اي طلعت توخنده به خورشيد و ماه کن

شاعر : شهريار

زلف تو روز روشن مردم سياه کن اي طلعت توخنده به خورشيد و ماه کن
خط تو سايه‌اي است سيه روي ماه کن خال تو آتشي است دل آفتاب سوز
اي صد هزار يوسف مصري به چاه کن يعقوبها ز هجر تو بيت الحزن نشين
ريحان باغ سبز خطت گل گياه کن نخل قد بلند تو بنياد سرو کن
اي شانه‌ي تو خرمن سنبل تباه کن از شانه آشيان دل ما بهم مريز
در نکته‌ي دهان تو شد اشتباه کن پيرخرد که مسله‌آموز حکمت است
اي خاک درگه تو گدا پادشاه کن بهجت گداي حسن تو شد شهريار عشق