واکنشهای منفی از نظر قرآن کریم (قسمت اول)
چون به مردم زیانی برسد، پروردگار خود را در حالی که به درگاه او توبه میکنند، میخوانند، و آنگاه که از جانب خود، رحمتی به آنان چشانید، به ناگاه، دستهای از ایشان به پروردگارشان شرک میآورند.
در سوره اسراء، ریشه اعراض از خدا در خوشایند، کفور بودن انسان ذکر شده است: «و چون در دریا به شما صدمهای برسد، هر که را جز او میخوانید، ناپدید و فراموش میگردد، و چون [خدا] شما را به سوی خشکی رهانید، رویگردان می شوید، و انسان همواره ناسپاس است. علامه طباطبایی در بیانی زیبا، ریشه دعا کردن را فطرت خداجوی انسان معرفی میکند و ریشه اعراض را طبیعت کفرانگر انسان میداند و این بخش از آیه را چنین تفسیر میکند: معنای این آیه این است که وقتی شما را از غرق شدن نجات داده، گرفتاری و بیچارگی شان را برطرف نمود، و شما را بار دیگر به خشکی رسانید، دوباره از او و از دعای او اعراض کردید، و این، خود دلالت دارد بر این که یاد خدای تعالی، هیچ وقت از دل آدمی بیرون نمیرود، و در هیچ حالی، مغفول نیست، و اگر دعا میکند، ذات و فطرت او وادارش میکند که در ضراء و سراء، در شدت و در رخاء، او را بخواند؛ زیرا اگر بعضی از او اعراض میکنند، لا بد او هست، و گرنه اگر چنین چیزی در ذات و فطرت آدمی وجود نداشت، دیگر اعراض معنا نداشت. پس معنای این که آیه مورد بحث میفرماید: انسان، خدای را در بی چارگیهایش میخواند، ولی در خوش حالی ها از او اعراض میکند، در معنای این است که انسان، همیشه به وسیله فطرتش به سوی خدا هدایت میشود.
کفران نعمت، عادت انسان است، و از این جهت است که دارای طبیعت انسانی است که همه سر و کارش با اسباب مادی و طبیعی است، و در اثر عادت و خو کردن با اسباب مادی و طبیعی، مسبب الأسباب را فراموش میکند، با این که در هر آنی، در نعمتهای او غوطهور است. و اگر کلام را با این چنین ذیلی ختم نمود، برای این بود که بفهماند اعراض آدمی از یاد خدا در غیر حال بیچارگی، امری غریزی - فطری نیست؛ چون اگر فراموشی خدا فطری بود، خود دلیل بر نفی ربوبیت او می شد؛ بلکه امری عادی است و عادت زشتی است از انسان که او را به کفران نعمت وا میدارد. و در آیه، دلیلی هم بر توحید ربوبیت خدای تعالی هست، و حاصلش این است که اگر آدمی در حادثه ای کارش به جایی برسد که از هر سببی از اسباب ظاهری جهان، منقطع و مأیوس شود، اصل سبب منقطع نمیشود، و امید نجاتش به کلی نامید نمیگردد؛ بلکه هنوز امید نجات داشته و به سببی که توانای بر اموری باشد که هیچ سببی قادر بر آن نیست، امیدوار است. و اگر در واقع چنین سیبی که ما فوق همه اسباب عالم و مسبب همه آنها (یعنی خدای سبحان) وجود نمی داشت، چرا بایستی در دل آدمی و در فطرت او چنین ارتباط و تعلقی یافت شود؟ پس وجود چنین تعلقی، خود، حجتی است بر مسئله اثبات صانع که اگر اشتغال به زخارف زندگی دنیا و دلبستگی و انس به اسباب مادی و ظاهری نبود، هرگز از یاد او غافل نمیشدیم.
در آیه دیگری، به جای «اعراض»، از تعبیر «شرک» استفاده شده است: «چون به مردم زیانی برسد، پروردگار خود را در حالی که به درگاه او توبه میکنند، میخوانند، و آن گاه که از جانب خود، رحمتی به آنان چشانید، به ناگاه، دستهای از ایشان به پروردگارشان شرک میآورند .» مفهوم آیه این است که: چون مختصر ضرری از قبیل: مرض، فقر و شدت، به انسانها برسد، پروردگارشان را می خوانند، در حالی که به سوی او - که همان خدای سبحان است - بازگشت میکنند، و چون خدای متعال، مختصر رحمتی به ایشان بچشاند، ناگهان جمعی از این مردم به پروردگارشان - که دیروز او را میخواندند، و به ربوبیتش اعتراف می کردند - شرک می ورزند و شریک ها برایش می تراشند. خلاصه این که میخواهد بفرماید: انسان، طبیعتا کفرانگر نعمتهاست، هر چند که در هنگام گرفتاری، به نعمت و ولی نعمت، اقرار داشته باشد.
در آیهای دیگر، علاوه بر شرک، به نسیان نیز به عنوان حالت افراد در خوشایند، تصریح شده است: «و چون به انسان آسیبی رسد، پروردگارش را - در حالی که به سوی او بازگشت کننده است - میخواند. سپس چون او را از جانب خود نعمتی عطا کند، آن مصیبتی را که در رفع آن پیشتر به درگاه او دعا می کرد، فراموش می نماید و برای خدا همتایانی قرار میدهد تا خود و دیگران را از راه او گمراه گرداند.» بعد از آن که در آیه پیشین، سخن از کفرانگران نعمت بود و در آن فرمود: خدای سبحان با این که بی نیاز از مردم است، مع ذلک این عمل را برای آنان نمی پسندد، اینک در این آیه، تنبه میدهد به این که انسان، طبعا کفرانپیشه است، با این که او بالفطره، پروردگار خود را می شناسد و در هنگام بیچارگی و اضطرار که دستش از همه جا کوتاه میشود، بی درنگ رو به سوی او میکند و از او نجات می طلبد.
بنابراین، معنای آیه چنین میشود که: وقتی شدت و یا مرض یا قحطی و ... به انسان میرسد، پروردگار خود را در حالی که اعتراف به ربوبیتش دارد میخواند، و به سوی او برمیگردد، و از ماسوای او اعراض میکند. از او میخواهد که گرفتاریاش را برطرف سازد و چون خدای سبحان، گرفتاریاش را برطرف کرد و نعمتی از ناحیه خود به او داد، سرگرم و مستغرق در آن نعمت میشود و دوباره آن گرفتاریاش را از یاد می برد؛ گرفتاری که خدا را به سوی آن میخواند، یعنی میخواند تا آن را برطرف کند.
ادامه دارد..
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص153-149، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، قم، چاپ دوم، 1394
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}