تاریخ را آن ها که خوب خوانده اند با فراز و نشیب ها و فرود و فراز های آن  و عناصر تاثیر گذار پیدا و پنهانش می شناسند و آنچه تاریخ را قابل استفاده و عبرت می کند نگاه به همین دقائق و ظرائف تاریخ است. در میان تاریخ های مختلف تاریخ ائمه(علیهم السلام) از جهات بیان شده نیاز به تحلیل و دقت بیشتری دارد؛ چرا که عوامل پنهان موثر در تغییرات اجتماعی در آن دوران بیش از هر دوران دیگری است.
 
هر کدام از امامان شیعه(علیهم السلام) در دوران خود طبق تحولات و دگرگونی های اجتماعی، سیاسی،  فکری و در کل شرایط حاکم بر زمانه برنامه ای مدبرانه را پیش می گرفتند تا جریان اسلام ناب و مکتب تشیع باقی مانده و روز به روز متعالی تر گردد. این فعالیت ها به گونه ای بود که با وجود شرایط بسیار دشوار، خفقان سیاسی حاکم بر جامعه و حساسیت بیش از حد بر روی پیشوایان شیعه، این مکتب بالنده توانست هر روز پویا تر و پیشرو تر از گذشته به مسیر خود ادامه دهد و بقای خود را تضمین نماید.
 
گرچه همه ادوار تاریخ اهل بیت(علیهم السلام) از جهتی خاص به حساب می آیند، اما عصر امام هادی(علیه السلام) در حوزه اندیشه و فکر و نیز پی ریزی های ساختارمند برای ادامه حیات فکری شیعه دورانی متفاوت به شمار می آید.
 

شرایط فکر و اندیشه در دوران امام هادی(علیه السلام)

دوران امام هادی(علیه السلام) از جهات مختلف در حوزه علم و اندیشه داری اهمیت خاصی است؛ از طرفی در این دوران نهضت ترجمه به اوج خود رسیده بود و کتاب های زیادی در فلسفه، ‌منطق و سایر علوم عقلی از زبان های مختلفی به خصوص فارسی، سریانی و یونانی به عربی ترجمه شده بود و جریان عقل گرا توانسته بود عَلَمی را در مقابل اهل بیت(علیهم السلام) برافراشته نماید و از قبل جریان های عقل گرا و بالا گرفتن فضای تضارب آرا در جامعه، فرق فقهی،‌کلامی و فلسفی مختلفی در امت اسلامی به وجود آمده بود؛ اشاعره، معتزله، مجسمه، اهل عقل، اهل حدیث، غلات، صوفیه و چندین و چند فرقه و مکتب دیگر؛ علاوه بر این مکاتب، فرق نوظهوری چون اسماعیلیه، واقفیه و سایر فرق مانده در راه نیز توانسته بودند از این فضا استفاده کرده و عرض اندام نمایند.
 
 

از طرف دیگر تمام این مکاتب و فرق از هر سنخی که بودند در این دوره به ساختار سازی و حرکت سازمانی روی آوردند و تلاش کردند با کار تشکیلاتی، خود را گسترش داده و زمینه بقاء خودرا فراهم نمایند. از سوی دیگر در این دوره مانند سایر ادوار تاریخ اهل بیت(علیهم السلام) دستگاه امپراتوری عباسی که از قدرت کمی هم برخوردار نبود از اکثر این مکاتب و فرق حمایت ویژه می نمود تا جریان فکری اهل بیت(علیهم السلام)  به انزوا رفته و کم رنگ شود.
 
در این شرایط اوضاع سیاسی به سمتی رفته بود که جریان اهل بیت(علیهم السلام) و شیعیان و حتی بعضی از غیر شیعیان منتقد به شدت تحت نظر بودند؛ به گونه ای که ارتباط با امام به منزله رفتن در دل خطر بود و به نوعی از خود گذشتگی و پاکبازی در ساحت اهل بیت(علیهم السلام) نیاز داشت.
 

فعالیت های فکری فرهنگی امام هادی(علیه السلام)

در چنین شرایط که خفقان سیاسی همراه با تشویش فکری و اعتقادی در جامعه حاکم است امام هادی(علیه السلام)که به عنوان زعیم شیعه و جوشن دین در آن عصر موظف به حفاظت از جریان فکری شیعه بودند تدابیری را اندیشیدند تا بقاء جریان فکری شیعه را تضمین کرده و این مکتب را روز به روز بالنده تر نمایند . اهم فعالیت های امام هادی(علیه السلام) در راستای مدیریت فکری امت اسلامی به خصوص شیعه در این عصر عبارتند از:
 

احیای سازمان وکلا

درست در زمانی که تمام مکاتب و فرق موجود به دنبال سازمان سازی و کار تشکیلاتی بودند شیعه به معنای واقعی فاقد یک تشکیلات و سازمان منسجم بود. البته شیعه قبل از آن و از زمان امام صادق(علیه السلام) کار تشکیلاتی را با تشکیل شبکه وکلا شروع کرد، اما ظهور فرقه واقفیه از دل همین شبکه وکلا به واسطه "علی بن ابی حمزه بطائنی" و بعد از آن حصر امام رضا(علیه السلام) در قالب ولیعهدی مامون و محدودیت های شدید برای امام جواد(علیه السلام) باعث شده بود تا شبکه وکلا عملا از هم بپاشد . امام هادی(علیه السلام) در این دوره تلاش فرمودند تا شبکه وکلا را احیا کنند و تشیع رابه سمت حرکت تشکیلاتی و مدیریت سازمانی پیش ببرند.
 
این شبکه که در دوره اول خود یعنی از زمان امام صادق(علیه السلام) بیشتر به عنوان دفتر پاسخگویی به مسائل شرعی و جمع آوری وجوهات شرعیه شناخته شده بود در دوران امام هادی(علیه السلام) توسعه پیدا کرد و جنبه های علمی مانند مناظرات و پاسخگویی های کلامی، تفسیری و فقهی نیز به آن اضافه شد.
 
تشکیل این شبکه باعث شد تا شیعیان و جویندگان حقیقت یک مامن مطمئن برای مسائل علمی و اندیشه ای خود پیدا کنند و در واقع مرجعی متصل به معصوم به عنوان فصل الخطاب در حوزه اندیشه شیعی و اسلامی به وجود بیاید.
 

تقابل با انحراف

یکی از فعالیت های عمده ای که از طرف امام هادی(علیه السلام) برای مدیریت فکری جامعه اسلامی صورت گرفت برخورد صریح و بدون تعارف آن حضرت با جریان های انحرافی بود. این انحراف وقتی رنگ و لعاب شیعی به خود می گرفت این برخوردها به مراتب شدید تر می شد؛ چرا که ایجاد انحراف در لباس جبهه حق به حیثیت جریان امامت که مدار جبهه حق بود لطمات جبران ناپذیری وارد می کرد؛ به همین دلیل به عنوان نمونه آن حضرت به شدت با جریان غلو و نیز جریان صوفیه به تقابل پرداخت.
 
 

این تقابل ها در قالب های مختلفی صورت می پذیرفت از آنجا که غالیان ادعای انتساب به اهل بیت(علیهم السلام)  را داشتند آن حضرت گاه انتساب این فراد را به خود رد می فرمودند؛ به عنوان مثال  آن حضرت انتساب علی بن حسکه که از پیشتازان غلو بود به دستگاه امامت رد کرده و رسما از او اعلام برائت کردند؛ گاه این بیزاری از حد اعلام برائت بالا تر رفته و حضرت به لعن غلات مبادرت می ورزیدند تا فساد آنان بر همگان مشخص شود؛ به عنوان مثال آن حضرت محمد بن نصیر نمیری رئیس فرقه نصیریه، حسن بن محمد معروف به ابن بابا و فارس بن حاتم قزوینی را صریحا لعن کرده و نفرین فرمودند؛[1] در مواردی کار به همین جا ختم نمی شد و امام هادی(علیه السلام) که هدایت امت به سمت توحید را یک اصل می دانستند دستور قتل برخی از این جماعت را صادر کرده و قاتل را دعا فرمودند، به عنوان نمونه حضرت حکم قتل علی بن حسکه را که قائل به الوهیت امام هادی(علیه السلام) بود و نیز ابن حاتم را که جاعلی چیره دست در حدیث بود صادر کرد و بهشت را برای قاتل ابن حاتم تضمین نمود.[2]
 

پاسخ به شبهات

یکی از اصلی ترین فعالیت های امام هادی(علیه السلام) برای مدیریت فکری جامعه اهتمام به پاسخگویی به شبهات بود؛ آن حضرت تلاش می کردند تا هیچ شبهه ای بدون پاسخ در جامعه باقی نماند و چه به صورت کتبی و چه به صورت شفاهی به این شبهات پاسخ می دادند؛ به عنوان مثال زمانی که فتح بن یزید جرجانی از غلات در دیدارهای خود اهل بیت(علیهم السلام)  را از خوردن و آشامیدن منزه و به خیال خود آن را مغایر با قداست اهل بیت(علیهم السلام)  دانست حضرت سکوت را جایز ندانسته و صریحا این ادعا را رد فرمودند و در پاسخ به خوردن و آشامیدن پیامبران و راه رفتن آنان در بازار استناد کرده و فرمود: «هر جسمی چنین است جز خدا که جسم را جسمیت بخشیده است»[3]
 

تعیین میزان

از دیگر فعالیت هایی که امام هادی(علیه السلام) در دوره امامت خود برای مدیریت فکری جامعه انجام دادند تعیین میزانی مورد قبول همه فرق اسلامی بود؛ آن حضرت برای سد کردن راه جاعلان حدیث قرآن را به عنوان می زان مطرح کردند و بنا به نقل ابن شعبه حرانی اقدام به نگارش رساله ای برای اثبات و تاکید اصالت قرآن به عنوان سنجه روایات و نیز صحت بیانات سایر فرق نمودند و در واقع به طور رسمی قرآن را به عنوان منشور اصلی اسلام معرفی فرمودند.[4]
 

مدیریت فتنه های اعتقادی

در زمان امام هادی(علیه السلام) دستگاه حکومت و نیز جریان های فکری موازی با تشیع تلاش می نمودند تا شیعه را در موضع انفعال قرار داده و او را به موضوعاتی که گاه در درجه چندم اهمیت قرار داشت سر گرم نماید و به گونه ای امت اسلامی را به تقابل های اندیشه ای درون گروهی برساند؛ این فتنه گری گاه از خارج از اسلام کلید می خورد که متولی آن معمولا زنادقه بودند و گاه از درون اسلام کلید می خورد که فرق در راه مانده واقفیه و اسماعیلیه و یا مذاهب زاویه دار با تشیع میدان دار آن می شدند.
 
 
 
به عنوان مثال در برهه ای از زمان مسئله ای کلامی تحت عنوان قدیم یا حادث بودن قرآن در میان مسلمین مطرح شد و بحث ها پیرامون آن بالا گرفت؛ عده ای قرآن را حادث و مخلوق می دانستند و عده ای به قدیم بودن آن معتقد شده بودند؛ در این میانه امام هادی(علیه السلام) که شرایط را با دقت بیشتری رصد می کردند در نامه ای از شیعیان درخواست نمودند که در شبهه قدیم یا حادث بودن قرآن وارد نشوند و نسبت به آن هیچ اظهار نظری ننمایند و بالا گرفتن این تنش اعتقادی را فتنه اغیار خوانده و وارد شوندگان بر آن را هلاک شوندگان خواندند.[5]
 
 آن حضرت با چنین ترفندی  توانستند جلوی فتنه ای اعتقادی که با هدف انحراف از مسائل اصلی مطرح شده بود و قرار بود پایه درگیری های حتی خونین و رفتن به سمت تکفیر یکدیگر باشد بگیرند.
 

دفاع از استوانه های فکری

یکی از نکاتی که در جریانات فکری باید به آن توجه کرد این است که هر جریان فکری نیاز به مبلغ و مبین در جامعه دارد و در صورتی که کسانی به تبیین و یا تبلیغ آن جریان نپردازند آهسته آهسته و چه بسا به سرعت آن جریان بدون بلندگو به انزاوا رفته و بی دفاع در گوشه رینگ مبارزات اعتقادی گرفتار می شود؛ جریانات مقابل تشیع تلاش می کردند تا این مبلغان را به گونه ای از صحنه به در کنند، گاه اقدام به قتل آن ها می کردند و گاه شخصیت و یا حیثیت آنان را مورد هدف قرار می دادند.
 
امام هادی(علیه السلام) تلاش می کردند در موارد که امکان دفاع وجود داشت از شخصیت های ارزشمندی که به شکل صحیح به تبلیغ تشیع مشغول بودند دفاع نمایند؛ به عنوان مثال زمانی که بعضی از اهل قم محمد بن اورمه که از اصحاب مورد وثوق امام هادی(علیه السلام) بود به غلو متهم نمودند و او را از قم اخراج کردند آن حضرت درنامه ای خطاب به اهل قم از او دفاع کرده و او را از اتهام غلو منزه دانستند.[6]
 
خلاصه آنکه محدودیت های سیاسی و تنش های اعتقادی به جای آنکه امام هادی(علیه السلام) را به گوشه نشینی و فرو بردن سر در لاک خود وادار نماید، آن امام را به فعالیت مضاعف و تلاش برای هدایت امت ترغیب نمود و اینگونه علی بن محمد النقی، هادی شد.
 
 

پی‌نوشت:
[1] کشی، رجال کشی، ص ۵۲۰.
[2] کشی، رجال الکشی، ص۵۲۳.
[3] کشی، رجال الکشی، ص۵۲۰.
[4] ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۴۳۵.
[5] توحید صدوق، ص۲۲۴
[6] رجال نجاشی، ص۳۲۹.