برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفت

شاعر : شهريار

بازار شوق پردگيان باز درگرفت برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفت
ابري به هم برآمد و ماهي به برگرفت شمع طرب شکفت در آغوش اشک و آه
سر بي‌خبر به ما زد و از ما خبر گرفت زين خوشترت کجا خبري در زند که دوست
اين زلف و شانه خواهدم از دوش برگرفت بار غمي که شانه تهي کرد از او فلک
با عشقش اين معامله گفتيم و سرگرفت يک تار موي او به دو عالم نميدهند
شمع دلي که دامن آه سحر گرفت چشمک زند ستاره صفت با نسيم صبح
شعر توهم که درس خود از چشم تر گرفت چون شعر خواجه تازه و تر بود، شهريار