در دیدگاه اسلام، طبیعت و به ویژه زمین از یک حیث، چون مجموعه وسایل و امکاناتی برای زندگی آدمی است. از این جهت می توان گفت که طبیعت ارزش ابزاری دارد و اشیاء طبیعی به منزله وسایلی در اختیار آدمی یا هماهنگ با او و زندگی اوست.

از این رو در آیه ای آمده است: «اوست آن کسی که آنچه در زمین است، همه را برای شما آفرید...» و در بیان جامع تری، چنین آمده است: «خدا همان کسی است که دریا را به سود شما رام گردانید تا کشتی ها در آن به فرمانش روان شوند و تا از فزون بخشی او روزی خویش را طلب نمایید و باشد که سپاس دارید. و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است به سود شما رام کرد».
 
اما چنان که در این آیات ملاحظه می شود، در کنار ارزش ابزاری طبیعت، دو نکته را نیز باید در نظر داشت. نخست اینکه مفهوم «ابزاری» برخلاف آنکه گاهی حاکی از تجویز هرگونه استفاده ای است، در این جا حاکی از مفهومی غایت گرایانه و محدود است. در این مفهوم، نظر بر آن است که هر ابزاری را برای مقصود یا مقصودهای معینی می سازند و این همان جنبه غایت گرایانه در ابزارهاست. به طور مثال، قلم را برای نوشتن ساخته اند. البته، از قلم برای مقاصد دیگری نیز می توان استفاده کرد، اما این مقاصد تا جایی که مقصود اصلی را نقض نکنند و با آن قابل جمع باشند، پذیرفتنی خواهند بود. در غیر این صورت هنگامی که مقاصد دیگر، مقصود اصلی را نقض کنند، مانع از استفاده بهینه از آن خواهند بود. در آیات مذکور نیز هنگامی که موجودات طبیعی، چون وسیله و ابزاری برای زندگی انسان معرفی می شود، به مقصودی که از آفرینش این وسایل مورد نظر بوده، اشاره می گردد تا آدمی، به استفاده بهینه از آنها توجه داشته باشد، چنانکه در آیه دوم اشاره شد: «...تا از فزون بخشی او [روزی خویش را] طلب نمایید...» به عبارت دیگر، رفع نیازهای حیاتی، یکی از مقصودهایی است که از آفرینش این ابزارها مورد نظر بوده است. بنابراین بیش از حد رفع نیازهای حیاتی و اصیل، استفاده کردن از مواهب طبیعت، دور شدن از مقصود مذکور است و از آن با عنوان های نکوهش آمیز «اسراف» یا تبذیر» یاد شده است.
 
 همچنین استفاده از طبیعت، در خلاف جهت نیازهای حیاتی و اصیل، در حکم اعراض از مقصود مذکور است و از آن با عنوان مذمت بار «فساد و تباهی» یاد شده است: «و چون برگردد [یا ریاستی یابد] کوشش می کند که در زمین فساد نماید و کشت و نسل را نابود سازد و خداوند تباهکاری را دوست ندارد».
 
گذشته از جنبه ابزاری طبیعت، نکته دوم این است که طبیعت محدود به جنبه ابزاری نیست بلکه جنبه ای نمادین نیز دارد. منظور از این سخن آن نیست که جنبه نمادین در کنار جنبه ابزاری است بلکه همان جنبه ابزاری از حیث دیگر، جنبه ای نمادین خواهد بود. از این حیث، طبیعت و پدیده‌های آن، نشانه و نمادی از اقتدار، حکمت، لطف و رحمت الهی است. بنابراین در ادامه آیه ای که ذکر شد، چنین آمده است: «و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است به سود شما رام کرد. قطعا در این امر برای مردمی که می اندیشند نشانه هایی است».
 
خداوند انسان را در پایگاه و منزلتی بلند آفریده است. این به سبب برخوردار کردن آدمی از سرمایه‌های عظیم وجودی، چون عقل و فطرت است. از این رو انسان، تنها به سبب انسان بودن از کرامت برخوردار است: «و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب‌ها] نشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم».
 
از آنجا که انسان بودن، خود، مایۂ کرامت آدمی است، هر خصیصه جانبی که در انسانیت انسان دخیل نیست، تعیین کننده یا زایل کننده کرامت نیست. نمونه این گونه خصیصه ها عبارتند از: نژاد، جنسیت، رنگ پوست، ثروت، نوع زبان و فرهنگ، زشتی یا زیبایی و نقص عضو. از این رو در روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است: «همانا مردم از آدم تا به امروز، همچون دانه های شانه اند، عرب را بر عجم برتری نیست و نه سرخ پوست را بر سیاه پوست، مگر به سبب تقوا...». در خصوص نقص عضو، در قرآن نمونه ای مورد توجه قرار گرفته که در آن، فردی نابینا در قبال افراد متمول مورد بی اعتنایی قرار گرفته و خداوند با توبیخ شدید از این امر سخن گفته است: «چهره در هم کشید و روی گردانید، که آن مرد نابینا پیش او آمد و تو چه دانی، شاید او به پاکی گراید...»
 
به سبب آنکه ارزش و کرامت آدمی، به موجودیت انسانی او وابسته است، از این رو اگر کسی فردی را خوار شمارد، گوهر وجودی او را خوار شمرده و این به منزله آن است که انسانیت - به طور کلی - و تمامی انسانها خوار شمرده شده اند. این نکته در قرآن با توجه به مورد خاص قتل، به این نحو مطرح گردیده است: «...هر کس کسی را به جز به قصاص قتل یا به کیفر فسادی در زمین - بکشد، چنان است که گویی همه مردم را کشته باشد. و هر کس کسی را زنده بدارد، چنان است که گویی تمام مردم را زنده داشته است»
 
از تأمل در آیه مذکور، این نکته نیز آشکار می شود که در دیدگاه ارزشی اسلام ، کرامت آدمی، نه ارزشی مطلق بلکه ارزشی مشروط است. به عبارت دیگر، آیه حاکی از آن است که اگر کسی، کسی را کشته باشد یا در زمین، فساد به پا کرده باشد، از مقام انسانی، فرود آمده و کرامت خود را از دست داده است و بر این اساس، کشتن وی روا خواهد بود. از این رو کرامت آدمی، مشروط به باقی ماندن وی در مقام و منزلت انسانی و نیالودن این منزلت است و در صورتی که چنین شود، وی نه تنها از کرامت برخوردار نخواهد بود بلکه به خواری نیز دچار خواهد شد.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص214-212، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389