به موازات تحولات چشمگیری که در عرصه فن آوری اطلاعاتی رخ داده و بهره وری‌های پیچیده و گسترده ای که از رایانه و شبکه‌های اطلاعاتی صورت پذیرفته، در برخی از کشورها، این احساس نیاز به وجود آمده که برای تحول بخشیدن به آموزش و پرورش، فن آوری اطلاعات را در آن وارد سازند یا گسترش دهند. در ایران نیز، بحث هایی که هم اکنون در سطوح تصمیم گیری نظام آموزش و پرورش در جریان است، حاکی از آن است که وارد کردن فن آوری اطلاعاتی در آموزش و پرورش، چون یکی از اولویت های اساسی مورد ملاحظه قرار گرفته است.
 
در عین حال که خواه و ناخواه، تحولات فن آوری اطلاعاتی در جامعه، تا حدی به آموزش و پرورش، تعمیم خواهد یافت و در عین حال که توجه عمدی و آگاهانه به بهره گیری از این فن آوری در آموزش و پرورش، مطلوب است اما در نظر گرفتن اولویت اساسی برای آن، قابل تردید است. به علاوه، پاره ای ملاحظات درخصوص نحوه مواجهه آموزش و پرورش با این پدیده فن آورانه وجود دارد که مقتضی طرح بحثی هر چند کوتاه در این زمینه است.
 
ابتدا ذکر این نکته لازم است که برخی از فیلسوفان تعلیم و تربیت، به مسئله جایگاه فن آوری اطلاعاتی در آموزش و پرورش توجه نموده و نکات روشنگرانه ای را مطرح ساخته اند. به طور مثال، شفلر ، فیلسوف تحلیلی تعلیم و تربیت، در بحث از به کارگیری رایانه در مدارس اشاره کرده است که نباید چنین تصور نمود که استفاده گسترده از فن آوری اطلاعاتی در مدارس، امر مسلم و اجتناب ناپذیری است بلکه آموزش و پرورش باید با نظر به ماهیت امر تربیت و اهدافی که در آن مورد نظر است، نحوه و حدود استفاده از این فن آوری را مشخص کند.
 
از نظر وی، بزرگنمایی بیهوده در مورد فن آوری اطلاعاتی در آموزش و پرورش، می تواند آن را به صورت نوعی فرهنگ اندیشه و اندیشه ورزی در آموزش و پرورش تبدیل کند و در این حالت است که فن آوری اطلاعاتی، نقشی منفی ایفا خواهد نمود. منظور از تبدیل شدن آن به فرهنگ اندیشه این است که مفاهیم کلیدی «اطلاعات» و پردازش اطلاعات» نقشی تبیین کننده نسبت به مفاهیم اساسی تعلیم و تربیت، مانند یادگیری و آموزش بیابند؛ چنان که برخی از نظریه های روان شناسی تربیتی، چنین رویکردی را مطرح نموده اند. منفی بودن نقش این فرهنگ اندیشه از نظر شفلر ناشی از قصور مفاهیم کلیدی مذکور برای تبیین مفاهیمی چون یادگیری، آموزش و تربیت است. این قصور، خود، ناشی از رویکرد مکانیستی است که بر مفاهیم کلیدی فن آوری اطلاعاتی حاکم است. «اطلاعات» و «پردازش اطلاعات» که اشاره به کارکردهای ماشینی نسبت به داده ها دارند، از ظرفیت کافی برای نشان دادن ماهیت و پیچیدگی های امور انسانی چون یادگیری و آموزش برخوردار نیستند و نمی توان اموری چون بصیرت» یا دریافت ناگهانی روابط میان اجزای پراکنده دانش را بر حسب آنها تبیین کرد.
 
صرف نظر از جنبه فرهنگی فن آوری اطلاعاتی، درخصوص توانایی عملی این فن آوری برای تحول آفرینی در آموزش و پرورش نیز نباید اغراق نمود. به عبارت دیگر، چنین نیست که اگر دانش آموزان، استفاده از رایانه و شبکه های اطلاعاتی را بیاموزند، تحولی شگرف در آموزش و پرورش رخ دهد. از این روست که در کشورهایی چون ژاپن که خود مهد این فن آوری است، اصرار چشمگیری برای وارد ساختن آن در آموزش و پرورش ملاحظه نمی گردد، چنانکه وایت (۱۹۸۴) می گوید: «رایانه و دیگر فن آوری ها، نقش عمده ای در مدارس (ژاپنی) بازی نمی کنند... هیچ برنامه ملی جهت بسط مهارت های فن آوری سطح بالا بر کودکان وجود ندارد. امریکایی ها مبالغ بیشتری را صرف علم و فن آوری در مدارس می کنند، ژاپنی ها پول خود را بیشتر صرف تربیت معلم و حقوق معلمان می کنند».
 
البته، سهولت و گستردگی دسترسی به اطلاعات که توسط این فن آوری فراهم می آید، اهمیت خاص خود را داراست، اما نباید تصور کرد که این امر، به خودی خود، می تواند تحولی چشمگیر در آموزش و پرورش را سبب گردد. ابعاد تعلیم و تربیت، بسیار گسترده تر و پیچیده تر از آن است که بتوان آن را به فراهم بودن سهل و گسترده اطلاعات برای فرد کاهش داد. بلکه سهل و گسترده بودن اطلاعات برای دانش آموزان، مشکلات و آسیب هایی را به بار می آورد که هر نظام آموزش و پرورش باید با توسل به فلسفه خود، برای رسیدگی به آن تدابیری را نیز بیندیشد. 
 
نگریستن به جایگاه فن آوری اطلاعاتی در آموزش و پرورش، از منظر فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، مستلزم آن است که این فن آوری، همچون هر فن آوری دیگری در چارچوب فراگیر رویکرد غایت گرا نسبت به طبیعت در نظر گرفته شود. رایانه و شبکه های ارتباطی نیز گونه ای از تسخیر در قلمرو طبیعت است. چنان که پیش تر توضیح داده شد، مواجهه غایت گرایانه با طبیعت، لوازم اخلاقی و اجتماعی معینی را برای استفاده از فن آوری ها ایجاب می کند. این جنبه ایجابی در فصل پیش، تحت عنوان اصلی از اصول تعلیم و تربیت، یعنی «مهارت و اخلاق حرفه ای» توضیح داده شد.
 
این لوازم اخلاقی و اجتماعی را در شکل سلبی، یا برحسب نبایدها، نیز می توان مورد توجه قرار داد. این امر در شکل سلبی، مستلزم آن است که فرهنگ منفی فن آوری اطلاعاتی مهار گردد. نکاتی که شفلر در باب فرهنگ فکری مکانیستی در این فن آوری مطرح نموده، در جهت بازشناسی این فرهنگ منفی قابل استفاده است. بر این اساس، باید از تبدیل نمودن اصطلاح شناسی فن آوری اطلاعات، به نظامی فکری برای تبیین پدیده‌های تعلیم و تربیت خودداری کرد. اما علاوه بر فرهنگ فکری منفی که ناشی از امکان دسترسی به هرگونه، گونه ای از فرهنگ عملی و اخلاقی منفی نیز به تبع فن آوری اطلاعاتی ظهور می کند. این فرهنگ اطلاعاتی است، به لحاظ اخلاقی، می تواند مشکلاتی را برای جوانان پدید آورد. اندیشیدن تدابیری برای مهار این گونه از فرهنگ فن آوری اطلاعاتی مسئله دیگری است که آموزش و پرورش باید برای آن چاره اندیشی کند. طبیعی است که فعالیت هایی از قبیل ایجاد ممانعت فن آورانه برای دسترسی به اطلاعات نامطلوب، کافی نیست زیرا علاوه بر آنکه ممانعت در تربیت، همواره ناکامی نیست، طریقه های مختلفی برای نفوذ به شبکه های اطلاعاتی نیز وجود دارد. در این جا قصد پرداختن به این مطلب وجود ندارد زیرا این مسئله، مربوط به حوزه روش‌های تعلیم و تربیت است که باید در جای خود مورد بررسی قرار گیرد.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص320-318، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389