با افزایش اطمینان بر شیوه‌های مختلف مداخله‌های درمانی در اختلال‌های زبان باید مطمئن شویم که نیازهای کودکان مبتلا به معلولیت‌های چندگانه برآورده می‌شود. رابطه آسیب زبانی با سایر اختلال‌ها احتمالا برای سال‌های متمادی مورد توجه دقیق پژوهشگران باقی خواهد ماند. این موضوع تنها یک بحث علمی صرف نیست. بی تردید نتایج حاصل از این مساله برای دستیابی به منابع محدود مداخله‌های درمانی گفتار و زبان به کار خواهد آمد. آنچه در این بحث موردنظر است بررسی رابطه میان سه مقوله مهم آسیب زبانی است که به نظر می‌آید در حال حاضر از بعد نظری روی کاغذ، در عمل، و در آینده از اعتبار برخوردار است. بدین ترتیب به نظر می‌آید که ما خواهیم توانست بر مرزبندی‌های ظاهری فائق آییم و روابط متقابل میان آن‌ها را بگونه‌ای ریزتر بشناسیم. این سه مقوله را می‌توان بصورت زیر توضیح داد.
 
 • خاص: هنگامی که آسیب دیدگی زبانی بتنهایی و در نبود یک عامل مرتبط که علت آن را توضیح دهد بروز می‌کند.
 
 • کلی: هنگامی که آسیب دیدگی زبانی با اختلالی دیگر یا تاخیر رشد همراه است.
 
 • فراگیر: زمانی که آسیب دیدگی زبانی با کاستی‌های رشدی اجتماعی و شناختی همراه است
 
آسیب دیدگی رشد زبانی خاص، بگونه‌ای افزاینده مورد بی توجهی قرار گرفته است. مجموعه یافته‌های پژوهشی، مطالعه‌های موردی، و نیز آگاهی‌های فزاینده تخصصی درباره افراد مبتلا به ناتوانی یادگیری، و مباحثه‌های علمی بتدریج به سویی می‌رود که نتیجه آن دور شدن از این نظریه است که اختلال زبان ماهیتی خالص و جدای از دیگر مسایل دارد. در این مورد بحث اصلی درباره استفاده از معیارهای سن عقلی است که به منزله وسیله‌ای برای شناسایی کودک مبتلا به آسیب دیدگی زبانی خاص به کار می‌آید (لاهی، ۱۹۹۰). این فرض که با استفاده از تفاوت میان ضریب هوشی کلامی و غیر کلامی می‌توان بخوبی کودک مبتلا به آسیب زبانی خاص را شناسایی کرد دیگر اعتبار لازم را ندارد. لاهی معتقد است که محدود کردن تعریف هوش به توانایی‌های مشخص ممکن است خطا باشد. اگر قلمروهای هوش از یکدیگر جدا و مستقل هستند، آیا تشخیص مشکلات هوشی در زمینه‌های مختلف از طریق مقایسه قلمرویی با قلمرو دیگر می‌تواند از اعتبار لازم برخوردار باشد؟ پژوهش‌های انجام شده توسط کول Cole و همکارانش (کول، دیل Dale و میلز Mills، ۱۹۹۰، کول و همکاران ۱۹۹۵) در تایید چنین ادعایی است.
 
کول و همکاران با بهره گیری از دو روش ملاک‌های مستثنی کننده و تفاوت هوشی، ثبات تشخیص اختلال‌های زبانی کودکانی را بررسی کردند که اختلال آن‌ها آسیب دیدگی زبانی خاص (در محدوده هوش طبیعی) یا عقب ماندگی رشد زبان (همراه با عملکرد هوشی و زبانی چشمگیری زیر سطح سن تقویمی) تشخیص داده شده بود (کول و همکارانش از روش دوم با نام ارجاع شناختی یاد می‌کنند). آنان با تماس مستمر و پی گیر بعدی آزمونی‌های خود طی یک دوره زمانی نتوانستند تغییرات زبانی و عملکرد شناختی موجو در هر دو گروه را تعیین کنند. نتیجه جالب مطالعات آن‌ها این بود که آنان دریافتند هر یک از کودکان در طی مدتی از مرزبندی‌های مشخص آسیب دیدگی زبانی خاص عبور کرده و به قلمرو عقب ماندگی‌های رشد زبان وارد می‌شدند، یا برعکس. کول و همکارانش دریافتند که نتایج این مطالعه موجب می‌شود تا در مورد سودمندی طبقه بندی آسیب‌های زبانی خاص تردید کنیم، چرا که فارغ از بهره گیری هر یک از دو تعریف، ثبات این طبقه بندی بالا نیست (کول و همکاران، ۱۹۹۵، ص ۱۱۵). روشن است که از نظر بالینی چندان منطقی نیست که کودکان مبتلا زمانی در یک گروه اختلال جای گیرند و یک سال بعد در گروهی دیگر. نظریه پردازان زبان و گفتار، و معلمان متخصص از مجموعه مشکلات یادگیری و نیز کاستی‌های پیچیده و ظریف شناختی و حرکتی که باید هنگام تشخیص آسیب‌های زبانی خاص مورد توجه قرار گیرد بخوبی آگاهند. بدین ترتیب، ممکن است در آینده زمانی فرا رسد که بتوان از چنین اصطلاح شناسی بخصوص و دیگر شگردهای تشخیصی که بتواند در عمل به کار آید بهره گرفت.
 
لازم است به کودکان مبتلا به آسیب‌های زبانی که به دیگر مشکلات یادگیری مبتلایند توجه بیشتری شود و پژوهش‌های تجربی و مداخله‌های درمانی بیشتری در مورد آن‌ها به عمل آید. پژوهش‌های جدید بتدریج نشان می‌دهد که این گروه از کودکان مبتلا در مورد کاستی‌های اجتماعی و تحصیلی دراز مدت، در مقایسه با دیگر کودکان مبتلا، بیشتر در معرض خطر هستند. از پژوهش پی گیرانه استات هارد Stothard و همکارانش (۱۹۹۶) در مورد کودکان پیش دبستانی که مداخله‌های درمانی زبان و گفتار در مورد آن‌ها اجرا شده بود، چنین بر می‌آید که کودکان دارای توانایی کمتر در استفاده از زبان، نیازمند مداخله‌های شدیدتر، و موثرتر، و حمایت بیشتر در سال‌های اولیه هستند. بررسی و پیش بینی منابع مورد نیاز کودکان مبتلا به آسیب زبانی که احتمالا در محیط‌هایی با نیازهای خاص یا مشکلات یادگیری متوسط جای دارند، نیاز به زمان زیادی دارد.
 

روش‌های مداخله و پژوهش

باورهای در حال تغییر درباره تعریف آسیب‌های زبانی موید این نکته است که برای درک بهتر و کامل‌تر آن دسته از کاستی‌های زبانی که ما آن‌ها را اختلال‌های رشد زبان می‌نامیم لازم است پژوهش‌های تجربی بیشتری صورت گیرد. همچنین، مطالعات مداخله‌ای بالینی جدی، خواه در مقیاس وسیع یا کوچک، ضروری است تا بتوان بدرستی مشخص کرد چه نوع مداخله‌ای برای هر گروه اختلال موثرترین است. در این زمینه گزارش یافته‌های پژوهشی و آگاه ساختن دیگر متخصصان از روش‌های جدید مداخله درمانی بسیار ارزشمند خواهد بود. لازم است بگوئیم در این مورد شرایط کنونی بسیار بهتر از چند سال گذشته است، و تعداد زیادی مطالعه تک موردی موجود است که صحبت درباره آن‌ها برای درمانگران مفید خواهد بود. اما در مورد ارائه نظرات و اطلاعات بصورت نوشتاری هنوز تا اندازه‌ای بی میلی در افراد وجود دارد. یافته‌های پروژه‌های آزمایشی کوچک تا بزرگ و اطلاعات به دست آمده از مطالعات گروهی درباره اثربخشی و سودمندی مداخله‌ها باید همه در اختیار دیگران قرار گیرد و نظرهای موجود درباره درمان به دیگران انتقال یابد تا حس اعتماد بیشتری در مورد شیوه‌های مداخله درمانی این کودکان در این حرفه برانگیخته شود.
 
منبع: اختلال‌های رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص256-254، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385