رویکرد افلاطون در رابطه با فن خطابه
بر خلاف افلاطون، ارسطو فن خطابه را تقبیح نمیکرد و علیه آن استدلال نمینمود.
افلاطون رویکردی جدید و کاملا متفاوت را در رابطه با فن خطابه مطرح کرد. او که در آن قرن پنجم و چهارم پیش از میلاد میزیست، نمیتوانست نسبت به فن خطابه بی تفاوت باشد. یکی از نشانههای علاقه او به این موضوع در فایدروس (Phaedrus) قرار دارد، جایی که او بیهودگی و ضعف کلمات مکتوب را با قدرت کلمات زنده و گفتاری مقایسه میکند. اما او که خود را وقف حقیقت و اخلاق کرده بود، بی ملاحظگی ایده گرگیاس ضعیف قوی است و قوی ضعیف و فرمالیسم سوفسطائیان را که بدون در نظر گرفتن حقیقت و به صورت دلبخواهی از آن دفاع میشد، مظهر و نشانه بدی میدانست. او نمیتوانست با نسبیگرایی ایسوکراتس هم موافق باشد، زیرا ایسوکراتس پذیرفته بود که فن خطابه بیشتر به حدس و گمان وابسته است تا به دانش و معرفت. بنابراین، گرچه افلاطون به فن خطابه علاقه داشت، اما احترام زیادی برای آن قائل نبود. او در یونان اولین کسی بود که با تحسین بیش از حد فن خطابه مخالفت میکرد. در استدلالهایش ارزش هنری فن خطابه را مورد تردید قرار نمیداد، اما تلاش میکرد که نشان دهد، فن خطابه چگونه دانش و اخلاق را در معرض خطر قرار میدهد. او معتقد بود که توانایی تمایز میان حقیقت و کذب، میان خوبی و بدی برای سخنران، ضروریتر از آشنایی و آگاهی او از اصول و قوانین سخنرانی است. به عبارت دیگر، سخنران بیشتر از فن خطابه به فلسفه نیاز دارد، و یک سخنران کامل، یک فیلسوف کامل است.
ارسطو
رویکرد ارسطو نیز متفاوت بود. بر خلاف افلاطون، او فن خطابه را تقبیح نمیکرد و علیه آن استدلال نمینمود. بلکه در عوض، قوانین و اصول خاص حاکم بر آن را مورد بررسی قرار میداد. او هر آنچه را درست تشخیص میداد، تنظیم کرده و در کتاب راهنمای فن خطابه خویش گرد هم آورد. ممکن است کتابی نیز در این زمینه توسط پولوس (Polus) شاگرد گرگیاس گردآوری شده باشد، اما فی خطابه ارسطو قدیمیترین کتاب درباره این موضوع است که سالم باقی مانده است: به عبارت دقیقتر، قدیمیترین است و در نوع خود هنوز بیهمتا.ارسطو به خطابه همچون یک هنر مینگریست: نه به عنوان هنر برای هنر، بلکه به عنوان چیزی که هدفی مشخص دارد: یعنی تأثیر بر مخاطب. با وجود این، به نظر او رسیدن به این هدف سخت است، زیرا نه تنها به سخنران، بلکه به مخاطب و شنونده نیز بستگی دارد. و از این رو، اصول و قوانین فن خطابه نمیتواند فراگیر، کلی و ضروری باشد. با این همه، فن خطابه قوانینی مبتنی بر اصول عقلانی در اختیار دارد و انسان نه با طلسم و افسون بلکه با دلایل، استدلال و مهارتی که این دلایل را به کار میگیرد، باور پیدا میکند. منطق مهمترین ابزار خطابه است و در نتیجه یک سخنران کامل یک منطق دان کامل است.
وابستگی فن خطابه به اخلاق کمتر از وابستگی آن به منطق است. ارسطو با افلاطون از بابت اینکه معتقد بود، ملاحظات اخلاقی غایت اخلاق است نه فن خطابه، مخالفت میکرد. فن خطابه میتواند و بایستی در خدمت خوبی باشد، اما رسیدن به این هدف از طریق تأکید بر استدلالهای تأثیرگذار میسر است تا غایات اخلاقی. وظیفه فن خطابه این است که مطمئن شود، خطابه متقاعدکننده میباشد و وظیفه اخلاق اطمینان از فخیم بودن آن است. ارسطو در ایجاد رابطه میان فن خطابه و زیباشناسی نیز چنین رویکردی را مورد استفاده قرار داد: منظور از خطابه زیبایی نیست، بلکه اقناع مخاطب منظور خطابه است. او بر خلاف گرگیاس و ایسوکراتس، سخنرانی را یکی از هنرهای زیبا نمیدانست؛ با وجود این، در رساله فن خطابهاش، نظریه سبک زیبا را ارائه داد: اگر منظور از خطابه زیبایی نباشد، دست کم یکی از ابزارش زیبایی است.
تئوفراستوس
تمام مفاهیم مطرح شده درباره فن خطابه توسط گرگیاس، ایسوکراتس، افلاطون و ارسطو در دوره کلاسیک صورت بندی شده بودند. در دوره یونانیگرایی و رومی نیز یونانیان علاقه و تمایل به فن خطابه را در خود حفظ کردند، آن را به ارث بردند و بر آن افزودند. این علاقه به طور خاص در مکتب ارسطو عمیق و شدید بود. از قطعات باقی ماندهای که شاگرد برجسته ارسطو یعنی تئوفراستوس نوشته است و به ویژه از رساله او بانام درباره سبک (On Style) در مییابیم که او بر ارزشهای موسیقایی گفتار تأکید میکرده است. او اعتقاد داشت که «کلمات زیبا» که بر گوش تأثیر خوشایندی دارند و موجب تداعیهای خوشایند میشوند، کشش و جاذبه بیشتری برای تخیل شنونده دارند. شاید بتوان گفت که او معتقد بود، سخنران کامل یک موسیقیدان کامل است.تدبیر جدید تئوفراستوس، توصیه سخنران به شریک شدن شنونده در وظیفه سخنران بود: سخنران بایستی اندیشهها را مطرح کند و شنونده بایستی آنها را رشد و گسترش دهد. تئوفراستوس شنونده و ناظر را از نقطه نظری کاملا مدرن به عنوان کسی که با سخنران همکاری کرده و اثر هنری را با او خلق میکند، مینگریست.
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص545-542، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}