انسان با اعمالی که خود منشأ الزام آنهاست، هویت نهایی خویش را رقم می زند. از این رو به معنای دقیق کلمه، نمی توان گفت که محیط، شامل محیط تربیتی، انسان را می سازد بلکه تنها گزینه‌هایی را در اختیار وی می نهد و امکان گزینش وی را با فراهم آوردن یا نیاوردن عادات و آگاهی‌هایی برای وی، بیش یا کم می گرداند.
 
اگر در جامعه به روابط میان افراد، به گونه‌ای بنگریم که قابل کاهش به جمع ساده افراد نباشد، در این صورت تصویر متفاوتی از جامعه به دست خواهد آمد. در این تصویر، نگاه ذره گرایانه (فردگرایانه) به کل جامعه قابل قبول نخواهد بود، زیرا علاوه بر افراد تشکیل دهنده، نوع روابط میان آنها نیز محل اعتناست. این روابط را نمی توان نادیده گرفت. کسی که خود را در روابط معینی قرار دهد، خویشتن را در معرض آثار ناخواسته ای نیز قرار داده است. به علاوه، این روابط مانع از آن می شود که نگاه قهرمانگرایانه ای به افراد داشته باشیم، به گونه ای که بتوانند در هر شرایطی جامعه را دگرگون کنند. اگر برخی از مصلحان و انبیای بزرگ نتوانستند جامعه خود را دگرگون کنند، این به معنای آن نیست که آنها افراد برجسته ای نبودند بلکه حاکی از آن است که تغییر جامعه، علاوه بر برجستگی مصلح در گرو شرایط معین اجتماعی نیز هست و اگر این شرایط به هر دلیلی فراهم نباشد، تغییر رخ نخواهد داد.
 
از سوی دیگر، در تصویر مذکور از جامعه، نگاه کل گرایانه ارگانیکی نیز مورد نظر نیست که در آن، فرد از هویت فردی، به طور کلی تھی باشد و تنها به نحو کارکردی و پیشینی بتوان نقش و هویت وی را در ارگانیسم جامعه مشخص کرد. افرادی که دارای اراده و اختیار و تعیین کنندگی نسبت به نوع اعمال خود هستند، در ارتباط با افراد دیگری از همین نوع، روابط اجتماعی را پدید می آورند. اما همین که این روابط شکل گرفت، دیگر تمام تموجات آن در اختیار فرد معینی نیست بلکه به این ترتیب، هر فردی ممکن است در معرض آثار ناخواسته ای نیز قرار داشته باشد.
 
بنابراین، زندگی و هویت آدمی، موجودیتی دو بعدی است؛ بعدی فردی که او را از مقهور و مستحیل شدن در جمع مانع می شود و بعدی اجتماعی که او را در جریان پیوند و داد و ستد با دیگران و هم هویتی با آنان قرار می دهد، هرچند در جریان این دادو ستد نیز اراده از وی سلب نمی شود.
 
ویژگی دیگر در مورد انسان، محدودیت‌هایی است که وی را احاطه نموده است. قابل ذکر است که این ویژگی، در این جا به منزله جنبه ای توصیفی در نظر گرفته شده است. هرچند محدودیت های آدمی، گاه به زبانی توبیخی به کار گرفته شده، اما درنهای می توان سخن گفتن از محدودیت ها را به صورتی توصیفی نیز مورد نظر قرار داد. در متون اسلامی محدودیت های انسان، با نگاهی توصیفی نیز نگریسته شده است. به طور مثال، حضرت امیر (علیه السلام) در مقام توصیف آدمی می گوید: «مردم، فرزندان دنیایند و آدمی را به سبب دوست داشتن مادرش سرزنش نمی کنند».
 
محدودیت‌های هر موجودی بخشی از توصیف آن را تشکیل می دهد و این امر به ویژه در امر تعلیم و تربیت، از اهمیت خاصی برخوردار است. همچون مورد کالایی که برچسب «شکستنی است بر روی آن، ویژگی مهم، حیاتی و تعیین کننده ای از آن را مشخص می سازد، محدودیت های انسان نیز به لحاظ تربیتی، از چنین خصیصه مهم و تعیین کننده ای خبر می دهد.
 
محدودیت‌های انسان از حیث دامنه، همه از یک نوع نیستند. برخی از محدودیت ها، دامنه ای کوتاه دارد و تنها در مقطع معینی از زندگی مطرح است و با سپری شدن آن از میان می رود، همچون ضعف جسمانی دوران کودکی: «خداست آن کس که شما را ابتدا ناتوان آفرید، آنگاه پس از ناتوانی قوت بخشید...». اما پاره ای دیگر از محدودیت ها، دامنه ای بلند دارد و ممکن است هرچند به درجاتی تا پایان عمر نیز باقی بماند، همچون ضعف نفسانی: «خدا می خواهد تا بارتان را سبک گرداند و می داند که انسان، ناتوان آفریده شده است».
 
همچنین درحالی که برخی از محدودیت ها بالفعل در انسان حضور دارد، برخی دیگر بالقوه است و در شرایط معینی آشکار می شود: «به راستی که انسان سخت آزمند [و بی تاب] خلق شده است. چون صدمه ای به او رسد، عجز و لابه کند. و چون خیری به او رسد، بخل ورزد».
 
به هر روی محدودیت های انسان با انواع مختلفی که دارد، جنبه هایی گذرا یا پایدار، بالقوه یا بالفعل از وی را نشان می دهد و توصیفی از ویژگی های متفاوت وی را در اختیار می نهد. توجه به این محدودیت‌ها نه تنها جنبهائی از توصیف انسان را نشان می دهد بلکه در جریان تربیت نیز اهمیت بسزایی دارد که در بحث از اصول و روش‌های مربوط به آن در مباحث بعدی مطرح خواهد شد. در پایان بحث، به این نکته اشاره می‌کنیم که علاوه بر مبانی مذکور، دو مبنای دیگر نیز قابل بحث است: کرامت انسان و گرایش وی به زیبایی.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص 160-158، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389