل است کلماتی مانند: عدالت، میهن پرستی، شرافت، و فضیلت که ممکن است مضمونی «هاله مانند» یا «تحسین آمیز» به جملاتی که راجع به اهداف تعلیم و تربیت است، ببخشد.
 
مثلا مفهوم «تعلیم و تربیت» را در نظر بگیرید. برخی از تحلیلگران، مانند آر.اس. پیترز تأکید می کنند که انسان نمی تواند چنان که باید و شاید، درباره «اهداف» تعلیم و تربیت صحبت کند؛ زیرا اگر تعلیم و تربیت عبارت از پرداختن به فعالیتهای ارزشمند باشد، قبلا به همه اهداف مورد نیاز رسیده است. بیان جملاتی درباره آنچه تعلیم و تربیت باید انجام دهد، رهنمود دادن است، و این کار را اکثر تحلیلگران به عنوان کاری خارج از قلمرو فلسفه تحلیلی رد می کنند. پیترز کاربرد عام مفهوم «تعلیم و تربیت» را مورد تردید قرار داده می کوشد نشان دهد که کاربرد این واژه چقدر گیج کننده بوده است. دیدیم که رایل چطور تلاش می کرد نشان دهد که معنای «دانستن» می تواند جامع تر از آن باشد که معمولا مربیان به کار می برند. ویتگنشتاین میگفت واژه ها لزوما دارای معانیی ذاتی و عینی نیستند، بلکه معنای آنها همان است که گوینده قصد میکند. پیترز، رایل، و ویتگنشتاین هشدار می دهند که بافت و دقت کاربرد کلماتمان را بسنجیم. خلاصه، تحلیلگران آن قدر که می کوشند ترفندهای مفهومی مورد استفاده مربیان، روند به کارگیری این ترفندها، پیشفرضهای بنیادی آنها و اهداف ضمنی را وضوح بخشند، نمی کوشند که نوعی تعلیم و تربیت خاص را توصیه کنند.
 
به نظر می رسد به همان اندازه که تعاریف موجود در فرهنگ‌های لغت مفهوم واژه ها را تعیین می کند، ارزش کاربردی آنها نیز در این مورد تعیین کننده است. در واقع، تعاریف موجود در فرهنگ‌ها مرتب با کاربرد واقعی کلمات تغییر می کند. زبان، خود در حال تغییر و رشد است: انسان نه می تواند یک واژه را برای همیشه تعریف کند، نه می تواند معنای آن را به همه انسان‌های دیگر توصیه کند. پیامد تربیتی این امر، به ادعای تحلیلگران، آن است که انسان باید مفاهیم، معانی کلمات و عبارات مربوط به تعلیم و تربیت را در متن عملی آنها ملاحظه کند که نقطه مقابل معنای ظاهری و تجویزی آن است.
 
معلمان همواره چاره‌های عملی برای مسائل تربیتی جستجو می کنند. اما این توجه به «عملی بودن» به نوبه خود در معرض پرسش تحلیلی است: به راستی در این مثال معنای «عملی» چیست؟ غالبا، معلم «اهل عمل» یک شیوه و ترفند می خواهد تا آن را به کار گرفته معضلی را حل کند. اما منطقا باید توجه داشت که این راه حلهای «عملی» در اغلب موارد راه حلهای نظری به تعبیر بسیار بد آن است. گاه شیوه‌ها کورکورانه به کار می رود. این شیوه‌ها به طور عام و فراگیر در موقعیت‌هایی به کار گرفته می شود که برای آن طراحی نشده است؛ اما از آن به «عملی» تعبیر می شود، زیرا شیوه کار آنها شناخته شده است و می توان آنها را اجرا کرد. «موفقیت» عنوانی است که بسیاری از مربیان سخت به مفید بودن آن معتقدند، و ارزش هر فعالیت تربیتی بر اساس میزان موفقیت دانش آموزان ارزیابی می شود. «موفقیت» در چنین مواردی معمولا نتیجه‌ای «عملی» برای تعلیم و تربیت است، اما اگر مفهوم موفقیت مبهم و نامشخص باشد، چنین تأکیدی بر موفقیت ممکن است در کند کردن تعلیم و تربیت فرد مؤثر باشد. فرض کنید کسی بخواهد نواختن پیانو یاد بگیرد و مربی بگوید که راه «عملی» آن است که ابتدا در یادگیری نواختن گامها موفقیت به دست آورد. چنین شیوه ای ممکن است به یادگیری نواختن گامها منجر شود، لکن به رشد توانایی شخصی در نواختن پیانو یا حفظ علاقه او منجر نخواهد شد. می توان این سؤال را مطرح کرد که: چطور این شیوه، «شیوهای عملی» است؟
 
می توان دید که کاربرد ما از واژه‌ها چه ارتباط وثیقی با پیشفرض‌های زیر بنایی این کاربردها دارد. در مورد فوق، آنچه عملی دانسته شده، در واقع، به هیچ وجه عملی صرف نیست. این موضوع که انسان نواختن پیانو را از طریق موفقیت در نواختن گام‌ها یاد بگیرد، موضوعی نظری است و شرایط خارجی همواره آن را تأیید نمی کند (اگر چه نواختن گامها ممکن است به رسیدن این هدف کمک کند). شبیه موارد فوق، در بسیاری از توصیه های تربیتی یافت می شود.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص 465-463، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387