متفاوت بودن امور ارزشی و ارزشگذاری آدمی از سویی، و امور واقع یا ادراکهای واقعی وی از سوی دیگر، مسئله ای است که مورد توجه فیلسوفان مختلف قرار گرفته و البته، به انحای مختلف نیز مورد تفسیر واقع شده است. در یک قطب از این پیوستار، برخی اعتباری بودن ارزش ها را به مفهومی کاملا ذهنی در نظر گرفته اند؛ خواه در شکل فردگرایانه که طبق آن، احساس لذت درونی را معیار ارزشمندی دانسته‌اند یا در شکل اجتماعی که بر اساس آن، تنها توافق میان افراد یک جامعه را تعیین کننده ارزشمندی چیزی در نظر گرفته اند. در قطب دیگر، برخی در عین حال که ارزش را امری متفاوت با ادراکهای حقیقی علمی دانسته‌اند، اما برای ارزش نیز خصیصه ای عینی قائل شده اند و آن را چون خصیصه های ثانوی اشیاء یا پدیدارهای جنبی لحاظ نموده اند.
 
در متون اسلامی، به این نکته اشاره‌های فراوانی شده که ارزشمند تلقی شدن چیزی برای آدمی به نحوه ادراک او از امور وابسته است. اما این که آدمی چیزی را خوب یا بد، ارزشمند یا بی ارزش در نظر بگیرد، تنها عامل تعیین کننده در امور ارزشی نیست. به عبارت دیگر، در عین حال که ارزش، جنبهای ذهنی و اعتباری دارد، چنین نیست که این اعتبار، چون امری سراسر ذهنی، تعیین کننده ارزش چیزی باشد. از این رو در آیه ای می خوانیم: «... و بسا چیزی را خوش نمی دارید و آن برای شما خوب است و بسا چیزی را دوست می دارید و آن برای شما بد است...».
 
 این آیه حاکی از آن است که اعتبار افراد نسبت به چیزی به عنوان «خوب» یا «بد»، گاه بجا و گاه نابجاست و به عبارتی، انسان با اعتبارهای ذهنی خود، گاه کامیاب است و گاه ناکام. با توجه به آنچه در قسمت پیش به عنوان مبنای ارزش شناختی مطرح شد که در دیدگاه اسلام، خداوند خیر بنیادین و نیز بنیاد خیر است، ارزش ها از ماهیت ویژه ای برخوردار خواهند بود. امر ارزشی، علاوه بر آنکه به ادراک و اعتبار آدمی مبتنی است، به جایگاه وجودی امور یا نسبت آنها با غایت هستی نیز ناظر است. هنگامی که اعتبارهای ذهنی آدمی، ناظر به چنین روابط وجودی باشد، اعتبارهایی بجا خواهد بود و در آنجا می توان از ارزش های قابل قبول سخن گفت. در غیر این صورت، اعتبارهای نابجا و لغو، حاکی از ارزش های واهی خواهد بود. بر این اساس، هرچند ارزش ها جنبه اعتباری دارند، اما اعتبار در این جا حاکی از سلیقه صرف شخصی یا قرارداد صرف اجتماعی نیست بلکه اعتباری است که بر پشتوانه ای از واقعیت ها یا حقایق تکیه دارد.
 
در میان متفکران مسلمان نیز گونه هایی از تفسیر ذهن گرایانه و عین گرایانه افراطی نسبت به ماهیت ارزش ها مطرح بوده است. شکلی از تفسیر ذهن گرایانه در نزد اشاعره رواج داشته است. از نظر اشاعره، خوب یا بد نامیدن یک چیز حاکی از واقعیتی در آن نیست بلکه عناوین خوب و بد، اعتباراتی هستند که بر حسب امر یا نهی خدا نسبت به فعلی مطرح می شود. هر فعلی، فی حد ذاته، نه خوب است و نه بد، اما هنگامی که خدا به فعلی امر کرد، خوب، و هنگامی که از آن نهی نمود، بد محسوب خواهد شد. به طور مثال، کشتن یک انسان، به خودی خود خوب یا بد نیست، اما اگر خدا به کشتن برخی انسانها امر کند، این کار خوب خواهد بود، و اگر از کشتن برخی انسانها نهی کند، کشتن آنها بد تلقی خواهد شد.
 
در برابر این تفکر ذهن گرایانه، تفسیر عین گرایانه معتزله به میان آمد. بر این اساس، ارزش ها اموری عینی و ذاتی اند. اگر خدا به فعلی امر می کند، از آن روست که آن کار ذاتا خوب است و اگر از کاری نهی می کند، از آن روست که آن ذاتا بد است. درحالی که اشاعره بر این نظر بودند که هر چه خدا بدان امر می کند خوب است، معتزله بر این باور بودند که هر چه خوب است، خدا به آن امر می کند. معتزله نظر اشاعره را مردو - می دانستند، زیرا لازمه آن را این میدانستند که اگر خدا به دروغگویی امر کند، دروغگویی فعلی خوب محسوب شود، درحالی که ما با مستقلات عقلی خود در می یابیم که دروغگویی بد است و بنابراین قابل قبول نخواهد بود که خدا به آن امر کند. در مقابل، اشاعره نیز نظر معتزله را مردود می دانستند، زیرا لازمه آن را محدود شدن مشیت خدا می دانستند، به این بیان که خدا ناگزیر باشد به برخی از امور فرمان دهد و از برخی باز دارد.
 
اما هیچ یک از این دو تفسیر ذهن گرایانه و عین گرایانه افراطی قابل قبول به نظر نمی رسد. بیان این مطلب که اگر خداوند به دروغگویی امر می کرد، این فعل مطلوب می گردید، همان قدر بی پایه است که کسی در نظام توزین کیلویی بگوید: «اگر پردازنده این نظام می خواست، می توانست نیم کیلو را یک کیلو در نظر بگیرد». بی پایگی این سخن در آن است که اگر کسی از نیم کیلو و یک کیلو سخن می گوید، نظام توزین کیلویی را مفروض گرفته است و با مفروض گرفتن آن، دیگر ممکن نیست که نیم کیلو بتواند یک کیلو در نظر گرفته شود. از این رو چنین سخنی بی معنا و یا تناقض آمیز است.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص 207-205، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389