شعر و زیبایی در تاریخ یونان
مسائل موجود در فن شعر معمولا بر اساس الگویی مورد بحث قرار میگرفت که نئوپتلموس آن را ایجاد کرده بود.
در حالی که در شعر دوران یونانی گرایی حقیقت و غیر اخلاقی کمتر از دوران کلاسیک مورد تأکید قرار میگرفت، اما نقش زیبایی گسترش یافت. با وجود این هنوز به خوشایندی و لذت بخش بودن شعر توجه بیشتری میشد.
حتی پیش از دوران یونانی گرایی، قدما در مورد هنرهای تجسمی میان زیبایی عینی (تقارن) و زیبایی ذهنی (خوش ریتمی) تمایزی را قائل بودند. تمایز موجود در فن شعر یونانی گرا نیز شبیه به تمایز فوق بود. به عبارت دیگر، در شعر، میان زیبایی ناشی از طبیعت و زیبایی هنری تمایزی به وجود آمد. و براین مسئله تأکید شد که زیبایی شعر اغلب از نوع دوم است. توصیف اشیاء زشت ممکن است موجب لذت شود. شعر همان قدر که از روشهای تقلید زیبایی، تقلید میکند از زیبایی تقلید نمیکند: یعنی چگونگی توصیف، از چیزی که توصیف میشود مهمتر است.
ثانیا قدما میان زیبایی عمومی که برای همه یکسان بود و زیبایی فردی که به شخص، شرایط و دوره بستگی داشت، تفاوت قائل بودند. تقارن و حتی خوش ریتمی به عنوان زیبایی کلی و عمومی دانسته شده بودند، در حالی که بجایی به عنوان یک زیبایی ویژه و خاص شناخته شده بود. در دوران یونانی گرایی، دومی اهمیت زیادی پیدا کرد. مفهوم بجایی در فهم شعر غالب شد، در حالی که تقارن و خوش ریتمی بر مجسمه سازی تأثیر گذاشت. هرموگنس اعلام کرد که شعر برای اینکه زیبا شود بایستی تناسب داشته باشد.
کوئینتیلیان نوشت: (هر چیزی شایسته فرم مناسب خود میباشد)، و دیونوسیوس اهل هالیکارناسوس گفت که، همراه با ملودی، ریتم وتنوع، تأثیرگذارترین و مهمترین عامل، عامل چهارمی است که زیبایی و جذابیت گفتار از آن ناشی میشود: یعنی اقتضا و تناسب با موضوع. پلوتارک نوشت، بازنمایی زیبای یک چیز بدین معناست که آن چیز به نحو شایسته بازنمایی شود و این همواره نه تنها به معنای بازنمایی اشیاء زیبا به روشی زیباست، بلکه به معنای بازنمایی اشیاء زشت به روشی زشت است. یونانیگرایی به این باور همچنان معتقد ماند که زیبایی شعر وابسته به نظم، اندازه، و سازگاری بین اجزاست: اما در این دوره ایدههای جدیدی نیز مطرح شد: آنان گفتند که زیبایی شعر به عظمت، شکوه و تعالی بستگی دارد؛ و همچنین به تزئین و تنوع آن. فیلودموس اپیکوری در فهرستش با عنوان «مزیتهای بیان شعری» (یا سبک)، بیان معین، آشکار، مختصر، دقیق، واضح و مناسب را نیز برشمرد. فهرست دیوگنس بابلی که در آن از پنج عامل یعنی درستی زبان، وضوح، دقت، تناسب و تفاوت نام برده بود، تقریبا با فهرست قبلی یکی است.
تنوع موجب رضایت است: varietas delectat عبارتی بود که نویسندگان دوره یونانی گرایی اغلب آن را به کار میبردند. پلوتارک نوشت که شعر متنوع است و اشکال مختلف دارد. او اضافه کرد که اشیاء ساده احساسات و خلاقیت را بر نمیانگیزند. هرموگنس ادبیاتی را که یکنواخت و فاقد تنوع است، ارج نمینهاد. نویسندگان دوره یونانیگرایی ارزش را در ادبیاتی میدیدند که به زبان یونانی آن را enargeia و به لاتینی evidentia مینامیدند. به ویژه هر موگنس evidentia را به عنوان مهمترین عنصر در شعر میدانست. شبیه به این، استفاده از وضوح در شعر است. فن شعر دوره یونانی گرایی انتظار داشت که اثر ادبی ایمان درونی را نیز برانگیزاند (pistis).
مسائل موجود در فن شعر
مسائل موجود در فن شعر معمولا بر اساس الگویی مورد بحث قرار میگرفت که نئوپتلموس (Neoptolems) آن را ایجاد کرده بود. او کسی بود که رسالهاش را به سه بخش شعر، کلام منظوم و شاعر تقسیم کرد. بخش اول به طور کلی به شعر میپرداخت، بخش دوم به انواع شعر، و بخش سوم به ویژگیهای شعر بر اساس شخصیت شاعر. این الگو محدود به متن کتابهای موسوم به «isagogues» (مقدمه) نبود؛ زبان شناسان حتی آن را در رساله هوراس یعنی هنر شعر (Art of poetry) یافتهاند. همچنین این الگو به شکلی ساده نیز پدید آمده است: شعر و شاعر، به طور کلیتر: هنر و هنرمندمورخ زیباشناسی به طور ویژه به مسائل فن شعر دوره یونانی گرایی به عنوان بازنمایی در برابر تخیل، عقل در برابر میل، شهود در برابر قوانین طبیعت در برابر هنر و تعالی در برابر جذابیت علاقه مند است.
بازنمایی در تقابل با تخیل
به طور کلی، دوره یونانیگرایی در رابطه با رویکرد نسبت به شاعر و هنرمند، شاهد دگرگونی بنیادینی بوده است: نقش هنرمند یا شاعر تبدیل به نقشی فعال شد. او به طرز فزایندهای به عنوان یک آفرینشگر به شمار آمد که بیش از آنکه به بازنمایی موضوعات وابسته باشد به تخیلش وابسته است. یونانیان دوران کلاسیک توجه اندکی به تخیل شعری داشتند، اما در دوران یونانیگرایی تخیل شعری به عنوان یک عنصر اساسی در شعر شناخته شد. رواقیون آن را به زبان لاتینی phantasia نامیدند و همان گونه که شبه لونگینوس میگفت آن را توانایی بر «خلق تصاویر» دانستند. آنها به طور آگاهانه آن را در مقابل تقلید قرار دادند. فیلوستراتوس نوشت که «میمسیس اشیائی را باز مینمایاند که دیده شدهاند، اما فانتازی اشیائی را باز مینمایاند که دیده نشدهاند». آنها در این زمینه با مثال خوانندگان دوره گرد کور، مقدمهای را ترتیب دادند، و نابینایی هومر را به عنوان نشانه و دلیلی بر اینکه تخیل قدرتی بزرگتر از حواس دارد، دانستند. قبلا آثار شعری بدین علت جذاب دانسته میشدند که تصویری از جهان ارائه میدادند، اما اکنون این آثار تصویری از روح شاعر بودند.سنکا عقیده رایج را این گونه بیان کرد که برای خلق یک اثر هنری، علاوه بر چهار عنصر (هنرمند، قصدش، ماده، شکلی که به ماده خواهد داد)، عنصر پنجمی هم لازم است که همان الگوست. با وجود این، پرسش از اینکه آیا این الگو خارج از هنرمند است، یا او خودش آن را خلق کرده و به درون خود منتقل نموده، پرسشی بی اهمیت است. در دورههای قبل فرض بر این بود که الگو همواره از جهان واقعی ناشی میشود. برای نامیدن الگوی درونی، اصطلاح «تصویر» یا اغلب اصطلاح «ایده» (idea) به کار میرفت. اصطلاح دوم توسط سیسرو که آن را از افلاطون به عاریت گرفته بود، مورد استفاده قرار گرفت، گرچه او آن را از معنایی که مورد نظر افلاطون بود، بی بهره کرد. ایدهها از جهان خارج به تخیل شاعر راه مییابند. پلوتارک معتقد بود که ایده در ذهن شاعر «ناب، مستقل، و مصون از خطاست». ویتروویوس نوشت که تفاوت یک هنرمند با یک آدم عادی این است که او پیشاپیش میداند که چه کار میکند، زیرا حتی پیش از اینکه کارش را شروع کند، در نفسش مشخص کرده است که زیبایی، سودمندی و بجایی (decorum) آن در چیست.
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص500-496، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}