فلسفه تربیتی‌ای که در مقام تفکر، اعتقاد به خداوند را به منزله مبدأ مستی و آفریدگار جهانیان، سربرگ دفتر خویش ساخته است، در مقام عمل، التزام به قوانین الهی را شعار و ایدئولوژی خود قرار می دهد. چنین نظامی، در غیر این صورت، از مبانی پذیرفته و مواضع اصولی خود دور افتاده است؛ به گونه ای که می توان گفت آنها را بازیچه خویش ساخته است. در درس گذشته، در مقام بازشناسی مبانی هستی شناختی تعلیم و تربیت به رابطه خداوند با جهان و انسان، آن هم بر اساس در اصل «خالقیت» و«ربوبیت» اشاره رفت. اکنون این رابطه به گونه ای دیگر تعریف می شود. در این درس بر آنیم تا ضمن بررسی اجمالی مبانی معرفت شناختی، رابطه انسان با خداوند را بر پایه اصولی چون «معرفت»، «ایمان» و «التزام فکری و عملی به شریعت، ارزش‌ها و احکام الهی» تعریف و تبیین کنیم. تعریف بر پایه اصول یادشده، در واقع انعکاسی است از رابطه خداوند با جهان و انسان بر پایه خالقیت و ربوبیت. در گام نخست، مهم است بدانیم راه تحقق منویات الهی و دستیابی به هدف خداوند از آفرینش و هدایت و تربیت انسان‌ها چیست و چگونه باید آن راه را شناخت. برای طرح این پرسش باید پیشاپیش ثابت شده باشد که اولا، چنین راهی حقیقت دارد؛ و ثانیة، خداوند راهبران و راهنمایانی برای هدایت انسان برگزیده است. با این بیان، اساسأ مفاد مبانی معرفت شناختی به راه و راهنما شناسی باز می گردد، و در نتیجه، مسائلی چون رابطه معرفت با حقیقت، حقیقت معرفت و ابزار و منابع معرفت با توجه به چنین رابطه و بازگشتی تفسیر و تعبیر می شود.
 
صاحب نظران و پژوهشگران از منظرهایی گوناگون، چون کلام و منطق و فلسفه و فیزیولوژی و روانشناسی و تعلیم و تربیت، درباره اهمیت و امکان شناخت و شناخت شناسی پژوهش های فراوانی انجام داده و از جهات مختلف ثابت کرده اند که شناخت هیچ گاه ناممکن نبوده است. امروزه، برخلاف گذشته، کمتر کس یا گروهی را می توان یافت که شناخت را ناممکن بداند؛ زیرا بسیاری از حقایقی که طی دورانهای کهن و چه بسا تا قرنهای اخیر نامعلوم مانده بود، اکنون بر اثر پیشرفتهای شگرف علمی مکشوف و مبرهن شده است. دیگر از «لاادریگری»، «سفسطه گرایی» و «شک گرایی» بنیاد و نظامی نمانده است و از پیرهون و پیروان متعصب او خبری نیست.
 

 

منحصر ساختن ابزار شناخت در حس و عقل

منحصر ساختن ابزار شناخت در حس و عقل، از طرف دیگر، بروز خطاها و نارسایی‌های فراوان در حواس، محسوسات و استدلالهای عقلانی منشأ و عامل اصلی بسیاری از شکاکیت ها در نزد شک گرایان غرب باستان به شمار رفته است. در حالی که صرف آشنایی با قواعد شناخت و تحقیق، به آسانی شک ناشی از عامل فوق را برطرف می کند و شبهه افکنی های شک گرایان را مرتفع می سازد. انسان همین قدر که موارد خطا و نارسایی حس را به طور قطع درک می کند یا موارد اشتباهات عقل را به طور جزم در می یابد، به معرفت و یقین و حقیقت رسیده است. افزون بر این، چنین نیست که انسان در همه ادراکات حسی و استدلالهای عقلانی خود اشتباه کند. کافی است در یک مورد به درستی حس کند و مطابق با واقع و موافق با حقیقت دلیل عقلی اقامه کند. در این گونه موارد نیز برای انسان معرفت ممکن شده است.
 
میزان اهمیت و اعتبار شناخت در هر زمینه ای به درجه، رتبه و ارزش شناخت بستگی دارد. هر قدر رتبه شناخت و ارزش آن بالاتر باشد، اهمیت و اعتبار آن بیشتر خواهد بود. شناخت با این بیان، مراتب مختلفی از شدت و ضعف و یقینی و ظنی دارد. بدین ترتیب، در حوزه معرفت شناسی، شناخت ظنی نیز می تواند دارای اعتبار و روایی مخصوص به خود باشد و در بسیاری از موارد ملاک اندیشه و اظهار نظر و داوری و عمل قرار گیرد. توضیح اینکه شناخت های ظنی، شامل معرفتهای برگرفته از علم و تجربة غیرقطعی، استقرا، تمثیل، وهم، حدس و خیال است که در محاورات رایج و عمومی و معادلات ناظر به ارتباطات انسانی تنها اطمینان آورند، اما هیچ گاه یقین آور نیستند. با وجود این، برحسب سطح نیاز رایج و بسته به موقعیت های گوناگون در زندگی بشر، این دسته از معرفتها ارزش و اعتباری محدود دارند، نه اینکه فاقد هرگونه اعتبار و روایی باشند.
 
اما به هر روی بشر برای کشف حقیقت، به معرفت یقینی نیاز دارد. بنابراین معرفت یقینی نه تنها به ملاک دانایی، بلکه به ملاک نمایانی نیز مورد تأکید و توجه قرار می گیرد؛ از این جنبه که نه تنها بر دانایی انسان می افزاید، بلکه حقیقت را برای وی نمایان می سازد. این به معنای ارزش و اعتبار فراوان معرفت است که در کشف حقیقت و ارتباط با آن، نقش کاملا برجسته و عمده ای ایفا می کند.


 

انسان نباید به معرفتهای حسی و سطحی و ظاهری بسنده کند

رهنمودهای اسلام از طریق قرآن و روایات، و همچنین هوشمندیهای خدادادی فطرت هوشمند انسانی همه بر این نکته تأکید دارند که انسان نباید به معرفتهای حسی و سطحی و ظاهری بسنده کند؛ بلکه تا حد ممکن باید لایه ها و سطوح معرفتی را بشکافد و معرفت و آگاهی خود را بالا و بالاتر برد تا به معرفت یقینی و در نتیجه به حقیقت، آن گونه که سزاوار آن است، نایل آید. سفارش قرآن به تفکر، تعقل، نظر و تدبر در آیات الهی، از جمله درباره ارسال پیامبران و فرو فرستادن کتب آسمانی، احکام دین، آفرینش آسمانها و زمین، ملکوت آسمانها، زندگی آخرت، قرآن عربی، آمد و شد شب و روز، آفرینش انواع حیوانات و جانداران، آثار رحمت بیکران خداوندی و نظایر آن، همگی از اهمیت و اعتبار بیش از حد انواع معرفتهایی نشان دارد که از راههای گوناگون، به شیوه‌های مختلف و با ابزارهای متنوع زمینه کسب یقین را درباره آفریدگار انسان و جهان برای ما فراهم می آورند و راه هر گونه تردید را درباره حقانیت خداوند و آثار وجودی او به روی ما می بندند.
 
از مجموع مباحث پیش گفته روشن می شود که نه تنها معرفت با حقیقت مرتبط است، بلکه این دو عنصر با تربیت همبستگی مثبت و فعالی دارند. با این بیان، هر قدر معرفت انسان کامل تر، امکان دستیابی او به حقیقت بیشتر، و هرچه به حقیقت نزدیک تر، امکان ارتباط معنوی و روحانی با خداوند فراهم تر، و هرچه زمینه ارتباط با خداوند فراهم تر، موقعیت برای تربیت شایسته او مساعدتر خواهد بود. بدین ترتیب، معرفت شاخص نمایان تربیت است، و پیرو آن، ابزارها و منابع معرفت نیز از چنین خصوصیتی در رابطه با تربیت برخوردارند. در حقیقت، معرفت در هر حوزه ای و از جمله در حوزه تعلیم و تربیت راه را می نمایاند و در شناسایی و انتخاب راه به سالک کمک می کند و راهنمایی های لازم و مفید را در اختیار او قرار می دهد.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت، سیداحمد رهنمایی، صص327-231، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1388