وقتی تو باشی، نمیترسم
خدای مهربانم! وقتی که تو با منی و در کنارمی، از هیچ چیز نمی ترسم.
میترسم. از شب و چشمهای تاریکش.
از بادهای ویرانگر و از بارانهای سیلآسا میترسم. از سکوت میترسم. از تنهایی میهراسم و ترس مثل اندوهی هولناک مرا تعقیب میکند.
امّا وقتی تو باشی، دیگر از شب نمیترسم. تو چراغ شب را به نورت روشن میکنی. تو به باد امر میکنی نسیمی مهربان و نوازشگر باشد. به باران میگویی نرم ببارد و دشتهای تشنه را سیراب کند.
از تنهایی نمیترسم. تو با منی. تو در کنار منی. از رگ گردن به من نزدیکتر.
از سکوت نمیترسم وقتی صدای تو در لحظههایم جاری ست. صدای اذان تو که گرم و پرشور است و هر صبح و ظهر و شب مرا به سوی تو فرامیخواند.
منبع: مجله باران
از بادهای ویرانگر و از بارانهای سیلآسا میترسم. از سکوت میترسم. از تنهایی میهراسم و ترس مثل اندوهی هولناک مرا تعقیب میکند.
امّا وقتی تو باشی، دیگر از شب نمیترسم. تو چراغ شب را به نورت روشن میکنی. تو به باد امر میکنی نسیمی مهربان و نوازشگر باشد. به باران میگویی نرم ببارد و دشتهای تشنه را سیراب کند.
از تنهایی نمیترسم. تو با منی. تو در کنار منی. از رگ گردن به من نزدیکتر.
از سکوت نمیترسم وقتی صدای تو در لحظههایم جاری ست. صدای اذان تو که گرم و پرشور است و هر صبح و ظهر و شب مرا به سوی تو فرامیخواند.
منبع: مجله باران
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}