کشف کردن بعضی آدم‌ها مثل کشف فیروزه و طلا و الماس است. چشم‌هایت برق می‌زند، ضربانت تند می‌شود، خون می‌دود توی پوستت و حالت جا می‌آید. کشف مهدیه نظری برای من این طور بود؛ البتّه این کشف برمی‌گردد به یکی دو سال پیش. وقتی به بهانه‌ی کافه شعر پای صحبت‌هایش نشستم احساس کردم سال‌هاست با او دوست هستم.

طبیعت در شعرهای خانم نظری نقش پررنگی دارد و از این میان پرنده‌ها آن‌قدر توجّه شاعر را به خود جلب کرده‌اند که در عنوان چهار کتاب ایشان نقش دارند. وقتی این موضوع را با خانم نظری مطرح کردم، گفت: «آن اوایل حواسم نبود که پرنده‌ها توی شعر‌های من لانه ساخته‌اند. وقتی متوجّه شدم اجازه دادم توی شعرهایم بمانند و شعرهایم را زیباتر کنند. بعدها به صورت نماد درآمدند و مفاهیمی مثل: پرواز، رهایی، آزادی و حتّی آزادگی را به شعرهای من آوردند.

یکی دیگراز ویژگی‌های شعری خانم نظری، پرداختن به موضوع انتظار و مهدویّت است. برجسته‌ترین مجموعه‌ی او در این زمینه «برسد به دست تو ای پادشاه جهان» است که برای سال‌های پایان نوجوانی و آغاز جوانی سروده شده؛ ولی در چهار کتاب دیگر هم شعرهایی با این موضوع وجود دارد که زبان و فضای شعر برای حال و هوای نوجوانی مناسب است. این شعرها در عین سادگی و زیبایی بسیار هنرمندانه و غیرمستقیم و صمیمی هستند.

همکاری با سروش نوجوان و شاگردی قیصر امین‌پور خاطرات خوبی را برای نوجوانی خانم نظری رقم زده‌اند.

زبان در شعرهای خانم نظری پاکیزه و سالم است و این موضوع به شعرهایش تشخّص داده. وقتی با او صحبت می‌کردم دیدم همکاری‌اش با سروش نوجوان و بودنش در کنار آقای امین‌پور و آقای ملکی باعث شده راه را از ابتدا درست برود؛ چراکه هر دوی این اساتید درباره‌ی زبان شعر حسّاسیّت‌های قشنگی دارند.

«درخت‌ها برای تو پرنده‌ها برای من»، «پر از پرنده‌ام»، «بال‌هایم را پنهان کرده‌ام» و «پرنده باران» را بخوانید و منتظر کتاب‌های جدید خانم نظری باشید.

زیباتر

امروز زیباتر شنیدم
آواز قمری را
امروز
روزی که فهمیدم دلم گیر است
روزی که دیدم
دنیا برای آدم تنها چه دلگیر است 

 

جیرجیر

زندگی
جیرجیر کفش‌های توست
کفش‌های تو
لحظه‌ای که روی کهکشان کشیده می‌شود
 

مرداب

با توست این زندان که می‌گوید:
در من بمان
در من بمان  
در من...  
با توست در صبح
با توست در ظهر
با توست در هر لحظه‌ی عمر
آن تختخواب سخت
زندان تو در زندگی
آن تخت

 
 عیادت

یک بار دیگر
از لابه‌لای غصّه‌ها  
«امیدواری»
سر زد به من
با بی‌قراری


منبع: مجله باران