این که معنای زندگی چیست؟ و جایگاهش در الگوی شادکامی کجاست؟، ممکن است تفاوت‌هایی بین این دو باشد. این با اصل نظریه توحید در شادکامی، ارتباط تنگاتنگ و تفکیک ناپذیر پیدا می‌کند. از دیدگاه اسلام، «الله» تنها مسئله ارزشمندی است که می‌تواند معنای زندگی انسان قرار گیرد و به همه تلاش ها و ابعاد زندگی انسان جهت دهد. لذا از دیدگاه اسلام، معناداری، پس از توحید، در رأس عوامل شادکامی قرار دارد که به تمام زندگی جهت می‌دهد و بر هر دو بخش نشاط و رضامندی، سایه می گستراند و اختصاصی به بعد خاصی از آن ندارد. بر اساس معارف اسلام، هم نشاط زندگی، هم بعد حوادث خوشایند و ناخوشایند و هم بعد وظایف باید و نباید زندگی باید در راستای حرکت به سوی خداوند تنظیم شوند و رنگ الهی به خود بگیرند. با این بیان، روشن می‌شود که معناداری در نظریه شادکامی اسلام، هم در مفهوم و هم در جایگاهش، با نظریه سلیگمن تفاوت دارد. الله، معنای زندگی در تفکر اسلامی است، به خلاف نظریه سلیگمن و نیز جایگاه آن در رأس عوامل قرار دارد؛ در حالی که سلیگمن، آخرین مرحله را معناداری می‌داند. در دیدگاه اسلام، از همان آغاز و در تمام مراحل زندگی باید این معنا (یعنی الله) جریان داشته باشد. البته این با تکامل منافات ندارد.
 
همین حقیقت، می‌تواند لایه های مختلف تکاملی داشته باشد و فرد هر چه پیش می‌رود، بر خلوص معنا و تقویت فضایل بیفزاید. به نظر می‌رسد در نظر سلیگمن، مراتبی و تکاملی بودن با درجه اهمیت خلط شده است. این که درجه اهمیت معنا، بیشتر از فضایل و درجه اهمیت فضایل، بیشتر از شادی‌ها و لذت‌هاست، سخن درستی است؛ اما در مقام عمل، این اتفاق رخ نمی‌دهد. در فرایند تکامل، از همان آغاز باید همه چیز شادی‌ها و فضیلت‌های معنادار باشند و این گونه نیست که در صحنه زندگی، نخست لذت ها اتفاق افتند، سپس فضیلت‌ها و در آخر معناداری. در حقیقت، این مفاهیم سه گانه در طول یکدیگر قرار ندارند؛ بلکه به نظر می‌رسد که لذت و فضیلت، در عرض یکدیگرند و می‌توان‌ند با هم شکل بگیرند، و معنا نیز مفهومی است که در هر دو باید وجود داشته باشد. در مقام عمل، یک انسان هم هیجان دارد و هم بر اساس فضیلت ها عمل می‌کند و در هر دو حالت باید معنا وجود داشته باشد. بنابراین، حتى اگر الگوی سه بعدی سلیگمن را بپذیریم، الگوی چینش آن‌ها بدین شکل که وی ترسیم کرده، نخواهد بود.
 
سلیگمن از رضامندی به صورت مستقل، سخن به میان نیاورده است؛ بلکه آن را در هیجانات مثبت، آن هم هیجانات مربوط به گذشته قرار داده است. از این جهت، با نظریه آرگایل، متفاوت است. آرگایل در کتاب روانشناسی شادی تصریح می‌کند که لذت و شادی، بعد هیجانی شادکامی هستند و رضامندی، بعد شناختی آن. بعد شناختی، در حقیقت به جنبه های روانی و درونی اشاره دارد و از این بابت، با بهزیستی روانی ارتباط پیدا می‌کند. بنابراین، رضامندی را چگونه می‌توان  نادیده گرفت و در هیجانات قرار داد؟! البته رضامندی، ممکن است که بعد هیجانی هم داشته باشد؛ اما به هر حال، رضامندی، ماهیتی شناختی دارد. لذا نمی‌توان مسئله رضامندی از وضعیت حال زندگی را نادیده گرفت. در مداخلات به کار گرفته شده توسط سلیگمن و همکاران نیز نکات قابل توجهی وجود دارد. برنامه نعمت شماری، مبتنی بر داشته‌های زندگی و توجه به آن‌هاست. فضیلت شکر، متوقف بر نعمت‌شناسی است و شناخت نعمت، موجب توجه به داشته‌های زندگی می‌گردد و این، رضامندی و خرسندی را به ارمغان می‌آورد. البته در این مداخله، صحبت از خدا به عنوان «منعم» به میان نیامده و این به جهت رویکرد سکولار در علوم تجربی است.دو مداخله دیگر، تشکر از مردم و بخشش است. این دو عنوان، به دو بعد از روابط اجتماعی مربوط می‌شوند. روابط اجتماعی، یکی از ابعاد زندگی انسان است که تحت عنوان خوشایند با ناخوشایند قرار می‌گیرد. در روابط اجتماعی، گاه رفتارهای درست شکل می‌گیرند و گاه رفتارهای نادرست. زندگی موفق، بسته به واکنش مناسب به این دو موقعیت است. تشکر، واکنش مناسب به رفتارهای درست و بخشش واکنش مناسب به رفتارهای ناشایست است. در حقیقت تشکر مبتنی بر نگاه مثبت‌گرا و مثبت شناس در تعامل های بین فردی، و بخشش، مبتنی بر ندیدن نقاط منفی و گذر از آن‌هاست که این‌ها همان مرکز ثقل رضامندی در خوشایند و ناخوشایندند. با این دو فضیلت در رفتارهای اجتماعی، روابط رضایت بخش شکل می‌گیرد و در کل، به رضایت از زندگی منجر می‌شود.
 
نکته مهم این است که: آیا شادکامی فقط بسته به این دو فضیلت در روابط اجتماعی است؟ به نظر می‌رسد که پاسخ منفی است. هر چند شاید با فقدان یا کمبود مطالعات تجربی در این باره رو به رو باشیم؛ اما نمی‌توان این را نادیده گرفت که دیگر فضیلت های مربوط به روابط اجتماعی نیز همین نقش را دارند؛ چرا که در فضیلت پیش گفته، ویژگی خاصی ندارند. از این رو، می‌توان گفت که دیگر فضیلت های ارتباطی نیز می‌توانند همین نقش را داشته باشند. برای نمونه، تواضع و فروتنی، احسان، انصاف، بخشندگی، خیرخواهی و... موجب لطافت روابط اجتماعی می‌شوند و رضامندی را به ارمغان می‌آوردند و در کل، شادکامی را به وجود می‌آورند. از بارزترین نمونه های این مجموعه می‌توان  به مهربانی کردن اشاره کرد که لوبومیرسکی از آن به عنوان یک مداخله در افزایش شادکامی استفاده می‌کند. در طرف مقابل، اموری مانند: تکبر، آزار، خودخواهی، بخل، حسادت و... موجب روابط نادرست می‌شوند و نارضایتی از روابط و ناخرسندی از زندگی را به ارمغان می‌آورند. البته اخیرأ روانشناسان مثبت‌گرا نیز به رذیلت ها روی آورده اند و نقش آن را در شادکامی بررسی کرده‌اند که بررسی آن از حوصله این نوشتار، خارج است و نیازمند پژوهش های جداگانه ای است.
 
دیگران نزدیک (مانند: دوست، همسر، فرزند و مانند آن)، از امکانات زندگی به شمار می‌روند. این امکان، وقتی ثمربخش خواهد بود که به درستی از آن استفاده شود. لذا رضامندی از زندگی، به توانمندی در روابط اجتماعی نیز بستگی دارد. توانمندی های مربوط به روابط اجتماعی، داستانی دارد که تحقیق مفصلی می طلبد. آنچه مهم است این که رضایت از زندگی، بسته به رضایت از روابط اجتماعی است و رضایت از روابط اجتماعی، متوقف بر سبک تعامل مثبت معرفی شده در متون دینی - که تشکر و بخشش، جزئی از آن است . که البته منحصر به آن نبوده و قابل تعمیم به دیگر فضیلت های روابط اجتماعی نیز هست. نکته پایانی این که سلیگمن و همکارانش چند مداخله را با هم ترکیب کرده‌اند و به عنوان یک بسته آموزشی ارائه داده‌اند. این مداخله ها عبارت‌اند از: سپاس‌گزاری، نعمت شماری، تصور خود در بهترین حالت ممکن، و استفاده از توانمندی‌های ذاتی. به نظر می‌رسد که در این بسته، سعی کرده‌اند از کارایی همه این مداخله ها استفاده نمایند.
 
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص580-577، مؤسسه علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394