به تدریج درمانجویان در می یابند که تجربه کردن زندگی در درون ذهن و بدنشان همتای تجربه در محیط است. بعضی صاحب نظران دریافته‌اند که کنترل واقعی را می‌توان با پذیرش به دست آورد. ویژگی محوری اغلب اختلال‌های هیجانی درک نامناسب کنترل سالم است و احتمالا در ابقای این اختلال‌ها نقش دارد. درمانگر نیز می تواند مفهوم کنترل را بیان کند. بعضی درمانجویان در بعضی شرایط مانند دوره‌های شدید افسردگی اندکی واکنش نشان می‌دهند و درمانگران اغلب تلاش می‌کنند با دعوت به برون ریزی گریه کردن قضیه را حل کنند. با این حال تا به امروز شواهدی وجود ندارند که نشان دهند افرادی که کرخت به نظر می‌رسند، واقعا در حالت واکنشی قرار ندارند. کسانی که سطوح واکنش پذیری شان به طور معمول بهنجار است، اما طی تلاطم‌های خلقی به طور معناداری کاهش می‌یابد، ممکن است واکنش‌ها را درونی کنند، که با مراقبه می‌تواند سرکوب شود. عمل سرکوب هیجان به خودی خود یک واکنش به حساب می آید.
 
الگوی هم ظهور تقویت فرض می‌کند که واکنش ها می توانند تحریکی (آشکار) یا بازدارنده (خودسرکوبگری) باشند. به همین ترتیب این الگو در بعضی موقعیتها «فقدان واکنش‌گری» را به عنوان سبک واکنشی پنهان در نظر می گیرد که بازنمای مقاومت فرد در برابر تجربه حس‌های بدنی ناخوشایندند. با وجود این برخی شواهد نشان می‌دهند تلاش برای تغییر واکنش پنهان به آشکار (برای مثال با برون ریزی) ممکن است در تقویت حس کارامدی درمانگر مفید باشد، اما ضرورت درمانجو را به خودپذیری نزدیک تر نمی‌کند (سولز و فلتچر، ۱۹۸۵). ادعا شده است که اگر به درمانجویان اجازه داده شود آزادانه واکنش‌های هیجانی خود را ابراز کنند،  توانایی بیشتری برای آزاد گذاشتن افکار و حس‌های بدنی به دست می آورند و می توانند مدت‌های طولانی علائم بهبود را حفظ کنند. این ادعا پایه و اساس ندارد. وقتی این افراد ظاهرا غیرواکنشگر برنامه ذهن‌آگاهی را در پیش می‌گیرند، با وجود منع واکنش‌گری هیجانی، به طور متناقضی تا مدتی واکنش گرتر می‌شوند. احتمال دارد واکنش ها بیشتر آگاهانه و برونی شوند، زیرا درمانجویان می‌توانند از واکنش های مرتبه دوم (سرکوب هیجانی) چشم پوشی کنند و با واکنش مرتبه اول (رفتاری که تلاش دارند از آن اجتناب کنند، مانند پاسخ ترس) مواجه شوند.

فرایند پذیرش با توانایی در حال پیشرفت درمانجویان برای پذیرش ماهیت غیر شخصی و ناپایدار واکنش ها تسهیل می‌شود. به سبب اختلاف در تعریف سازه و عملیاتی سازی ذهن‌آگاهی، چندین عامل مخل ممکن است در نهایت تفاوت‌هایی در تعاریف عملیاتی آموزش ذهن‌آگاهی و کارآمدی درمانی آن‌ها ایجاد کنند. این عوامل عبارتند از: سازوکارهای نامتمایز عمل تأکید بر شناخت در مقابل حس احشایی؛ این دیدگاه که ذهن‌آگاهی با شناخت رفتار درمانی سنتی سازگار است یا نیست؛ این ایده که ناراحتی و پریشانی هنگام مراقبه ذهن‌آگاهی نابهنجار یا خطرناک است. تفاوت مهمی بین آرمیدگی و تعادل فکری وجود دارد. آرمیدگی به واسطه اجتناب از پریشانی حس آرامش را بر می انگیزد که از طریق آن حس عاملیت یا کنترل بر موقعیت ناخوشایند ایجاد می‌شود. اما این کار ما را به تعادل فکری نزدیک نمی‌کند. تنشها همچنان ناپذیرفتنی باقی می مانند. فنون آرمیدگی با این کار می توانند به طور بالقوه اجتناب تجربی را ارتقا دهند. برعکس وقتی طی مراقبه ذهن‌آگاهی تجارب پذیرفته شدند، چیزی برای اجتناب وجود نخواهد داشت و آرمیدگی محصول جانبی تعادل فکری خواهد بود.
 
از ابتدای آموزش درمانجویان گزارش می‌کنند که حواسشان از طریق افکار ناخواسته پرت می‌شود. با وجود تلاش برای تمرکز بر تکلیف، حواسشان به گذشته (خاطرات) یا آینده انتظارات و غیره پرت می‌شود، اما به سختی می توانند در لحظه حال بمانند. این پرش های موقتی همه افرادی را که این فن مراقبه را تمرین می‌کنند، تحت تأثیر قرار می‌دهد. این تمرین مستلزم توجه پایدار به پدیده ای است که لحظه به لحظه در چارچوب ذهن و بدن در حال ظاهر شدن است. الگوهای ارتباطی توجه می توانند پرش‌های موقتی را بر حسب نیروی فعال سازی شبکه‌ای تبیین کنند که با یکدیگر برای دستیابی به هشیاری رقابت می‌کنند و به فراوانی و تازگی فعال شدگی افکار و همین طور عوامل هم ظهور شناخت‌های رمزگذاری شده مرتبط با حس‌های بدن بستگی دارد.

با همه این‌ها، این تبیین ممکن است برای بعضی درمانجویان پیچیده باشد و زبان فنی باید با احتیاط استفاده شود. مفاهیم ساده‌ای که اغلب به واسطه استعاره‌ها توصیف می‌شوند، در تصریح مزاحمت های فکری مفیدند. مثالی از تبیین استعاره‌ای برای جریان شناختی زمخت آورده شده است. برای اغلب درمانجویان بهنجارسازی افکار مزاحم مفید است. در فرایندهای شناختی با استفاده از استعاره تسریع بخش می توان فهم خاموشی را تسهیل کرد (گونگا، ۱۹۸۷؛ هارت، ۱۹۸۷). الگوی فعال شدگی و زوال شبکه های عصبی که توصیف شد، مشابه اصول روزه گرفتن است، به استثنای اینکه مربوط به سیستم شناختی است. برای کسی که فعالیت جسمی کم وبیش ثابتی دارد، کاهش وزن مستلزم کاهش مصرف کالری است. طی این رژیم کالری مورد نیاز برای ادامه فعالیت های روزمره از غذای مصرفی حذف شده و بدن مجبور می‌شود که منابع چربی خود را استخراج کند. هرچه غذای کمتری مصرف شود، ذخایر بیشتری مصرف می‌شود. به همین ترتیب ذهن نیز برای ادامه فعالیت جاری خود به غذا نیاز دارد.

فعالیت ذهن، تفکر است و برای تداوم تفکر، به فکر نیاز است. اگر تفکر به طور معناداری به زیر حد معمول کاهش یابد، ذهن گرسنگی می کشد. در مقایسه با بدن که می تواند دوره های طولانی روزه را تحمل کند، ذهن فقط چند لحظه می تواند بدون فکر سر کند. در این صورت ذهن گرسنه می‌شود و شروع به مصرف ذخایر خود می‌کند فکرهای گذشته تا بتواند زنده بماند. به عبارت دیگر، فکرهایی که پیشتر در حافظه ذخیره شده‌اند، برای پردازش فراخوانده میشوند. از آنجا که فکرهای تازه ای در پاسخ به تجربه حافظه تولید نشده‌اند، خاطرات قدیمی تر مصرف می‌شوند. ثابت شده است که این استعاره در کمک به درمانجویان برای درک افکار مزاحم مکرر مقاومت ناپذیر که طی تمرین ظاهر میشوند و همین طور کاهش این افکار با تمرین مناسب، مؤثر واقع می‌شود. اگر افکار مزاحم احتمالا از نوع وسواسی و بیش از حد مقاومت ناپذیر باشند، درمانجو ممکن است از کاربرد قانون سه ثانیه بهره ببرد. این قانون شامل یک محدوده زمانی توافقی برای دوره حواس پرتی است؛ در این مورد سه ثانیه. بعد از سه ثانیه درمانجو باید توجه را به تنفس یا حس‌های بدن برگرداند. این مقررات به منظور کمک به توجه پایدار در این تکلیف گنجانده شده است.
 
منبع: شناخت رفتار درمانگری یکپارچه شده باذهن آگاهی، برنو ای کایون، مترجمان: دکتر محمد خدایاری‌فرد، کوروش محمدی حاصل و مریم دیده‌دار، صص106-101، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ اول، 1393