از زمان ارسطو، نویسندگان به تقسیم بندی مزیت‌های سخنرانی عادت داشتند. تئوفراستوس رساله‌ای ویژه را به آن اختصاص داد که باقی نمانده است. هرموگنس در این باره هفت مزیت را برشمرد: وضوح، شکوه، زیبایی، انرژی، روحیه مناسب، حقیقت و القاکنندگی. این یکی از نظریه‌های دارای معنای زیباشناختی کلی بود که به هنگام مطالعه فن خطابه به طور خاص به وجود آمد.
 
عناصر فن خطابه گردآوری شد و انواع فن خطابه نیز همچنین: یعنی خطابه‌های سیاسی، حقوقی، تشویق کننده (protreptics) و مأیوس‌کننده (apotreptics). اما به تقسیم بندی و تنظیم سبک‌های فن خطابه در روم توجه بیشتری می‌شد. در این میان مطرح‌ترین سبک‌ها، براساس تحلیلی بود که به تئوفراستوس نسبت داده می‌شد: سبک متعالی، سبک میانه و سبک محقر یا به تعبیر سیسرو، سبک جدی (grave) میانه (medium) و ساده (tenue).
 
سیسرو معتقد بود یک نوع کلی سخنرانی که برای تمام موضوعات، شنوندگان و زمان‌ها و موقعیت‌ها مناسب باشد، وجود ندارد. مخاطب نیز بایستی لحاظ شود (و اینکه مخاطب‌ها، سناتور، مردم عادی، یا قاضی باشند، بایستی لحاظ شود)، به ویژه تعداد مخاطب، اما متکلم و سخنران نیز بایستی در نظر گرفته شود، اینکه آیا او در زمان جنگ صحبت می‌کند یا صلح، در یک مراسم یا در یک روز تعطیل، اینکه آیا سخنرانی، موضوعی خاص را بررسی می‌کند (deliberatio) یا استدلالی، یا تقسیم بندی‌ای یا مدح و ذمی را مطرح می‌سازد. شنوندگان سلیقه‌های مختلفی دارند به طوری که حتی سلیقه آن‌ها وابسته به شأن اجتماعی آن‌هاست. هوراس نوشت «آن‌هایی که اصالت و ثبات اندیشه دارند و خوشبخت هستند، به خطیبی که برای سبزی فروش‌ها تملق و چاپلوسی می‌کند، تاج گل نثار نخواهند کرد».
 

آسیاگرایی و آتن‌گرایی

در دوره یونانی گرایی دو سبک که با هم در تقابل بودند، وجود داشت. آن دو آسیاگرایی و آتن گرایی نامیده می‌شدند. اولی آکنده از آرایه‌های کلامی بود. این سبک با سبک مدرن «باروک» (baroque) مرتبط بود و [آسیاگرایی] همان‌گونه که از نامش برمی آید، تا حدودی تحت تأثیر جهان شرق رشد و گسترش یافت. این اسم در گوش بسیاری از یونانیان طنین توهین آمیزی داشت. مخالفان آن از سبک آتن گرایی حمایت می‌کردند، سبکی ساده تر و «کلاسیک» که عقیده بر این بود، تنها سبکی است که در راستای سنت و روح ملت یونان قرار دارد، علیرغم این حقیقت که مثال‌هایی از سبک اول را نیز می توان در سخنرانی‌های سخنرانان کلاسیک مشهور پیدا کرد.
 
تعارض میان این دو سبک، در فن شعر نیز آشکار بود. اما فن خطابه بیشترین تأثیر را پذیرفته بود. تنها از تمایز میان این دو سبک پرسش نمی‌شد، بلکه از کامل‌تر بودن آن دو نیز پرسش به میان می‌آمد. در دوره یونانی‌گرایی، زمانی که یونانیان با مردمان شرق درهم آمیختند، طبیعتا آسیاگرایی به وجود آمد، گرچه آتن گرایی نیز طرفداران خودش را همچنان داشت. در دوران انتقال از قرن دوم به قرن اول، یکی از آموزگاران فن خطابه هرماگوراس (Hermagoras) اهل منوس (Temnos) بود، کسی که برای مدتی از آتن گرایی حمایت می‌کرد. او اعتماد آسیاگرایان را به شهود تقبیح می‌نمود و در پی مطالعه منظم فن خطابه بود. هرماگوراس سیستمی از فن خطابه را بر اساس سخنرانی سخنرانان و نظریه پردازان دوران کلاسیک به ویژه ارسطو، تنظیم کرد. از آنجایی که این سیستم بر مبنای نمونه‌ها و الگوهای برجسته تنظیم شده بود و بر آن بود که فرم‌ها را تثبیت کند و بر اصول و قوانین تأکید نماید، برخی از مورخان آن را سیستم «اسکولاستیک» (Scholastic) نامیدند. بر اساس آموزه‌های این سیستم، بهترین سخنران کسی است که بیشترین دانش را دارد و آداب‌دان‌ترین است.
 

سیسرو

آسیاگرایی در روم هر چند محدود و ناقص، ولی از طرف سیسرو تبلیغ می‌شد، کسی که در اوج قله خطابه رومی و نظریه خطابه قرار داشت. او خطابه را در یونان مطالعه کرد و در سنت یونان خودش را ساخت، اما به استعداد ذاتی خودش نیز بسیار مدیون بود. سبک او یکی از سبک‌های میانه روی آسیاگرایی بود. سخنرانی‌ها و رساله‌های او درباره فن خطابه، این مسئله را نشان می‌دهد. او درباره فن خطابه تا شش رساله نوشته است که مهم‌ترین آن‌ها De oratore (سال ۵۵ پیش از میلاد) است و آخرین آن‌ها Orator ad Bruhum سال ( ۴6 پیش از میلاد). آن‌ها بایستی دارای ویژگی جنجال برانگیزی بوده باشند زیرا تنگرایی نیز دارای طرفداران برجسته‌ای همچون سزار (Caesar) و بروتوس (Brutus) بود. سیسرو به فن خطابه که شکل خشک و بی حاصلی داشت، حیاتی دوباره بخشید. زیرا به نظر او کسی که به واسطه سخنرانی به قله‌های موفقیت و شهرت می‌رسد، بایستی سخنرانی را چیزی بیشتر از یک هنر و شغل یعنی نوعی زندگی بداند. سخنرانی مصداقی از دغدغه اخلاقی است، زیرا یک خطیب درباره عدالت، حقیقت، راستی و خوبی ابراز عقیده می‌کند. همه این چیزها، که در زندگی انسان بیشترین اهمیت را دارند، در قلمرو فعالیت‌های خطیب قرار می‌گیرند. بنابراین موضع سیسرو را می‌توان این گونه توصیف کرد: سخنران کامل انسان کامل است.
 
سیسرو خطابه را همچون یک هنر می‌دانست. سخنران مثل یک شاعر است، و کار آن در سخنران و شاعرا تنها در جزئیات با هم فرق می‌کند. شاعر بایستی بیشتر بر ریتم توجه داشته باشد اما خطیب بر انتخاب کلمات. با وجود این، سیسرو خیلی بیشتر از شعر بر سخنرانی ارج می‌نهاد، زیرا شعر بر اساس قصه‌ها رشد می‌یافت و دارای آزادی‌هایی (licentia) بود. شاعر تنها در پیخوشایند بودن شعر است، در حالی که سخنران در پی نمایاندن حقیقت است. بنا بر عقیده سیسرو، درخطابه‌ای که بی نقص ترین خطابه هست و نیز در خطابه‌ای که بیانگر فلسفه و اخلاقی راستین و واجد والاترین هنر می‌باشد، جذابیت‌های شعری در پس زمینه قرار دارند و از اولویت برخوردار نیستند.
 
این تحسین و تمجید خطابه و آئین خطابه برای مدتی بعد از سیسرو همچنان باقی ماند. تاکیتوس برای سخنرانی و تاریخ جایگاهی رفیع در میان هنرها قائل بود. کوئینتیلیان، آخرین نماینده بزرگ خطابه رومی و نویسنده De institutione oratoria از بی‌همتا بودن سخنرانی صحبت می‌کرد و آن را بلندترین و فراگیرترین هدف آموزش و تحصیل می‌دانست. اثر او که اصول و قوانین خطابه را در خود تنظیم و گرد آورده و به یک سیستم تبدیل کرده بود، اوج فن خطابه «اسکولاستیک» را نشان می‌داد.
 
قابل ذکر است که کوئینتیلیان خطابه را به عنوان یک امر «poetic» (تولیدی) نمی‌دانست، بلکه به عنوان فعالیتی «عملی»، مانند رقص در نظر می‌گرفت که ردی از خود باقی نمی‌گذارد و خود را در طول روند اجرا به پایان می‌رساند. بنابراین، آن نوعی از هنر برای هنر است. تکنیک‌های بی نظیری که فن خطابه در طول قرن‌ها آن‌ها را رشد و تکامل داده بود، خطابه‌شناسان بعدی را چنان شیفته خود ساخته و آن‌ها را افسون کرده بود که اهداف مورد نظرشان از یاد رفت و نادیده گرفته شد.
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص550-545، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392