روشهای وارسی پیشرفته
منطق وارسی پیشرفته در MiCBT این است که به تدریج امکان شناسایی و ردیابی علائم اولیه پریشانی را فراهم میکند و از این رو برای پیشگیری از عود خوب است
1. گسترش ارزیابی هشیارانه حسهای بدن، که به واسطه آن نواحی خالی از حس جای خود را به حسهای بدنی برجسته می دهند. به عبارت دیگر، نقاط بیشتری از بدن برجسته میشوند، تجربه ای که بعضی مربیان ذهنآگاهی به آن سر آغاز می گویند؛
۲. افزایش ظرافت هشیاری، که امکان تشخیص حس خارش مانند بسیار ظریف و حسهای تپش سریع در سراسر قسمت های بدن (مانند تمام یک عضو) را میدهد؛
٣. سرعتی که حسها احساس میشوند. ما به تدریج از آگاهی ناحیه ای به آگاهی کلی حرکت میکنیم .
منطق وارسی پیشرفته در MiCBT این است که به تدریج امکان شناسایی و ردیابی علائم اولیه پریشانی را فراهم میکند و از این رو برای پیشگیری از عود خوب است. از آنجا که این تکلیف مستلزم عطف پردازش بیشتر از سوی شبکه های مغزی توجه به گذرگاههای حسی تنی است، اتصالات بیشتری بین سلول های این نواحی شکل می گیرد. اگرچه نواحی واقعی به طور دقیق به صورت تجربی تعریف نشدهاند، لازار و همکاران (۲۰۰۵) با استفاده از MRI پژوهشی را انجام داده اند که نشان میدهد مغز کاربران حرفهای ذهنآگاهی به لحاظ ساختاری در چند ناحیه قطورتر از مغز گروه کنترل است. این نواحی شامل کرتکس حسی حرکتی، اینسولا قدامی راست و کرتکس پیش پیشانی هستند. ریچارد دیویدسون و همکاران (۲۰۰۳) نیز تأثیر انعطاف پذیری عصبی متعاقب تمرینهای ذهنآگاهی را در نواحی چپ کرتکس پیش پیشانی مشاهده کردند.
متعاقبا پژوهشی با استفاده از روش الکتروانسفالوگرافی نیز نشان دهنده همزمانی امواج گامای پردامنه در مراقبه کنندگان بلندمدت در مقایسه با گروه کنترل بود. این نتایج دلالت میکنند که سازوکارهای یکپارچه گیجگاهی و تغییرات عصبی کوتاه مدت و بلندمدت وجود دارند. اخیرا لوتز و همکاران با استفاده از داده های دقیق تصویرسازی تشدید مغناطیسی (MRI) از ۴۴ آزمودنی نشان دادند که ضخامت مادۂ خاکستری آزمودنیهای گروه مراقبه در نواحی کرتکس پیش حدقهای راست و هیپوکامپ راست به طور معناداری بیشتر از آزمودنیهای گروه کنترل است. نواحی پیش پیشانی و هیپوکامپ در تنظیم هیجانی و کنترل پاسخ نقش دارند. این مؤلفان بحث میکنند که ضخامت بیشتر این نواحی ممکن است توجیهی برای تواناییها و عادات برقراری هیجان های مثبت، حفظ پایداری هیجانی و پرداختن به رفتار ذهن آگاه باشد. آنها فراتر از این رفته و پیشنهاد کردهاند که تغییرات این نواحی ساختار مغز قسمتی از همبسته های عصب شناختی بنیادی مراقبه بلندمدت فارغ از نوع و تمرین های خاص آنها را شامل میشود.
شوارتزه (۲۰۰۳) منطقی قوی برای انعطاف پذیری عصبی جهتمند ارائه کرد که دلالت دارد فعالیت ذهنی ارادی جهت مند نیرویی ایجاد میکند که به طور سازنده موجب تعدیل مغز میشود. از آنجا که این حوزه پژوهشی به نسبت جدید است، پژوهشهای انعطاف پذیری عصبی مرتبط با آموزش ذهنآگاهی کمیابند، به ویژه در مورد اندازه گیری تأثیرات فنون وارسی نشان دهنده افزایش انعطاف پذیری عصبی در شبکه های حسی تنی طی چهار هفته اول آموزش ذهنآگاهی طی مرحله اول MiCBT است. در هر مشاوره هفتگی از مراجع درخواست میشود قسمتهایی از آدمک چاپ شده روی یک برگه کاغذ را با توجه به قسمتهایی از بدن که میتواند احساس کند رنگ آمیزی کند.
چهارخانه های شطرنجی تحلیل میزان پیشرفت هفتگی را تسهیل میکنند اما معرف بیشتر افرادی است که به برنامه درمانی پایبندند (حدود سی دقیقه تمرین، دو بار در روز). هفته اول بیانگر توانایی احشایی کسب شده در تمرین ذهنآگاهی تنفس به تنهایی است. در هفته دوم وارسی بدنی جزء به جزء یکطرفه به کار گرفته شد، هفته سوم شامل تکرار هفته دوم بدون استفاده از دستورالعمل های شنیداری بود، و در هفته چهارم وارسی متقارن (دوطرفه) ارائه شد.جای تعجب نبود که خط پایه توانایی احشایی در هفته اول متناظر با طرح اولیه بدن در کرتکس حسی حرکتی است که به طور معمول به صورت تصویری با آدمک حسی نمایش داده میشود (پنفیلد و راسموسن، ۱۹۵۰).
از آنجا که دستها، صورت و پاها نسبت به بقیه اعضای بدن اتصالات بسیار بیشتری در مغز دارند، این اعضا را در ابتدای آموزش ساده تر میتوان حس کرد، یعنی فقط با ذهنآگاهی تنفس (هفته اول). با پیشرفت تمرین به واسطه روشهای مختلف وارسی بدن، اتصالات بیشتری در تمام کرتکس حسی تنی تسهیل میشود که توانایی بیشتری برای حس کردن علائم حسی در سراسر به دست میدهد. درمانجویانی که مهارتهای وارسی خوبی در دو یا سه هفته اول آموزش دارند، به طور معمول سریع تر از دستورالعملهای یادگیری اولیه می توانند بدنشان را وارسی کنند. این مسئله ممکن است کمی مشکل ایجاد کرده و توجه را منحرف کند و مانع رشد طبیعی توانایی وارسی بدنی درمانجو شود. بعضی درمانجویان گزارش میکنند که دستورالعمل گاهی خیلی کند میشود (توجه داشته باشید که این مسئله ممکن است به علت سطوح اضطراب باشد، به ویژه اگر در ابتدای آموزش چنین چیزی گفته شود). بنابراین ترجیح داده میشود که با ارتقای مهارت درمانجویان، کاربرد دستورالعمل نظام مند به طور گام به گام کاهش داده شود. در آن زمان می توان مرحله دوم را پیاده کرد، اما درمانجو تشویق میشود مهارتهای مرحله اول را حفظ کند و ارتقا دهد. مرحله اول طی مراحل سوم و چهارم نیز پالوده و یکپارچه میشود.
منبع: شناخت رفتار درمانگری یکپارچه شده باذهن آگاهی، برنو ای کایون، مترجمان: دکتر محمد خدایاریفرد، کوروش محمدی حاصل و مریم دیدهدار، صص77-74، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ اول، 1393
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}