هم در دوره یونانی گرایی و هم پیش از آن، تقسیم هنر به هنرهای برده وار و هنرهای آزاد از محبوبیت بسیاری برخوردار شد. این تقسیم، نمونه یک تقسیم یونانی بود، اما تحت عنوان لاتینی اش یعنی liberales و artes vulgares به بهترین وجهی شناخته شده است. درباره این مورد بایستی گفت که مبنای تقسیم بر تلاش فیزیکیای بنا نهاده شده بود که برخی از هنرها آن را لازم داشتند و برخی دیگر نه. برای قدما این تفاوت اهمیتی بسیار داشت. از میان تمام تقسیم بندی های هنر که در دوران قدیم به وجود آمده بود، این تقسیم بندی آشکارترین صورت وابستگی به شرایط تاریخی و روابط اجتماعی را نشان می‌داد و نظام اجتماعی مهان سالاری و تحقیر کار فیزیکی توسط این طبقه را به نمایش می گذاشت. این تحقیر در عبارت artes vulgares دیده می‌شود، و سیسرو تا آنجا پیش رفت که هنرهای فیزیکی را «کثافت» (sordidae) نامید. این تقسیمی بود که عشق یونانی به کار معنوی و تنفر قدما از تلاش فیزیکی، آن را دیکته می‌کرد.
 
یافتن ردی از اولین کسی که این تقسیم قدیمی را انجام داد دشوار است. اما می توانیم کسانی را که از آن استفاده کرده و آن را تکامل دادند، نام ببریم. در قرن دوم پس از میلاد، جالینوس به همراه تقسیمات دیگر از آن استفاده کرد، کسی که برخی از هنرها را صنایع دستی و برخی دیگر را هنرهای عقلانی نامید. البته او هنر نوع اول را در جایگاهی پایین تر از هنر دوم می دانست. هنرهایی را که او بدون هیچ شرطی در زمره هنرهای والا قرار می‌داد عبارت بودند از خطابه، هندسه، حساب، دیالکتیک، نجوم و گرامر، به عبارت دیگر تمام رشته های دانشگاهی ای که هیچ یک از آن‌ها امروزه هنر به شمار نمی آید. او موسیقی را نیز جزو هنرهای والا می‌دانست، اما بایستی گفت که منظور او از موسیقی، نظریه موسیقی مبتنی بر ریاضیات بود. او مطمئن نبود که آیا نقاشی و مجسمه سازی را نیز می توان در زمره این هنرها قرار داد یا نه و نوشت که اگر کسی بخواهد می‌تواند آن‌ها را جزو هنرهای آزاد قرار دهد. تقسیم بندی جالینوس بار دیگر تفاوت میان تلقی قدیم و مدرن از هنر را نشان می‌دهد.
 
در دوران یونانی گرایی درباره اینکه کدام یک از هنرها را بایستی جزو هنرهای آزاد دانست، تردیدهایی وجود داشت. برای مثال، وارو تلاش کرد تا معماری را جزو آن‌ها قرار دهد، اما معماری نمی توانست این جایگاه را حفظ کند، زیرا افکار عمومی آن را به سطح صنایع دستی تنزل می‌داد.
 
یونانیان این تقسیم را به شکلی متفاوت نیز ارائه دادند، به گونه ای که صنایع دستی نام و معنای خودشان را حفظ کردند، در حالی که هنرهای «آزاد» «diberal» یا عقلانی intellectual نام ها و ویژگی‌های جدید به دست آوردند. این ها هنرهای encyclical و به عبارت دقیق تر و تحت اللفظی به معنای هنرهایی هستند که مجموعه ای بسته را شکل می دهند. نویسندگان یونانی توضیح می‌دهند که اصطلاح فوق بدین علت انتخاب شده است که «هنرمند مجبور است همه آن‌ها را بداند و بگذراند تا هر آنچه را که در هنرهای دیگر برایش مفید است به هنر خویش وارد کند». به عبارت دیگر، آن‌ها را به عنوان هنرهایی که به تحصیلات عمومی وابسته اند، می‌دانستند. طبیعتا این نوع، شامل علوم، موسیقی و خطابه نیز می شد، اما هنرهای تجسمی را دربرنمی گرفت.
 
انواع و گونه های دیگری از این تقسیم ارائه شد. بارزترین نمونه آن تقسیمی چهارگانه است که سنکا آن را ارائه داد، کسی که احتمالا آن را از پوسیدونیوس اخذ کرده است. هنرهایی را که او صنایع دستی می نامید با آنچه که هنرهای برده وار می نامید، متفاوت نبود، و آن‌هایی را هم که هنرهای «خدمتگزار خیر و فضیلت» می نامید با هنرهای آزاد تفاوتی نداشت. اما او به هنرهای «مختص تحصیلات» (pueriles) و هنرهای تفریحی (udicrae) که «در خدمت لذت های چشم و گوشند» اشاره کرد. اکنون تقسیم دوگانه به تقسیمی چهارگانه تبدیل شده بود که در آن دو تقسیم جدید، به آن‌هایی که توسط سوفسطائیان تقسیم شده بودند، نزدیک بود. به تعبیری، این ترکیبی از دو تقسیم بندی بزرگ بود، که غرض ورزی قبلی تقسیم بندی از بین رفته بود، اما با این کار انسجام و هدف اولیه آن نیز دیگر وجود نداشت.
 

تقسیم بندی کوئینتیلیان

تقسیم بندی دیگر را کوئینتیلیان که خطیبی رومی در قرن اول پس از میلاد بود، رشد و گسترش داد. او با عاریت گرفتن مفاهیمی که ارسطو در متن و زمینه ای دیگر به کار برده بود، هنر را به سه گروه تقسیم کرد. گروه اول شامل هنرهایی می شد که :

۱. وابسته به مشاهده و تحقیق اند (inspectio) و به عبارت دیگر وابسته به شناخت و ارزیابی اشیاء (cognitio et aestimatio rerum). با این حال، این ها نیاز به هیچ عمل و کنشی ندارند. کوئینتیلیان واژه یونانی theoritical را برای نامگذاری کردن آن‌ها به کار برد و ستاره شناسی را به عنوان مثال ذکر کرد. به موازات این هنرها، هنرهایی نیز وجود دارند که :

۲. منوط به کنش اند (actus) و از آن استفاده می‌کنند و هیچ اثری از خود به جا نمی گذارند به این نوع از هنرها، هنرهای عملی practical می گفتند که رقص یکی از نمونه های آن بود. سرانجام :

۳. هنرهایی نیز بودند که از خود اثر به جای می گذاشتند (effectus) این ها هنرهای تولیدی (poietic) نامیده می شدند که از زمره آن‌ها می توان نقاشی را نام برد.
 
اگر سه عنصر را در هنر معین کنیم یعنی، تجربه، کنش و اثر، می توانیم بگوییم که کوئینتیلیان هنر را به گونه ای تقسیم کرد که نوع اول تنها شامل عنصر اول می‌شود و نوع بعدی شامل عنصر اول و دوم اما این نوع سوم است که هر سه عنصر را در خود دارد. از آنجایی که عنصر اول، در تمام هنرها مشترک بود، قدما آن را عنصری ضروری می دانستند. بنابراین، تأکید و اصرار بر تجربه، آن‌ها را قادر ساخت که هنرهای تئوریک یعنی علوم را به عنوان هنر به معنای دقیق کلمه تقسیم بندی کنند، در حالی که در اندیشه معاصر تولید و مصنوعات ضروری اند و از این رو «هنرهای تئوریک» جزو هنر محسوب نمی شوند. تقسیم بندی کوئینتیلیان هنرهای «عالی» را از بقیه هنرها جدا نکرد. برخی از «هنرهای عالی» (fine arts) در گروه دوم و بقیه نیز در گروه سوم دیده می شدند.
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص646-643، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392