هدف این مدرسه‌ها دادن آموزش‌های فشرده به کودکان آسیب دیده است تا آن که قبل از رسیدن به سن پایان تحصیلات ابتدایی به مسیر اصلی آموزش و پرورش بپیوندند. ممکن است کودکان بصورت روزانه یا شبانه روزی در این مدرسه‌ها درس بخوانند. امکان دارد آنان دارای مشکلات زبان بیان یا زبان دریافت باشند، اما باید دچار مشکلات جدی شنوایی، دشواری‌های شدید یادگیری کلی، درخودماندگی دوران کودکی، اختلال‌های عاطفی شدید، یا معلولیت‌های جسمی شدید نباشند. در حالی که اکثر کودکان مبتلا به این مشکلات غالبا دچار دشواری‌های زبان نیز هستند، برای مدرسه‌های کوچک امکان فراهم آوردن خدمات درمانی برای طیف گسترده‌ای از این قبیل اختلال‌ها وجود ندارد. چنین محدودیت‌ها و مشکلاتی در مورد مدرسه‌های ویژه از این نوع، نه تنها در انگلستان، بلکه در ایالات متحده امریکا، و استرالیا نیز غیر عادی نیست، (الیس رابینسون، ۱۹۸۷). باید توجه داشت که در این موارد تغییری کاربردی روی می‌دهد، بدین معنی که برخی معیارهای قبلی حذف شده و این واقعیت مدنظر قرار می‌گیرد که بندرت می‌توان کودکانی را یافت که تنها به آسیب دیدگی شدید زبان و گفتار دچار باشند، زیرا بیشتر اوقات این کودکان دارای کاستی‌هایی در زمینه‌های اجتماعی یا شناختی نیز هستند.
 
قانون آموزش و پرورش ۱۹۹۳، لازم می‌داند که آئین نامه اجرایی شناسایی و سنجش کودکان نیازمند آموزش خاص تهیه شود. این آئین نامه بشدت توصیه می‌کند همه کودکان نیازمند خدمات ویژه در روند اصلی آموزش ادغام شوند. هدف از تهیه این آئین نامه ارائه رهنمود برای مدرسه‌ها و مقام‌های محلی آموزشی است تا برای همه کودکان دارای نیازهای خاص، از جمله کودکان آسیب دیده زبانی خدمات ارائه شود (ویلیامز، ۱۹۹۶). در حال حاضر بسیاری مدرسه‌ها فردی را برای هماهنگی نیازهای خاص در استخدام دارند که ممکن است در مقام رابط با آسیب شناس زبان و گفتار درمان خارج از مدرسه انجام وظیفه کند. این آئین نامه گرچه نشانگر گامی کوچک به جلوست، نمی‌تواند این حقیقت روشن را مخفی کند که برای برآوردن نیازهای تمامی کودکان نیازمند دریافت خدمات، درمانگر زبان و آسیب شناس گفتار بحد کافی وجود ندارد، و نیز آن که وجود یک مددکار در روند عادی کلاس‌های مدارس برای کمک به کودکان آسیب دیده زبان نمی‌تواند جایگزین خوبی برای مهارت و تخصص معلم متخصص یا درمانگری باشد که لازم است در دسترس این کودکان باشد. در زیر برخی از خدمات تخصصی که هنوز در دسترس این کودکان است شرح داده شده است، اما مشخص نیست این خدمات تا چه مدت دیگر در دسترس آنان خواهد بود.
 

[مداخله‌های درمانی کودکان]

فی مداخله‌های درمانی را مجموعه از رویکردهای مختلف می‌داند. این رویکردها بوسیله یک عامل (متخصص بالینی، معلم، والدین) به کار گرفته می‌شود تا بگونه‌ای استفاده از زبان را تحریک کند یا به آنچه وی می‌گوید پاسخ دهد. این رویکردها آگاهانه و از قبل طراحی شده است بگونه‌ای که رشد زمینه‌های توانایی ارتباطی را که به نظر می‌آید در خطر آسیب دیدگی قرار دارد تسهیل کند. فی با استفاده از این تعریف می پذیرد متخصصان بالینی که در شرایطی کاملا متفاوت و با دیدگاه‌های مختلف نظری کار می‌کنند از رویکردهای گوناگونی استفاده می‌کنند. چون شمار رویکردهای درمانی فراوان است، گزینش بهترین آن در هر مورد ساده نیست. در چنین مواردی شاید بهتر باشد بکوشیم از رویکرد نادرست و نامناسب دوری کنیم. کرک، در سال ۱۹۸۳، در مورد زبان نوشتاری نکته‌ای را متذکر می‌شود که درباره زبان گفتاری نیز صادق است. اگر آموزش غلط باشد، ممکن است بطور جدی مانع یادگیری کودکانی شود که مهارت‌های اولیه آنان ناکافی است یا کفایت لازم را ندارد. نمونه بسیار ساده‌ای در این باره این است که اگر در مورد کودک 3 ساله‌ای که در سخن گفتن تاخیر دارد و بتازگی شروع به استفاده از کلمات ارجاعی کرده است، از رویکردهای جاسازی استفاده کنیم تا کنترل حرکتی در او رشد کند، احتمالا در زبان آموزی او بصورت منفی تاثیر گذارده‌ایم.
 
از سوی دیگر، اگر بدون شکل دهی تلفظ صداها، او را تشویق کنیم صدا تولید کند، در واقع به یادگیری پاره گفتارهای معمول در او کمکی نکرده‌ایم. بنابراین، می‌توان گفت مداخله درمانی بطور کامل به تصمیم درمانگر بستگی دارد. این مساله بویژه در مورد کودکان خردسال اهمیت دارد چرا که ممکن است به دلیل پی بردن به ماهیت مشکل او، موجب بروز مشکلات بیشتری در وی شویم. گرچه ممکن است آسیب وارده به کودک از این طریق در هر سنی روی دهد، چون کودکان پرسالتر علائم بیشتری درباره نیازهایشان بروز می‌دهند، بی دقتی و پی نبردن به مشکل آنان کمتر پذیرفتنی است. هنگامی که ما کودکان را برای مداخله درمانی برمی‌گزینیم، باید اعتقاد داشته باشیم که زمان بندی و نیز رویکرد مورد استفاده برای کودک موردنظر مناسب است. این موضوع در مراحل مختلف کار باید مورد توجه باشد. نخستین تصمیم این است که آیا باید صبر، یا مداخله را شروع کرد. تصمیم دوم این که شدت مداخله باید تا چه اندازه باشد. اگر کودک بسیار خردسال است، باید کار مداخله در منزل انجام گیرد یا در درمانگاه؟ اگر کودک بزرگسالتر است آیا باید در کلاس یا مراکز خاص مبتلایان به اختلال زبان حاضر شود یا نیازی به این کار نیست؟ متاسفانه بسیاری از این پرسش‌ها تنها در مجامع علمی مطرح می‌شود، زیرا به دلیل کمبود مراکز مخصوص در عمل کارآیی ندارند.
 
چنین شرایطی ایجاب می‌کند تصمیم‌ها بر نوع گزینش متمرکز شود. این که کدام کودکان باید از منابع پراکنده ما بهره‌مند شوند باید روشن شود. اطلاعات حاصل از مطالعات کنونی نشان می‌دهد کودکان بزرگسال‌تر مبتلا به اختلال زبان که نیازهایشان بخوبی مشخص شده، و ماهیت خاص نیازهای کودکان مبتلا اولویت بندی مداخله‌ها را مشخص می‌کند. اگر بتوانیم در سال‌های اولیه این کودکان را شناسایی و آنان را از کودکانی که دچار تاخیر زبان هستند تفکیک نمائیم، در مورد سودمندی نوع درمان و تعیین آن‌ها در موقعیت بهتری خواهیم بود (اندربای Enderby و امرسون Emerson). فی، کنز، و لاری وی Larrivee (۱۹۹۵) می‌گویند اگر قبل از سال‌های دبستان به آسیب دیدگی زبانی کودک پی ببریم نه تنها در آن زمان می‌توانیم بهتر در بهبود مشکل بکوشیم، بلکه به احتمال زیاد برای آنچه در سال‌های بعد با آن روبرو خواهد شد نیز می‌توان به او کمک کرد.
 
منبع: اختلال‌های رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص217-212، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385