خودآموزی برای ارتقای گنجایش حفظ آرامش و انسجام در مواجهه با فراز و نشیب‌های زندگی دست کم به بیست و پنج قرن قبل باز می گردد. رویکرد نظام‌مند این آموزه هر دو دستگاه کیهان شناختی و روانشناختی را برای درک فرایندهای ذهنی و علاج درد روانشناختی دربر می گیرد که به صراحت از تمرین های مذهبی و آیینی سنتی متمایز است (گلمن Goleman، ۱۹۷۷). این غیرعادی ترین روشی بود که بعضی از این اصول را تجربه کردم. به خوبی به یاد می آورم که بیست ونه سال پیش در کنج تخت خود در هتلی در جنوب فلسطین اشغالی با دندان دردی کشنده نشسته بودم. کشور متبوعم فرانسه را برای بازدید از خاورمیانه ترک کرده بودم. در آنجا بعد از گم کردن کیف و تمام مدارک شناسایی، پولی برایم باقی نمانده بود. ساعت دو بعد از ظهر یک یکشنبه گرم بود و معدود دندانپزشکان آن حوالی در دسترس نبودند. پولی برای خرید داروی مسکن نداشتم و کسی را نمی شناختم که بتوانم از او کمک بگیرم. درد به حدی ناتوان کننده بود که حتی نمی توانستم تا بیمارستانی در چند کیلومتری هتل پیاده بروم.
 
اطلاعات کمی در مورد مشکل خود داشتم و تصمیم گرفتم به آن فکر کنم: «این عصب تا قیامت نمی تواند مرا عذاب دهد. فقط زمان می خواهد تا عفونت عصب را بکشد و درد از بین برود، پس باید صبر کنم». این تمام کاری بود که انجام دادم. لب تخت نشستم و منتظر ماندم که درد تمام شود. فکر کردم که در این حین برای آرام کردن خودم چه کاری می توانم انجام دهم. نمیدانم چرا، اما فکر کردم که تمرکز بر درد به منظور نظاره کردن روند تغییر و «خود را به موج سپردن» این فرایند را تسریع خواهد کرد. انتظار داشتم که دندان درد شدید بقیه روز و حداقل پاسی از شب عذابم بدهد، اما کاری بیش از این نمی توانستم انجام دهم. اینکه چقدر طول می کشد تا عفونت عصب موجود در کانال ریشه را بکشد، محور توجه من بود. به محض اینکه به مرکز درد توجه کردم، مدت کوتاهی تشدید شد و سپس با کمال تعجب به سرعت ناپدید شد. بعد از ده دقیقه، درد تقریبا از بین رفته بود. برایم روشن بود که کاهش درد به دلیل توجه به احساس درد بود تا کشته شدن عصب از طریق عفونت.
 
از آنجا که فنون مراقبه را نیاموخته بودم و هیچ اطلاعی از تأثیرشان نداشتم، این تجربه برایم باورنکردنی به نظر می رسید. از آن زمان به بعد به منابع ذهن علاقه مندتر شدم. بعدها فهمیدم که سهوا یک فن شناخته شده را در تمرین های مراقبه بودایی به کار گرفته بودم، تمرین تعادل فکری یک مؤلفه اساسی در چیزی که مراقبه ذهن آگاهی تمام داشت. همچنین متوجه شدم که قدرت سازنده رنج انسان را دست کم گرفته بودم. بعد از این همه، درد و ضرورت پذیرش آن بود ؟ بزرگترین درس زندگی را به من دادند؛ اوضاع تغییر می کند، حتی دردناک ترین تجارب.
 
براساس آموزه‌های بودایی، رنج را به علت انتظارات خود خلق می کنیم. مسائل خواستنی اغلب اتفاق نمی افتند، در حالی که موارد نامطلوب همیشه روی می دهند. وقتی چیزهای خواستنی را به دست می آوریم، زود تغییر می کنند. حتی اگر بعضی چیزهای خواستنی تغییر نکنند، ما تغییر می کنیم! به آنچه داریم عادت می کنیم و دیگر ما را به هیجان نمی آورند و به زودی دوباره ناراضی میشویم ذهن آگاه شدن به این واقعیت جهانی ساده اما دور از دسترس به صورتی که رنج را تسکین دهد جنبه مهم روش ذهن آگاهی است. ابداع ذهن آگاهی در همه سطوح تجربه (که در اصل ساتی پاتان نامیده میشود) اساس جنبه عملی تعالیم بودایی را شامل میشود.
 
معنای عبارت ذهن آگاهی (ساتی در زبان پالی که در هند باستان صحبت می شد) به طور سنتی توسط آموزگاران مراقبه به عنوان یک عامل ذهنی در نظر گرفته می شد که ذهن را روی موضوع توجه نگه میدارد (تیلور، ۲۰۱۰) و این کار با درک عمیق تر موضوع توجه امکان پذیر می شود. همان طور که در فصل یکم بحث خواهیم کرد می توان عناصر توجه پایدار را بازشناسی کرد.
 
ذهن آگاهی در غرب به عنوان «بذل توجه به گونه خاص: بر هدف، بر لحظه اکنون، و بی طرفانه» تعریف شده است . بیش از یک دهه پیش سالمون، سانتورلی و کابات زین (۱۹۹۸) به افزایش علاقه و توجه به رویکرد ذهن آگاهی، از زمان ادغام اولیه آن با روان درمانگر غربی در ۱۹۷۹، اشاره کرده بودند. آنها اشاره کردند که بیش از ۲۴۰ برنامه مبتنی بر ذهن آگاهی در آمریکای شمالی و اروپا وجود دارد. پژوهشگران الحاق رسمی رویکردهای مبتنی بر ذهن آگاهی با الگوهای شناختی رفتاری و دیگر الگوهای روان درمانگری را پیشنهاد کرده اند .
 
منتقدان این یکپارچه سازی، دلایل و مشکلات مختلفی را برای کاربرد درمان های مبتنی بر ذهن آگاهی در کنار نظریه های ویژه آسیب شناسی روانی، راهبردهای مداخلات بالینی، و توصیف استانداردهای کیفی رویکرد درمانی .
 
مؤلفان زیادی از تخصص های گوناگون اجتماعی گرفته تا سرطان پژوهی، نشان داده اند که ظرفیت انسان برای ذهن آگاهی می تواند گسترش یابد و در فرایند بازیابی سلامت مورد بهره برداری قرار گیرد (گروسمن و همکاران ، ۲۰۰۴؛ لیندسی، ۲۰۰۷؛ اسپکا و همکاران ، ۲۰۰۰). براساس برخی شواهد وارد کردن اصول ذهن آگاهی در برنامه های روان درمانی غربی می تواند در شرایط مختلف مزایایی داشته باشد (بایر، ۲۰۰۳). همگام با این جریان، من یک رویکرد غیردوگانه و یکپارچه را برای اصلاح شناختی و رفتاری بر پایه ترکیب یک تبیین سنتی ذهن آگاهی و اصول مستحکم غربی شرطی سازی عامل و بر پایه اصول «شناخت مجسمه و شبکه‌های عصبی در پردازش اطلاعات، پیشنهاد کرده ام (کایون، ۲۰۰۵).
 
یکپارچه سازی اصول ذهن آگاهی و شناختی رفتاری مطلب تازه ای نیست. بسیاری از تمثیل‌های بودایی داستان‌های دوهزاروپانصد ساله ای را بازگو می کنند که برای پرداختن به رنج های مردم و همین طور مقاصد آموزشی، روش هایی مشابه با مهارت های شناختی رفتاری امروز را به تصویر می کشند.
 
منبع: شناخت رفتار درمانگری یکپارچه شده باذهن آگاهی، برنو ای کایون، مترجمان: دکتر محمد خدایاری‌فرد، کوروش محمدی حاصل و مریم دیده‌دار،صص 4-2، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ اول، 1393