تا که از طارم ميخانه نشان خواهد بود

شاعر : شهريار

طاق ابروي توام قبله‌ي جان خواهد بود تا که از طارم ميخانه نشان خواهد بود
سر ما خاک در دردکشان خواهد بود سرکشان را چو به صاف سرخم دستي نيست
چشم ما در پي خوبان جهان خواهد بود پيش از آني که پر از خاک شود کاسه‌ي چشم
شعر حافظ همه جا ورد زبان خواهد بود تا جهان باقي و آئين محبت باقي است
گر گل باغ بهشت است خزان خواهد بود هر که از جوي خرابات نخورد آب حيات
تا ابد آب از اين چشمه روان خواهد بود حافظا چشمه‌ي اشراق تو جاويداني است
روحم از صحبت اين پير جوان خواهد بود صحبت پير خرابات تو دريافته‌ام
به هواداري آن سرو روان خواهد بود هر کجا زمزمه‌ي عشق و هماي شوقي است
دختر ماه بر اين گله شبان خواهد بود تا چراگاه فلک هست و غزالان نجوم
تا نسيم سحري مشک فشان خواهد بود زنده، با ياد سر زلف تو جان خواهم کرد
عمر جاويد نصيب دگران خواهد بود اي سکندر تو به ظلمات ابد جان بسپار
که دلت محرم اسرار نهان خواهد بود شهريارا به گدايي در ميکده ناز