نقش جدید زنان در جامعه پیشاصنعتی (قسمت دوم)
کارفرمایان ترجیح می دادند که زنان و کودکان را استخدام کنند چرا که کار آنان ارزان تر بود و سر به راه تر محسوب می شدند و احتمال پیوستن آنان به اتحادیه های کارگری کمتر بود.
[تقسیم مشاغل بر اساس جنسی]
تقسیم جنسی کار نیز محدودکنندهی فرصت ها بود. بسیاری از مشاغل جدید صنعتی از نظر کارفرمایان «کار زنانه» ایدئال بود، این کارها یکنواخت و غیرتخصصی بودند، و کارفرمایان ترجیح می دادند که زنان و کودکان را استخدام کنند چرا که کار آنان ارزان تر بود و سر به راه تر محسوب می شدند و احتمال پیوستن آنان به اتحادیه های کارگری کمتر بود. ولی این باعث نشد که تقسیم جنسی کار پایان یابد، اگرچه تغییری در عنوان مشاغل به منزلهی کار زنان یا کار مردان صورت گرفت. برای نمونه، در اقتصاد پیشاصنعتی ریسندگی شغلی عمدتا زنانه بود در صورتی که بافندگی مهارتی سنت مردانه به حساب می آمد. ماشینی شدن جای مهارت بافندگی را گرفت که از آن پس به زنان واگذار شد، در حالی که مردان کارهای مهم تر و بسیار تخصصی تر ماشین ریسندگی را از آن خود کردند. این تغییرات هرازگاهی به تضاد صنفی دامن می زد، چون که کارگران مرد برای حفظ مشاغل و مهارت های قبلی شان مبارزه می کردند، و نتیجهی آن اغلب توافقی بود با مردان با وعدهی پرداخت دستمزد بهتر و بیشتر به کارهای تجدید سازمان یافتهی آنان. نتیجهی نهایی این بود که کلیشه سازی جنسی از مشاغل به عنوان کارهای زنان و کارهای مردان به جای اینکه تضعیف شود تقویت شد. مبارزاتی بر ضد کار زنان، نظیر کارگران مزارع یا «دختران معدن زغال سنگ» در مشاغلی که به خاطر کثیف بودن آنها، سنگین بودن کار در آنها با کار کردن در کنار مردان برای شان نامناسب محسوب می شد. کنترل مردان بر مشاغل با دستمزدهای بهتر و بیشتر منبع مهم تداوم سلطهی مردان در جامعهی صنعتی بود.در این دوره، خانواده نیز مردسالارانه باقی ماند. این مخصوصا در مورد خانواده های بورژوا و طبقات بالا صادق بود، که کل امور مالی زنان به مردان وابسته بود و آنان را از هر پایگاهی که با اتکا به آن در مقابل کنترل مردان مقاومت کنند محروم می کرد. در میان طبقات کارگر، مشارکت مداوم زنان در بازار کار موقعیت محکم تری نسبت به شوهرانشان به آنان داد. به علاوه، خانواده های طبقهی کارگر، مخصوصا به خاطر فشار فقر، نیاز به جست وجوی کار در اطراف و اکناف کشور و میزان بالای مرگ و میر، در معرض خطر فروپاشی بود. بسیاری از بیوه ها و زنان وآنهاده خودشان مسئول خانواده می شدند، هرچند شوهران، در صورت حضور، هم چنان اقتدار بیشتری داشتند، و زنان و کودکان اغلب در معرض خشونت و آزار بودند چونکه مردان همچنان بر حق شان که باید از آنان اطاعت می شد تأکید می کردند.
جایگاه قانونی زنان متأهل ضعیف باقی ماند. آنان فاقد هرگونه حقوقی نسبت به هر نوع دارایی یا عایدی خودشان بودند، حتی دارایی هایی که پیش از ازدواج در تملک داشتند. آنان حق طلاق نداشتند و قانون حق حضانت از فرزندان را در صورت جدایی زوجین به مرد میداد، ولو این که در عمل بیشتر مردان مسئولیت آن را به همسرانشان محول می کردند. منزلت زن کاملا با منزلت همسرش تعیین می شد. اگر مرد فقیر می شد زن مجبور بود همراه او به نوانخانه برود.
به مدعای افرادی چون شورتر مبنی بر اینکه صنعتی شدن نقطهی پایانی بر مردسالاری گذاشت، یا دست کم تسلط اش را تضعیف کرد، نظری انداختیم. ولی دیگران، مثل سیلویا ولبی، برعکس استدلال می کنند که جامعهی ویکتوریایی اوج مردسالاری در بریتانیا بود، چونکه زنان تحت فشار بودند که از فعالیت اقتصادی دست بکشند و بیشتر به مردان متکی شوند. بر همین سیاق، هایدی هارتمن ؟ استدلال میکند که مردسالاری با سرمایه داری صنعتی ناپدید نشد، بلکه صرفا شکلش را عوض کرد، و شاید در مناسبات خصوصی درون خانوار کمتر کانون توجه شد، ولی در عوض در مناسبات تولیدی جدید سرمایه داری گنجانده شد. وی در مقاله اش با عنوان «مردسالاری، سرمایه داری و جداسازی جنسی کار» استدلال میکند که سرمایه داری بر سنت های موجود مردسالاری در کار و در خانه، از طریق سود بردن از زنان به عنوان منبع کار ارزان و بهره کشی از موقعیت ضعیف تر و فرودست تر اجتماعی زنان، استوار است. جداسازی جنسی مشاغل به ابزار عمدهی تداوم سلطهی اجتماعی مردان تبدیل شد؛ مزد کمی که برای کار زنان به آنان می دهند زنان را وادار کرد که به مردان وابسته شوند و این به شناسایی زنان به عنوان کارگران خانگی میدان داد.
قوانین کارخانه» را می توان نمونه ای از تأثیر متقابل مردسالاری و سرمایه داری تلقی کرد. انگیزه های مردسالارانهی اصلاح طلبان طبقهی متوسط که آرزو میکردند زنان را در خانه حبس کنند، شالودهی قوانینی بود که بسیاری از کارفرمایان با آنها مخالف بودند، زیرا آنان ترجیح می دادند که از نیروی کار ارزان استفاده کنند. انگیزه های مردان کارگر که از این قوانین حمایت می کردند به نظر می رسد ترکیبی باشد از ملاحظات اقتصادی (ترس از رقابت زنان و کم شدن دستمزد آنها) و پذیرش خانه داری هم چون ایدئالی برای زنان که به آنان کمک می کرد تا اقتدارشان را در خانه حفظ کنند. با وجود این، همانطور که جدول ۴-۴ نشان می دهد، نتیجهی نهایی این قوانین در مجموع کنار گذاشتن زنان از صنعت نبود، بلکه وارد کردن هرچه بیشتر آنان در کارهایی بود که فروتر از کار مردان بود. مردان بهترین شغل ها و برتری اقتصادی شان را حفظ کردند، و کارفرمایان به تاکتیک های تفرقه افکنانه و بهره کشی شان از نیروی کار ارزان زنان ادامه می دادند. بنا به گفتهی هارتمن، این نشان می دهد که مردسالاری و سرمایه داری چگونه دست در دست یکدیگر زنان را فرودست کردند.
پدرسالاری با صنعتی شدن به پایان نرسید. من این گزاره را می پذیرم که جامعهی ویکتوریایی شاهد تقویت مردسالاری بود، چونکه مشارکت زنان در بیرون از خانه از بین رفت و کلیشه سازی جنسی فراگیرتر شد. از نظر ارن رایش واینگلیش، دکترین عرصه های جداگانه بدین معنی بود که مردان می توانستند زنان را از نهادهای اجتماعی عرصهی عمومی دور نگه دارند، تا آنان را با علایق و ایده های مردانه سازگار کنند، و آنان را مطابق خواست خود اداره کنند.
منبع: درآمدی بر فهم جامعهی مدرن، کتاب یکم: صورتبندیهای مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص287-284، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}