همه‌ی ما از بچّگی با این سؤال، مواجه شدیم که «وقتی بزرگ شدی،‌‌‌‌‌‌‌ می‌خوای چکاره بشی؟» یک سؤال به‌ظاهر ساده که برای رسیدن به جواب دقیق، باید اوّل از شخصیّت‌مان رمزگشایی کنیم، آن‌هم از طریق جواب دادن به یکی از سخت‌ترین پرسش‌های دنیا که «واقعاً من کیستم؟» از راه خودشناسی است که یک نفر متوجّه می‌شود بیش‌تر دوست دارد مدیر باشد یا پیرو یا مثلاً معاشرت با دیگران برایش در اولویّت است یا مشتاق خلوت و تنهایی است. حالا حساب کنید کسی که برون‌گراست، مسئول بخش بایگانی یک اداره شود و یک درون‌گرا هم مدیریّت روابط‌عمومی یک شرکت را به عهده بگیرد. احتمالاً هر‌دو، هرروز لحظه‌شماری می‌کنند زودتر به خانه برگردند و روز از نو نشود. انتخاب رشته تحصیلی و شغل،‌‌‌‌‌‌‌ می‌تواند نمایی از هویّت شما باشد. شغل شما علاوه بر پول، می‌تواند اسباب آرامش، رضایت از زندگی و حسّ شادکامی شما باشد. با این‌حساب با یک انتخاب حیاتی روبه‌رو هستید.

خودشناسی مسیری است که به شما کمک می‌کند بدانید به چه چیزهایی علاقه و چه استعدادی دارید. علاقه باعث می‌شود تا رغبت و انگیزه داشته باشید به سمت چیزی حرکت کنید؛ امّا پرنده‌ی پیشرفت شما فقط با یک بالِ علاقه، پرواز نمی‌کند و باید بالِ دیگری به نام «استعداد» وجود داشته باشد. استعداد را به‌عنوان مجموعه‌ای از توانایی‌ها تعریف کرده‌اند که در فرهنگ‌های خاص، باارزش دانسته می‌شود. شما می‌توانید درزمینه‌های مختلفی مثل استدلال و تحلیل، موسیقی و... مُستعد باشید؛ اما هنوز در آن توانمند نشده باشید.

بذرها هم برای رشد، به شرایط مناسب احتیاج دارند و میل به رشد بدون فضای مناسب، مثل ساعت بی‌عقربه می‌ماند. درست مثل استعدادهای شما که در محیط خلأ نمی‌توانند پرورش پیدا کنند. توانمندی شما به تجربه، آموزش و یادگیری‌تان بستگی دارد. یک نفر می‌تواند استعداد موسیقایی خوبی داشته باشد؛ اما اگر آموزش نبیند در موسیقی، توانمند نخواهد شد.

آزمون‌های معتبری برای استعدادسنجی وجود دارد که پیشنهاد می‌کنم با کمک یک کارشناس ماهر، استعدادتان را مَحک بزنید؛ امّا ماجرای مهمّ کشف استعداد و انتخاب شغل را می‌توان به شکل‌های دیگری هم سنجید. حضور در جمع نویسنده‌ها، ورزشکاران، مروّجان علم، نویسنده‌ها، ورزشکاران یا موزه‌گردی، طبیعت‌گردی، ارتباط با آشپزها، هنرمندها و خلاصه حضور در جمع‌هایی که به آن‌ها علاقه دارید و تعامل داشتن با آدم‌هایی که راه‌شان را پیدا کرده‌اند، به شما سر نخ خوبی می‌دهد تا علاقه و جنس استعدادتان را بشناسید. یک راه ساده این است که تفریحات هدفمند داشته باشید؛ مثلاً گزینه‌هایی را برای تفریح انتخاب کنید که هم به شما انرژی می‌دهند و هم کمک‌تان می‌کنند تا انتخاب رشته‌ی تحصیلی و شغل آینده‌ی‌تان برای‌تان آسان شود. اگر در زمینه‌ای علاقه و استعداد دارید، افراد متخصّصش را بشناسید و با آن‌ها معاشرت کنید. این اتّفاق به لطف فضای مجازی راحت‌تر از گذشته است.

اگر یک فعالیّت یکسان را به شما و دوست‌تان واگذار کنند، درحالی‌که دوست‌تان علاقه‌ی زیادی به آن داشته باشد، امّا شما برای انجام دادنش، مستعد و توانمند باشید، پیشرفت شما بیش‌تر از دوست‌تان خواهد بود. این قدرت استعداد است که کمک می‌کند نیرو و زمان کم‌تری صرف کنید و درعین‌حال بازده و پیشرفت بیش‌تری داشته باشید؛ امّا سؤال این‌جاست که از کجا بفهمیم در چه زمینه‌ای استعداد داریم؟ شاید بارها در ذهن‌تان مرور کرده باشید که از چه شغل‌هایی خوش‌تان نمی‌آید. شرط لازم و کافی این است که بدانید چه چیزهایی نمی‌خواهید و البتّه دنبال چه چیزهایی هستید.

برای شناسایی استعدادتان می‌توانید از خودتان بپرسید در کدام یک از این حیطه‌ها، توانمندی بیش‌تری دارید. توانمندی‌هایی مثل: توانایی علمی، هنری، تدریس، مکانیکی، فروشندگی، اداری و مالی، مهارت‌های دستی (استفاده از ابزار)، مهارت‌های دوستی و همکاری و توانایی مدیریّت. برویم سراغ چند سؤال کلیدی مثل ‌این‌که چه مهارت‌ها و آموزش‌هایی لازم دارید تا مثلاً استعداد هنری‌تان، تبدیل به توانمندی شود؟ از چه راه‌هایی می‌توانید مطمئن بشوید که در یک زمینه استعداد دارید؟ کدام‌یک از ویژگی‌های‌تان با این حوزه‌ها هم‌خوانی بیش‌تری دارد؟ به‌جز آموزش‌های رسمی، چه تجربه‌هایی می‌تواند به شما کمک کند تا استعدادتان را به توانایی تبدیل کنید؟ این سؤال‌ها را می‌توانید درباره استعدادهایی مثل «کار با اعداد، حافظه‌ی طراحی، ایده‌پردازی، کار با اعداد، استدلال و تحلیل و تجسّم فضایی» از خودتان بپرسید.

چون هوش و استعداد باهم ارتباط تنگاتنگی دارند، می‌توانید هوشی را که در شما غالب است پیدا کنید؛ مثلاً کسانی که هوش دیداری و فضایی خوبی دارند، استعداد بالقوّه‌ای برای شغل‌های مهندسی، معماری، طراحی و...دارند. هوش کلامی و زبانی به افراد کمک می‌کند تا در شغل‌های روزنامه‌نگاری، نویسندگی، معلمی و... آمادگی بهتری داشته باشند. هوش منطقی، ریاضی، برای برنامه‌نویسی کامپیوتر، مهندسی و حسابداری، کمک‌کننده است. هوش بدنی، جنبشی، برای ورزشکاران، هنرپیشه‌ها، معلّم‌های تربیت‌بدنی، بسیار حیاتی است. هوش موسیقایی را هم از قلم نیندازیم. افرادی که هوش درون‌فردی بالاتری دارند، بهتر است به سراغ روان‌شناسی، مشاوره، سیاست‌مداری و فروشندگی بروند. انتخاب حیطه‌هایی مثل نویسندگی و نظریه‌پردازی هم مناسب کسانی است که هوش درون‌فردی بالایی دارند. آدم‌هایی که عاشق محیط‌زیست، حیوانات، باغبانی و کشاورزی هستند می‌توانند در این حوزه موفّق باشند؛ چون هوش طبیعی بالایی دارند.

بهتان حق می‌دهم اگر دقیقاً از این نمی‌خواهم‌ها و می‌خواهم‌ها آگاهی نداشته باشید. خاصیت دوره‌ی نوجوانی است که دل‌تان بخواهد هویّت و علائق مستقل داشته باشید؛ اما هنوز سؤالات زیادی در ذهن‌تان خودنمایی می‌کند و ممکن است از خودتان بپرسید «بالاخره من چی دوست دارم؟» شاید ابهام و سردرگمی، تعداد سؤالات بی‌جواب شما را بیش‌تر کرده‌ باشد؛ اما اگر درست و ‌حساب‌شده بگردید، جواب‌ها را پیدا‌ خواهید ‌کرد.


منبع: مجله باران