مسلمانان قبل از اسلام
سرزمین حجاز که پایه گذار آن، بزرگ پیامبران، ابراهیم بود، رفته رفته سیاه و سیاه تر شد. دیری نپایید که ظلمت و تاریکی جهل و گمراهی در جای جای آن سایه افکند، قبیله یمنی تبار جرهم که نیای مادری قریشیان و سایر قبایل حجاز بود، در منجلاب جهل و خودکامگی و گمراهی، غرق شده بودند، دختران را، زنده زنده، به گور می فرستادند و بر سر و روی معصوم آنان خروارها خاک می ریختند! واقعاً که مانند قساوت آنان نه جماعتی آمده و نه جماعتی خواهد آمد.
می توان مسلمان بود حتی قبل از اسلام
در این میان، مردان و زنانی نیز بودند که دلهایشان مالامال از عشق و محبت بود و در میان همان جماعت نادان، سلسله ای نیز بود که نیای منجی عالم بشریت گردید، یعنی همان اصلاب شامخه و ارحام مطهره یعنی پدران سربلند و مادران پاک.خاتم الانبیاء علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء از آن میان، یعنی از میان ابرهای سیاه و تیره جهالت و نادانی طلوع کرد، سلسله ای که نادانی سیاهشان نساخت.
حساب نیاکان پیامبر که معلوم است، تا جایی که عبدالمطلب و ابوطالب را از اوصیاء ابراهیم پیامبر برخوانده اند، همان ابراهیمی که خدای بزرگ همواره به او درود می فرستد و سلام علی ابراهیم.
بگذریم ؛ حساب نیاکان پیامبر که معلوم است، تا جایی که عبدالمطلب و ابوطالب را از اوصیاء ابراهیم پیامبر برخوانده اند، همان ابراهیمی که خدای بزرگ همواره به او درود می فرستد و سلام علی ابراهیم.
اما شگفت آن است که در میان جماعت قرشی، انسانهایی یافت می شوند که تافته جدا بافته اند هر چهار سوی آنان را انسانهای لجوج و نادان پر کرده است اما آنان در دانایی یکه تازند.
سخن کوتاه آنکه؛ یکی از آنان زید بن عمرو بن نفیل است. پسرعموی عمر، خلیفه دوم یعنی برادرزاده خطاب، او اسلام را درک نکرد یعنی قبل از اسلام بدرود حیات گفت اما قصه هایی از او در کتابهای شیعه و سنی نقل شده است که انسان را شگفت زده می کند از جمله آن قصه ها، آنکه *در سراسر عمرش بت نپرستید.
دقیقاً مانند حضرت ابراهیم که در سراسر عمرش بت نپرستید و می گفت: "ما هذه التماثیل التی انتم لها عاکفون" آخر ای نادانان؛ این بت ها که شما در آستان آنان به سجده افتاده اید چه هستند؟
زیدبن عمرو بن نفیل نیز اینچنین بود، هر چه سعی و تلاش می کردند که او بت بپرستد، می گفت من یگانه ای را می پرستم که جهان مقهور ید قدرت اوست و هرگز به اشیایی کرنش نمی کنم که هیچ نفع و ضرری ندارند، حتی آمده است که خطاب (پدر عمر) او را شکنجه می نمود تا بت بپرستد اما او هرگز بت نپرستید.
در تاریخ آمده است : بعد از بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خلیفه دوم که از مردان قریش به حساب می آمد ، در پذیرفتن آیین اسلام، استنکاف می نمود تا آنجا که فاطمه بنت خطاب، خواهر خودش را که به همراه شوهرش اسلام آورده بود ، می زد که چرا به آیین محمد(صلی الله علیه و آله) در آمده اید ، اما چاره ای نداشت جز آنکه خود نیز اسلام آورد.
از این شگفت آورتر اینکه زیدبن عمرو بن نفیل هرگز لب به جام شراب ننهاد و از خوردن مردار پرهیز می نمود و جالب آنکه در تاریخ آمده است دخترانی را که می خواستند زنده به گور کنند می خرید و در خانه خویش از آنان مراقبت می کرد تا آنان را نکشند.
او سالها پیش از بعثت پیامبر اسلام بدرود حیات گفت لیکن از دوستان پیامبر قبل از بعثت محسوب می شد و همواره به دنبال دین حنیف حضرت ابراهیم بود.
در برخی کتب در مورد او چنین می خوانیم : از جمله آنانکه به ظهور پیامبر آخرالزمان خبر داده زید بن عمرو بن نفیل بود که سالها قبل از بعثت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)در سرزمین حجاز مىزیست و به جستجوى دین حنیف ابراهیم بود، و از آیین یهود و دیگر آیین هاى آن زمان پیروى نمىکرد و با بت پرستان مبارزه مىنمود، و از مردار آنان نمى خورد.
و از اشعار اوست که مى گوید:
اربا واحدا ام الف رب
ادین اذا تقسمت الامور
عزلت اللات و العزى جمیعا
کذلک یفعل الجلد الصبور
یعنی آیا پرودگار یکتا بهتر است یا بت های گوناگون؟ من پروردگار یکتا را می پرستم آن هنگام که کارها پراکنده گردیده و الهه های رنگارنگ خود نمایی می کنند، از لات و عزی همان بتان مشهور قریش دوری می گزینم همانگونه که انسان شکیبا چنین می کند.ادین اذا تقسمت الامور
عزلت اللات و العزى جمیعا
کذلک یفعل الجلد الصبور
عامر بن ربیعه گوید: وقتى زید بن عمرو بن نفیل" مرا دید به من گفت: اى عامر من از رفتار قوم خویش (قریش- عدی) بیزارم و پیرو دین ابراهیم و پروردگار او و اسماعیل هستم ، آنان رو به این خانه (کعبه) نماز مىگزاردند (ومن نیز چنین نماز می گزارم).
چشم به راه ظهور پیغمبرى هستم از فرزندان اسماعیل و گمان ندارم او را درک کنم اما از هم اکنون من به او ایمان دارم و او را تصدیق کرده و گواهى مىدهم که او پیغمبر است، و اگر عمر تو طولانى شد و او را دیدار کردى، سلام مرا به او برسان.
عامر گفت: چون پیامبر گرامی اسلام (صلوات الله علیه وآله) به نبوت مبعوث گردید به نزد آن حضرت رفتم و مسلمان شدم و سخن زید را براى آن حضرت بازگو کردم و سلام او را رساندم حضرت براى او طلب رحمت از خدا کرد، و پاسخ سلامش را داد و فرمود: او را در بهشت دیدم که پیروزمندانه گام بر مى داشت.
می توان مسلمان بود حتی قبل از اسلام، می توان مسلمان بود حتی در آمریکا و حجاز جهل زده و سرزمین بربر ، باید که به پیامبر درون خود لبیک گویی ! بدرود
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}