ممکن است گفته شود که در دوره باستان یونانی ۔ رومی، دست کم شش تقسیم بندی از هنر مطرح شد. اولین تقسیم بندی ای را که سوفسطائیان ارائه دادند، مبنای خود را هدف هنر قرار داد و از این نقطه نظر هنر را به هنرهای «مفید» و «مفرح» و یا به عبارتی اندک متفاوت، هنرهای «ضروری برای زندگی» و هنرهای «لذت بخش» تقسیم کرد.
 
تقسیم بندی دوم که ساخته و پرداخته افلاطون و ارسطو بود مبنایش را رابطه هنر با واقعیت قرار داد و هنر را به آن‌هایی که «اشیاء را خلق می‌کنند» و آن‌هایی که «تصاویر را خلق می‌کنند» یا به نوعی دیگر، هنرهایی که «طبیعت را تکمیل می‌کنند» و هنرهایی که از آن تقلید» می‌کنند، تقسیم نمود.
 
تقسیم بندی سوم بر اساس کنش ها (activities)، هنر را به ذهنی و فیزیکی تقسیم کرد. هنرهایی که تنها مستلزم کنش ذهنی بودند، هنرهای «آزاد» (liberal) و هنرهایی که مستلزم تلاش فیزیکی بودند، هنرهای «بردهوار» (servile) نامیده شدند. جالینوس اولی را هنرهای «عقلانی» و دومی را «صنایع دستی» نامید. هدف واقعی از این تقسیمات، جدا کردن و تمایز هنرهای والاتر از هنرهای فروتر بود، و به همین دلیل تقسیم بندی سیسرو را که در آن هنر به والاترین، متوسط و فروتر تقسیم شده بود، میتوان بدان مرتبط دانست.
 
تقسیم بندی چهارم که توسط کوئینتیلیان ضبط و منتقل شده بود، مبنایش را درجه تحقق پذیری ای قرار داد که در هر هنری قابل دسترسی بود. بر طبق این مبنا هنر به «نظری»، «عملی» و «شاعرانه» تقسیم شد. این تقسیم بندی قابلیت تمایز و تفکیک علوم را داشت و آن‌ها را با هنرهای تولیدی در هم نمی آمیخت.
 
تقسیم بندی پنجم که توسط سیسرو به وجود آمد، هنر را بر مبنای مواد فیزیکی به کار رفته، تقسیم کرد. از این نقطه نظر هنر به هنرهای گویا و صامت تقسیم می شد.
 
تقسیم بندی ششم که توسط فلوطین به وجود آمد، هنر را براساس ابزاری که مورد استفاده قرار می‌داد، تقسیم می‌کرد. تقسیم بندی پوسیدونیوس و سنکا ترکیبی از تقسیم بندی سوم و چهارم بود که چهار نوع هنر را از هم متمایز می ساخت: «هنر عوام پسند و مبتذل» (vulgar)، هنر سرگرم کننده (entertaining)، هنر «فرهیخته» و هنر «آزاد». آن یک تقسیم بندی التقاطی بود بدون هیچ اصل وحدت بخش. همین مسئله در مورد تقسیم بندی پنجگانه فلوطین که آمیزه ای از تقسیم بندی اول، دوم و چهارم است، صادق می باشد. این تقسیم بندی بیشتر به مجموعه ای از مهم ترین انواع هنر شبیه است تا یک تقسیم بندی واقعی.
 
گرچه نویسندگان یونانی گرا علاقه زیادی به تقسیم بندی هنر داشتند، اما ارزشمندترین این تقسیم ها، تقسیم بندی های قدیمی بود و به عبارت دقیق تر عمدتا سه تای اولی. تقسیم بندی پلوتارک را ارسطو فراهم آورده است، همان گونه که تقسیم بندی چهارم نیز همین گونه بود.
 
در هر یک از این تقسیم بندی ها اهمیت تاریخی انتشار و تأیید آن‌ها در جهان باستان، بسیار متفاوت بود. از میان دو تا از این تقسیم ها، تقسیم بندی سوم (که مبتنی بر کنش هنرمند بود) فراگیر شد و تقسیم بندی دوم (که مبتنی بر رابطه میان هنر و واقعیت بود) در میان حلقه های فرهیختگان مورد پذیرش قرار گرفت، اما هرگز به جمع های خارج از آن‌ها گسترش نیافت.
 
قابل ذکر است که از روزگاران قدیم، هنر یونانی به دو گروه بزرگ تقسیم شد، هنرهای بیانگر شامل شعر، موسیقی و رقص و هنرهای تفکر آمیز (contemplative) نظیر مجسمه سازی و معماری. با وجود این در آثار هیچ نویسنده باستانی ای نمی توانیم تقسیم هنر به این دو مقوله را بیابیم. علت این مسئله این است که قدما هنرهای بیانگر را به عنوان هنر نمی شناختند. این هنرها در نوشته‌های آن‌ها تحت عنوان «شعر» ظاهر می شد. دوگانگی بنیادین موجود در هنر یونانی در تقابل هنر و شعر ظهور پیدا کرد.
 

هنرهای عالی (Fine Arts)

هیچ یک از این تقسیم بندی ها کمکی به تمایز و تعیین هنرهای عالی نکرد، هنرهایی که در زیباشناسی توجه خاصی بدان‌ها وجود داشت. مفاهیم هنر به عنوان «آزاد»، «سرگرم کننده» یا «شاعرانه»، هم خیلی مبسوط بودند و هم خیلی محدود. در میان هنرهای عالی برخی از هنرهای آزاد، برده وار، عملی و شاعرانه یافت می‌شد. بنابراین، این تقسیم نمی توانست به عنوان مبنای تمایز هنرهای عالی از بقیه هنرهای مورد استفاده قرار گیرد. از این لحاظ، تقسیم بندی هنر به هنرهای تولیدی و تقلیدی می‌تواند مثمرثمرتر باشد، اما این اتفاق در دوران باستان روی نداد.
 
هنرهای زیباشناختی می توانستند بر اساس اینکه شامل زیبایی هستند یا شامل بیانی از تجارب انسانی، تقسیم شوند. اولی برای یونانیان دوره کلاسیک نا آشنا بود، و دومی آشنا، اما در تقسیم بندی هنر از آن استفاده نکردند. در اندیشه دیگر توسط نویسندگان یونانی به کار گرفته شد: برخی از هنرها را خیال به جلو می برد و برخی را مثل. هردوی این اندیشه ها توانست مبنایی برای تقسیم بندی و تمایز هنرهای زیباشناختی باشد. اما این اتفاق در دوران باستان رخ نداد.
 
در مقایسه، بزرگترین پیشرفت در تفکیک هنرهای عالی در پایان دوره باستان توسط فیلوستراتوس بزرگ به دست آمد. ایده ای که او در رساله اش، درباره ژیمناستیک (On Gymnastics) مطرح کرد این بود که دو نوع هنر وجود دارد. برخی از هنرها صنایع دستی اند، و برخی دیگر چیزی بیشتر از صنایع دستی. او این گروه دوم را سوفیا (Sophia) نامید. این واژه، پیش از اینکه محدود به فرزانگان شود، ابتدائا توسط یونانیان به هدیه های فرزانگان، شاعران و هنرمندان اطلاق می‌شد. با این حال، فیلوستراتوس دوباره مفهوم این واژه را بسط داد تا شامل هنرمند نیز باشد. واژه مدرنی که مطابق با این ایده باستانی باشد، وجود ندارد و نزدیک ترین عبارتی که می توانیم از آن استفاده کنیم، شاید عبارت «مهارت هنری» (artistic skill) است. فیلوستراتوس در این مفهوم هم علوم و هم هنر را که ما هنرهای «عالی» می نامیم، گنجاند. ممکن است تصور شود، تقسیم بندی هنر به هنرهای عمومی و مهارت های هنری والاتر توسط او، مترادف است با تقسیم هنر به هنرهای عمومی و هنرهای آزاد (liberal arts).
 
با وجود این، تشخیص او متفاوت بود، زیرا ملاک شمول در میان هنرهای والا، عدم وجود زحمت فیزیکی نبود. او اذعان داشت که مجسمه سازی و ترسیم اشیاء هنری بر روی سنگ و فلز، جزء هنرهای والاتر نیست. ملاک مزبور یکی از ملاک های مثبت تلاش ذهنی والاتر و آزادانه تر بود. در آراء فیلوستراتوس fine arts واژه ای را در برمی گیرد و تنها با مهارت ها هم ردیف می باشد، اما برعکس در جهان باستان این برای اولین بار بود و اگر به منابع بتوان اعتماد داشت، در واقع تنها زمانی بود که هنرهای «عالی» در یک فهرست قرار گرفتند و همگی تحت یک مفهوم گرد آمدند.
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص654-650، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392