ذکر نمونه‌های از میراث عظیم به جای مانده از نظارت حکومتی حصرت امام علی (علیه السلام) برای دو نتیجه ارزشمندی است که با مطالعه آن می توان به آنها پی برد: 
 
نخست: تعمیم نظارت بر پیش کسوتان و کارگزاران بر جسته ای که از علم و تقوای بالا برخوردارند و از همگان به حکومت و رهبران نزدیکترند. از دیدگاه امام (علیه السلام) حتی کارگزارانی همچون ابن عباس که مقام علمی و منزلت امانتداری و تقوا و جایگاه قرابتی آنها به بنیانگذار اسلام و مرکزیت امامت شناخته شده است، باید تحت مراقبت و نظارت قرار گیرند و هیچ کارگزاری از نظارت بی نیاز نیست و چنان که در نامه دیگری که به یکی از کارگزاران خود نوشته است، فرمود: «فارفع الى حسابک و اعلم أن حساب الله عظیم من حساب الناس» که: نظارت و حسابرسی در حوزه مسئولیتهای اجتماعی، هر چند به دقت نظارت و حسابرسی الهی نیست، اما به همان اندازه شامل همه انسان‌ها است. امام (علیه السلام) در این تعمیم، خود را هم مستثنا نمی کرد و به کارگزاران خود هشدار می داد که شما در برابر من مسئولید چنان که من خود در برابر خدا مسئولم و مسئولیت را بر هر چیزی و همه ابعاد تکلیف، تسری میداد و تأکید می کرد: «اتقوا الله فی عباده و بلاده فانکم مسئولون حتى عن البقاع و بهائم». پرهیزکاری را در حق مردم و سرزمین های خدا رعایت کنید شما مسئولید حتی نسبت به ساختمانها و چار پایان.
 
دوم: خطا و فساد تنها در مورد افراد عادی محتمل نیست، بلکه بزرگان علم و خرد هم در معرض افتادن در این دام هستند که «... إن النفس لأمارة بالسوء إلا ما رحم ربی...» انگیزه انحراف در هر انسانی وجود دارد و ابن عباس با تمام مقام و منزلت علمی و دینی که دارد، از آن در امان نیست. از نامه امام (علیه السلام) به ابن عباس به خوبی می توان دریافت که ابن عباس باید پیشاپیش این خطر را احساس می کرد و به کمک علم و خردی که خداوند به او عطا فرموده بود، راه گریز از آن را می یافت و به دام پنهان نفس اماره و شیطان نمی افتاد. در حقیقت این طبیعت قدرت است که انسان‌ها را به فساد و خیانت وا می دارد و این طبیعت حتی در ذات و درون قدرتی که در دست صاحبان پرهیزکار قرار گرفته هم وجود دارد، هر چند علم و تقوا و خرد مانع فساد قدرتند، اما برای مصونیت شرط کافی نیستند، نخبگان علم، تقوا و خرد هم باید برای مصون ماندن از فساد قدرت ، از تمام توانمندی‌های خویش بهره بگیرند تا در این دام نیفتند.
 
انسان به هنگام سوار بر قدرت و احساس بی نیازی همواره در معرض طغیان قرار دارد، طغیان همان سوءاستفاده از قدرت و افتادن در تباهی فساد و خیانت است و بنابراین امام (علیه السلام) مسئولیت را امانت تعریف می کند نه قدرت با توجه به این دو نکته، و برخلاف برداشت و نقل قول ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه نباید در مخاطب نامه به لحاظ تندی مضمون آن تردید روا داشت. مضمون نامه به وضوح حاکی از مقام و منزلت والای مخاطب و اعتماد کامل امام (علیه السلام) نسبت به اوست و چنین کسی جز افرادی چون ابن عباس و مالک اشتر، نمی توانند باشند. به ویژه آن که از نامه های رد و بدل شده بین امام (علیه السلام) و ابن عباس که در تاریخ ثبت شده، چنین مستفاد می شود که ابن عباس در ارتکاب عمل مورد سرزنش امام (علیه السلام)، در یکی از دو امر، مرتکب خطای در اجتهاد شده است و او خود را در اجتهاد خویش، مرتکب خطا نمی پنداشته است. وی چنان که از برخی از نامه های منسوب به ابن عباس استفاده می شود، خود را شایسته استفاده از آن اموالی میدانسته که با خود از بصره به مکه برده است و امام (علیه السلام) در پاسخ وی، گوشزد کرده است که آیا او خود را در برخورداری از بیت المال، اولی از دیگران می پنداشته است؟ و هم ممکن است خطای اجتهادی ابن عباس از عواقب ناشی از حسابرسی امام (علیه السلام) بوده باشد که تصور کرده است با دقتی که امام (علیه السلام) در حسابرسی دارد (هر جزء از آن اموال را از چه کسی، در کجا و به چه مناسبتی و به چه مقدار و براساس چه محاسبه ای دریافت کرده)، او هرگز نخواهد توانست با وجود محق بودن، پاسخ امام (علیه السلام) را به دقت بدهد و از حسابرسی امام (علیه السلام) جان سالم به در ببرد و از این رو صلاح را در آن دید که از دسترسی امام (علیه السلام) خارج شود و خود را درگیر مسائل ناشی از مؤاخذه شدید امام (علیه السلام) نکند. او هر چند خود را در امور مالی حکومت بصره محق میدانست، اما متوجه این نکته بود که امام از او انتظار بیشتر و اعمال دقت و احتیاط بیشتر را دارد.
 
آنها که خواسته اند مخاطب این نامه شدیداللحن را، به منظور حفظ شخصیت عبدا.. بن عباس که از شاگردان و تربیت شدگان مکتب علوی به شمار می رود، برادر وی عبیدا... بن عباس و یا قسم بن عباس معرفی کنند، توجه نکرده اند که فرمانداری بصره از طرف امام (علیه السلام) به نام عبدالله بن عباس شهرت داشته و در تاریخ ثبت شده است و عبیدالله امارتی نداشته و قسم بن عباس هم حاکم مکه بوده است.
 
مرحوم استاد آیت الله خوئی در معجم الرجال، انتساب نامه 41 نهج البلاغه به عبدا... بن عباس را برخاسته از کینه و دشمنی با همبستگی وی با امیر المؤمنین و اهل بیت علیهم السلام دانسته و اساس آن را مجعول و نسبت آن را به مقام و منزلت ابن عباس، ناروا دانسته است.
 
ولی برخی از محققان تاریخ شیعه به استناد منابع تاریخی، ضمن تأیید صحت خطاب نامه 41 نهج البلاغه به عبدا.... بن عباس، که وی را به توبه فراخوانده بود؛ او را نسبت به خطای خود منفعل و تائب دانسته و بازگشت وی را به بصره که تا هنگام شهادت امام (علیه السلام) به طول انجامیده، گواه بر آن شمرده اند. بازگشت ابن عباس به بصره می تواند به دلیل بازگرداندن اموال به اهل و صاحبان آنها و جبران خطا باشد و هم ممکن است برای اطاعت از امام (علیه السلام) و در امان ماندن از مؤاخذه و احساس شرمساری انجام شده باشد. در گزارش‌های تاریخی، از نامهای یاد می شود، که ابن عباس در پاسخ نامه معاویه (که به موضوع نامه 41 اشاره دارد) نوشت و به این بازگشت و کسب رضای امام خود اشاره داشته است.
 
منبع: نظارت بر اعمال حکومت و عدالت اداری، آیت الله عباسعلی عمید زنجانی و دکتر ابراهیم موسی‌زاده، صص 42-39، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ اول، 1389