آزادي، جنسيت و اديان الهي (2)

نویسنده : رؤيا متين





نويسندگان بسيارى، به ويژه از مسيحيان ، درصدد توجيه آيات مربوط به خلقت و ديگر آيات برآمده‏اند و سعى دارند تا با استناد به آياتى كه به نوعى، به حمايت از زنان مى‏پردازند يا آن‏ها را با مردان يكسان مى‏بينند، از شدت اين نابرابرى بكاهند.
سويل[32] در توجيه داستان خلقت در «سفر پيدايش» ، داستان اول را با مشكل مواجه نمى‏بيند؛ زيرا در اين داستان، زن و مرد كاملاً با يكديگر برابرند و هر دو به صورت خدا و همراه با هم و همزمان خلق مى‏شوند. اما در داستان دوم، كه به نظر مى‏رسد وجود زن وابسته به وجود مرد است، وى سعى مى‏كند تا اين تفاوت را به كمك اسطوره «ليليث» (Lilith) توجيه نمايد. بر اساس اين اسطوره، خداوند دو زن را براى آدم خلق كرد: ليليث و حوّا. خداوند ابتدا همسر اول آدم ـ يعنى ليليث ـ را خلق كرد كه با آدم يكسان و همسان بود. اما به دلايل ناشناخته، وى آدم را ترك كرد و تلاش خداوند براى بازگرداندن وى تأثيرى نداشت. در نتيجه، آدم بدون يار و همسر باقى ماند. خداوند همسر دوم آدم يعنى حوّا را خلق نمود. اين بار ، زن آدم فروتر از آدم بود؛ چون از او و براى او خلق شده بود. باب دوم سفر «پيدايش» از اين ماجرا پرده برمى‏دارد.
به گفته سويل، كسانى كه از ايده مساوات‏طلبانه در يهود دفاع مى‏كنند، معتقدند كه در داستان دوم خلقت هم زن و مرد در انسانيت، كاملاً مساوى‏اند؛ زيرا وجود حوّا جداى از وجود آدم نيست، بلكه هر دو از جوهره واحدى خلق شدند و ذات آن‏ها يكى است و اين در واقع ، اقتضاى سبك شاعرانه عبرى است كه عناصر مساوى و مشابه را به عنوان عنصر اول و دوم مطرح مى‏كند.[33] علاوه بر اين ، خداوند در باب دوم، حوّا را ياور آدم مى‏داند ، نه موجودى كه نازل‏تر از او باشد ، و در كتاب «عبريان» حتى خود را نيز «ياور» مى‏نامد[34] و بديهى است كه اين نام، حاوى هيچ بار منفى نمى‏باشد.
در بين نويسندگان مسيحى ، كسانى كه مخالف برابرى زن و مرد در انسانيت و حقوق مى‏باشند، با اشاره به نظريه «هبوط»، تأكيد مى‏كنند كه گرچه آدم و حوّا در ابتدا مساوى بودند ، اما به خاطر هبوط ، نابرابر شدند. در مقابل، برخى از كسانى كه مدافع نظريه برابرى‏اند، ادعا مى‏كنند كه گرچه زن پس از هبوط، واقعا مطيع مرد شد، اما به دليل آنكه به واسطه احياى مجدّد حضرت مسيح عليه‏السلام دگرباره همان نظريه خلقت ابتدايى مطرح گرديد، زن و مرد دوباره با يكديگر مساوى شدند.[35] بعضى ديگر تبعيت حوّا از آدم را پس از خروج از بهشت، به عنوان مجازات گناه حوّا تلقى نمى‏كنند، بلكه اين تبعيت و فرعيت را لازمه بقاى زندگى و امرى ضرورى مى‏دانند.[36]
در دفاع از اين گروه، مى‏توان به داستان پطرس در كتاب «اعمال رسولان» اشاره كرد كه از تجلى روح‏القدس بر پيروان حضرت عيسى عليه‏السلام سخن مى‏گويد، زن باشند يا مرد، پير باشند يا جوان؛ چرا كه همه از اين حيث نزد روح‏القدس مساوى‏اند:
«... خدا مى‏گويد: در ايام آخر، چنين خواهد بود كه از روح خود بر تمام بشر خواهيم ريخت و پسران و دختران شما نبوّت كنند و جوانان شما رؤياها و پسران شما خواب‏ها خواهند نمود ...»[37]
گرچه بنا به باور مسيحيان، بيشتر ديدگاه‏هاى مربوط به فروتر بودن و فرعيت زن نسبت به مرد را فقط در متون منتسب به پولس قديس مى‏توان يافت كه پس از مرگ او نوشته شده‏اند، ولى با اين حال، وى در رساله به غلاطيان، بر يكسانى رابطه همه مردم با روح‏القدس تأكيد دارد و بر اينكه فضايل مسيحيت، كه شامل محبت و خوشى و عشق و صلح و دل‏سوزى و مهربانى و ايمان و تواضع و پرهيزگارى مى‏شوند، براى همه انسان‏ها يكسان هستند.[38]
به هر حال، آياتى كه بر نابرابرى جنسيتى دلالت دارند، اندك نيستند و مقصّر را در اين قول، چه خاخام‏ها و نويسندگان تلمود و مفسّران انجيل و آباء كليسا بدانيم و چه اين باور را معلول تحريفات به وجود آمده در تورات و انجيل، نسبت به دو نكته اطمينان داريم:
نخست اينكه اديان يهوديت و مسيحيت به عنوان دو دين وحيانى، قطعا در حق زنان ظلمى روا نداشته‏اند و همان‏گونه كه اسلام زن و مرد را در انسانيت و آزادى و در برخوردارى از حقوق يكسان مى‏داند، اين دو نيز به عنوان دين الهى از چنين موقعيتى برخوردارند.
دوم اينكه دين اسلام به عنوان دينى كه عارى از هرگونه انحرافى است، در مقايسه با آنچه امروزه به عنوان آيين و دين يهوديت و مسيحيت شناخته مى‏شود، نه تنها حامى و مدافع نظريه برابرى جنسيتى در انسانيت و برخوردارى از بسيارى حقوق است، بلكه در برخى موارد، براى زنان، بخصوص برخى زنان خاص، احترام ويژه‏اى قايل است.
قرآن نه از خلقت حضرت حوّا به عنوان بخشى از وجود حضرت آدم سخن گفته و نه از فريب خوردن اوليه وى توسط شيطان، بلكه مطابق آيات آن، هر دو در ابتدا از خوردن آن ميوه منع شده بودند و شيطان هر دو را فريب داد و اين تخطّى باعث هبوط آن‏ها از بهشت گرديد: «و يا آدمُ اسكُنْ انتَ و زوجُكَ الجنَّةَ فكُلا مِن حيثُ شِئتما ولاتَقربا هذهِ الشجرةَ فتكونا مِن الظالمينَ فوَسوسَ لهما الشيطانُ ... و ناديهُما رَبُّهما اَلَمْ أنْهَكُما عن تِلكُما الشجرةِ و أقُلْ لَكمآ اِنَّ الشيطانَ لكما عدوٌّ مبينٌ.»[39]
خطاب‏هاى قرآنى در اين مورد به صورت تثنيه‏اند و تقدّمى در حاكميت يكى بر ديگرى ندارند و بر خلاف انجيل، كه مرد را در خلقت از زن نمى‏داند، بلكه «زن از مرد است و اينكه مرد براى زن آفريده نشده، بلكه زن براى مرد»،[40] قرآن از خلقت زن و مرد از «نفس واحده» سخن مى‏گويد: «اِتّقُوا ربَّكُم الّذى خَلقَكم مِن نفسٍ واحدةٍ و خَلَق مِنها زَوجَها» [41] و از اينكه اين دو در آفرينش مكمّل يكديگرند: «هُنَّ لباسٌ لكم و اَنتم لباسٌ لَهُنَّ»[42] نه آنكه يكى فرودست باشد و ديگرى بالادست. رواياتى هم كه به ظاهر، خلقت حوّا را از دنده چپ آدم مى‏دانند[43] علاوه بر متقن نبودن سند، برخى از مفسران به انكارشان پرداخته‏اند.[44] بعضى ديگر به توجيه آن‏ها دست يازيده‏اند؛ چنان كه مرحوم مجلسى در بحارالانوار، خلقت حوّا از دنده چپ را به معناى خلقت از زيادى گل مربوط به دنده چپ آدم مى‏داند[45] و حتى به گفته برخى از نويسندگان مسيحى، اين روايات از فرهنگ يهود به آثار مسلمانان راه يافته‏اند.[46]
گذشته از اين، در اسلام هيچ اثرى از اين تفكر مسيحيت، كه گناه حضرت آدم (به فرض گناه) به فرزندان او و يا گناه حضرت حوّا به زنان سرايت كند، وجود ندارد، بلكه هر كس مسئوليت اعمال خود را به عهده دارد و پاسخگوى افعال خود مى‏باشد: «ولاتَزِرُ وازرةٌ وِزرَ اُخرى»[47] و از اين نظر، زن و مرد و مؤمن و كافر در برابر خداوند يكسانند؛ هر كس كه عمل نيك انجام دهد از رحمت و غفران خداوند برخوردار خواهد بود: «اِنّى لا اُضيعُ عمَلَ عاملٍ مِنكم مِن ذَكَرٍ اَو اُنثى»[48] و هر كس كه مرتكب عمل شر شود، نتيجه عمل خود را خواهد ديد. سوره احزاب از مردان و زنان مسلمان، مردان و زنان با ايمان، مردان و زنان اهل طاعت و عبادت، و مردان و زنان راستگو و صابر و خاشع و خيرخواه نام مى‏برد و مغفرت خداوند را به آن‏ها نويد مى‏دهد،[49] بى‏آنكه هيچ تفاوتى در اين زمينه بين آن‏ها قايل شود.
در سوره‏هاى آل عمران،[50] غافر،[51] توبه،[52] و نحل[53] با نمونه‏هاى ديگرى از برخورد يكسان خداوند با زن و مرد مواجه مى‏شويم. علاوه بر اين، در هيچ آيه‏اى از قرآن مشاهده نمى‏گردد كه از خلقت مرد به عنوان يك موهبت و از خلقت زن با نفرت ياد شده باشد، بلكه به عكس، قرآن به محكوميت اعرابى رأى داده است كه دختران خود را به خاطر شرمسارى، زنده به گور مى‏كردند.[54]
در حالى كه در عهد عتيق، از همان ابتدا تولد يك دختر به عنوان يك زيان تلقّى مى‏گردد[55] و در همان كتاب، دختران به عنوان موجوداتى لجوج و خودرأى معرفى مى‏شوند كه بايد تحت مراقبت قرار گيرند. در غير اين صورت، آن‏ها اسباب شرمندگى پدران را فراهم مى‏آورند.[56]
در مجموع، مشاهده مى‏شود كه در اسلام، بر خلاف سنّت يهودى ـ مسيحى، رابطه زن و مرد نه مردسالارانه است، نه متخاصمانه و داستان خلقت گوياى فروتر بودن يكى و فراتر بودن ديگرى نيست، بلكه از نظر قرآن، ملاك برترى نزد خداوند چيزى جز ايمان، تقوا و عمل صالح نيست. معرفى بانوان نمونه در قرآن، تأييدى بر نگرش مساوات‏طلبانه جنسيتى و نگاه مثبت اسلام به جايگاه انسانى زن مى‏باشد. حتى در برخى موارد، قرآن از ملاحظه رابطه تساوى بين زن و مرد فراتر مى‏رود و رابطه و وابستگى آن‏ها را بيش از اين مى‏بيند. آياتى مثل «بعضُهم مِن بعضٍ»[57] و يا «المؤمنونَ والمؤمناتُ بعضُهم اولياءُ بعضٍ» [58] كه زن و مرد را ولىّ يكديگر معرفى مى‏كنند، همه نشانه برترى دين اسلام در برخورد با آحاد بشر مى‏باشند. خداوند وعده بهشت را به هر دو مى‏دهد: «وَعَدَ اللّهُ المؤمنينَ و المؤمناتِ جنّاتٍ تجرى مِن تَحتِهَا اَلانهارُ»،[59] و در صورت گناه، هر دو در آتش دوزخ گرفتار خواهند شد.
توجه به اين نكته ضرورى است كه نتيجه مذكور به معناى برابرى مطلق و يا عدم اختلاف بين آن‏ها حتى از نظر تكوين و يا انجام مسئوليت‏هاى اجتماعى و برخوردارى از حقوق مشابه نمى‏باشد، بلكه مراد اين است كه در اسلام، برخلاف يهوديت و مسيحيت، زن و مرد به عنوان يك انسان، از ارزش و حرمت يكسانى برخوردارند و برخلاف سنّت يهودى ـ مسيحى، كه فرعيت در خلقت را مبناى انديشه پست‏نگرى در جامعه مى‏پندارد و همين را عامل نقصان در اخلاق و معنويت و ناتوانى زن در پذيرش مسئوليت‏هاى اجتماعى و سبب بردگى و زيردست بودن او و بهانه‏اى براى نقض حقوق اقتصادى، اجتماعى و سياسى وى مى‏داند، در اسلام، هيچ‏يك از اين‏ها مشاهده نمى‏گردد و زن و مرد هر دو در برخوردارى از حقوق گوناگون آزادند، گرچه به دلايل معقول و مقبول، در برخى موارد، از حقوق مشابه برخوردار نباشند.

آزادى در برخوردارى از حقوق

متأسفانه متون مقدّس و مورد تأييد يهوديان و مسيحيان گوياى مطالب نگران‏كننده‏اى در مورد ضايع كردن حقوق زنان مى‏باشند، گاه زنان از حداقل حقوق خود محروم مانده‏اند و بيش از آنكه به يك موجود آزاد شباهت داشته باشند، همانند يك برده به نظر مى‏رسند. به اجمال، به چند مورد اشاره مى‏شود:
كوين هريس (Kevin Harris)، سخنران ارشد دانشگاه New South Wales، مى‏گويد: زن در انجيل ، به‏گونه‏اى به تصوير كشيده شده است كه انگار مِلك مرد محسوب مى‏شود، به طورى كه به عنوان يك كالا، هم قابل فروش است، هم قابل بيرون انداختن و هم تجارت با آن ممكن است.[60] وى نه مالك خود است و نه هيچ ملكيتى نسبت به اموال خود دارد؛ تنها در صورتى اموالش به او برمى‏گردند كه طلاق بگيرد يا همسرش بميرد.
در سفر «خروج» ، درباره مردى كه دخترش را به كنيزى بفروشد، آمده است: «اگر شخصى دختر خود را به كنيزى بفروشد، مثل غلامان بيرون نرود. هرگاه به نظر آقايش كه او را براى خود نامزد كرده است ناپسند آيد، بگذارد كه او را فديه دهند، اما هيچ حق ندارد كه او را به قوم بيگانه بفروشد؛ زيرا كه بدو خيانت كرده است.»[61]
در واقع، زنان غربى تا اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، هيچ حق مالكيتى نسبت به اموال خود نداشتند. حتى مطابق تلمود، «خرده‏هاى نان روى ميز هم به شوهر تعلّق دارد.»[62]
در سنّت يهودى ـ مسيحى، زن نه تنها در دوران حيات خود نسبت به اموال خود ملكيتى ندارد، بلكه پس از مرگ نيز از هرگونه ارثى محروم است، در حالى كه مرد از زن ارث مى‏برد و فرزندان مؤنث نيز در صورتى از ارث برخوردار مى‏شوند كه فرزند مذكّرى وجود نداشته باشد.[63]
اما در اسلام، حرمت زن براى هميشه در خانواده محفوظ است؛ وى نه برده پدر خويش است و نه بنده همسر خود. بى‏آنكه ملك كسى باشد، مالك اموال خويش است؛ هم در كسب درآمد اقتصادى آزاد است، هم در استفاده از آن: «لِلرّجالِ نصيبٌ مِمّا اكتسبوا و لِلنّساءِ نصيبٌ مِمّا اكتسبنَ.» [64]
زن مانند مردان ارث مى‏برد[65] (گرچه به دلايلى كمتر از آنان) و وظيفه‏اى براى كسب درآمد ندارد. و اين مسئوليت بر عهده مردان گذاشته شده است: «الرّجالُ قَوّامونَ على النساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بعضَهُم على بعضٍ و بِما انفَقُوا مِن اَموالِهم ...»[66]
در اسلام، عفّت و پاك‏دامنى قبل و بعد از ازدواج، اختصاص به زن ندارد، بلكه زن و مرد هر دو بايد عفيف باشند و از نظر دين اسلام، هيچ‏كدام از آزادى جنسىِ خارج از حدود شرعى برخوردار نيستند، در حالى كه در سنّت يهودى ـ مسيحى، اين حكم مختص زنان است و مردان، به ويژه قبل از ازدواج، در داشتن روابط آزاد جنسى هيچ ممنوعيتى ندارند. در صورتى كه مردى به اعمالى از اين قبيل دست بزند، هيچ نوع محكوميتى در مورد او صادر نمى‏شود، در حالى كه در مورد زنان، حكم ديگرى قابل اجراست و در صورتى كه زن دچار انحراف جنسى گردد (حتى قبل از ازدواج)[67] مرد حق دارد او را به خانه پدرش برگرداند و يا سنگسار شود.[68]
سنّت يهودى ـ مسيحى حق طلاق زنان را ناديده گرفته است. در انجيل متى، فرازى نقل شده كه دلالت بر ممنوعيت طلاق زن دارد و مى‏گويد: «هر كس كه همسرش را طلاق دهد، مگر به واسطه زنا ، باعث زنا كردن او مى‏باشد و هر كس كه با زن مطلّقه ازدواج كند زنا كرده است.»[69]
با وجود منفور و مبغوض بودن طلاق در دين اسلام، برخورد دوگانه سنّت يهودى ـ مسيحى با طلاق، زنان را با وضعيتى بحرانى مواجه مى‏كند: از يك سو ، با حرمت طلاق دادن زن روبه‏رو هستيم و از سوى ديگر ، با تشويق يهوديان اوليه به طلاق، تا آنجا كه در بخش‏هايى از تلمود آمده است كه مرد مى‏تواند در صورتى كه همسر زيباترى پيدا كند، زن خود را طلاق دهد.[70]
ضايع نمودن حقوق زن، چه در قالب رفتارهاى افراطى باشد، چه تفريطى و ناديده گرفتن حقوق و آزادى‏هايى كه خداوند براى او معيّن كرده، در واقع، به معناى ناديده گرفتن و مخالفت با احكام الهى است.
گذشته از ناديده گرفتن حقوق فردى، برخوردار نبودن زنان غربى تا قرن 19 از حداقل آزادى سياسى (مثل حق رأى) و نيز آزادى‏هاى اجتماعى، قابل انكار نيست كه بنا به شهادت تاريخ، تا پيش از نهضت فمنيسم، زنان از رسيدن به حقوق اندك خود نيز محروم بودند و متأسفانه پس از آن نيز بسيارى از ارزش‏هاى خود را از دست دادند. در حالى كه 1400 سال قبل از آن، اسلام حقوق متفاوت اقتصادى، سياسى و اجتماعى مثل حق مالكيت، حق رأى، شركت در مجامع سياسى و نهادهاى اجتماعى و پذيرش مسئوليت در جامعه را به زنان اعطا كرده است، اگرچه ممكن است با وجود حقّانيت دين اسلام و برترى آن از نظر محتوايى، در برخى از كشورهاى اسلامى نيز حقوق زنان ناديده گرفته شوند؛ مثلاً ، سلب فعاليت‏هاى اجتماعى و سياسى، حتى حق رأى از زنان در عربستان و عدم تسلّط بر اموال خود و اجراى آداب و آيين هندو در كشور پاكستان از جمله معضلات اين كشورها هستند.
اما از سوى ديگر، در برخى كشورهاى غيراسلامى، مثل آمريكا و فرانسه، گرچه زنان از آزادى‏هايى مثل آزادى حق رأى، ابراز عقايد و ايده‏هاى معمولى محروم نيستند، ولى با انجام فرامين دينى مسلمانان به شدت مخالفت مى‏شود، به گونه‏اى كه يك زن مسلمان در حالى كه در اين كشورها آزاد است تا از بهترين مواهب دنيوى برخوردار باشد و مانند ديگر مردم آزادانه زندگى كند ، اما به محض پوشيدن حجاب ، با مشكلات عديده‏اى روبه‏رو مى‏گردد. زنان مسلمان به خاطر پوشيدن روسرى ، از ادارات خود اخراج مى‏شوند، در خيابان به آن‏ها بى‏احترامى مى‏شود ، پيوسته تحت نظر مى‏باشند و به وضوح شاهد تغييراتى در رفتار مردم مى‏باشند كه تا قبل از پوشش، با آن‏ها مواجه نبودند.
طيّبه تيلور، سردبير مجله سيسترز (Sisters) مى‏گويد: «با تغيير در پوشش ، مردم آمريكا فكر مى‏كنند كه من يك خارجى هستم، در حالى كه مدت زيادى در بين آن‏ها زندگى كرده‏ام. من لباس آمريكايى‏ها را مى‏پوشم، اما با وجود اين، يك روسرى بر سر دارم كه اين روسرى اوضاع را كاملاً تغيير مى‏دهد...»[71]

نتيجه

در كتاب‏هاى مقدّس تورات و انجيل، جداى از تلمود و آراء مفسّران، با دو رويكرد متفاوت مواجهيم: از يك سو، برخى آيات مؤيّد انديشه پست‏نگرانه نسبت به زنان بوده و در بسيارى موارد، فرعيت زن در خلقت به عنوان ريشه اين نوع تفكر تلقّى شده است. از سوى ديگر ، بعضى آيات از ديدگاه مساوات‏طلبانه در دو دين الهى نسبت به زن و مرد حمايت مى‏كنند. مبارزات و فعاليت‏هاى اجتماعى هم‏عرض مردان توسط زنان در تاريخ يهوديت و مسيحيت و پذيرش آن‏ها از سوى خداوند، مؤيّد ديگرى براى اين رويكرد است.
برخى از متديّنان يهودى ـ مسيحى تأثير يهوديت خاخامى و تلمود و تفاسير كليسا را عامل تحريف در دو دين الهى يهوديت و مسيحيت و وجود آيات دال بر نابرابرى جنسيتى مى‏دانند و توجيهاتى در اين زمينه ارائه كرده‏اند. شواهد قرآنى مربوط به خلقت و شأن زنان و فرامين دينى مرتبط با حقوق سياسى ـ اقتصادى و اجتماعى زنان در اسلام، حاكى از برترى اسلام در اين زمينه‏ها هست و اديان الهى يهوديت و مسيحيت به عنوان دو دين الهى تا آنجا كه از حقّانيت الهى برخوردارند و با تحريفات آميخته نشده‏اند، در زمينه آزادى جنستى در برخوردارى از حقوق با اسلام شباهت دارند.

پي نوشت :

[32] . D. Armstrong, op. cit, pp. 5-6.
[33] . Ibid.
[34] . Pauls, P. T., op.cit, P. 5.
[35] . براى نمونه، ر. ك:
Miller, B. "What Does the Bible Says about Women in Ministry"? in: www.Bible.com.
[36] . Stedman, E. "A Womans Identity", (Discovery Publishing, a Ministry of Peninsula Church, 1995), P. 2.
[37] . باب دوم، آيات 17 ـ 18.
[38] . باب پنجم، آيات 22ـ23.
[39] . اعراف: 19ـ22
[40] . رساله پولس به قرنتيان، باب يازدهم، آيات 8 ـ 10.
[41] . نساء: 1
[42] . بقره: 187
[43] . براى نمونه، ر. ك: محمّدرضا زيبايى‏نژاد و محمّدتقى سبحانى، درآمدى بر نظام شخصيت زن در اسلام، قم، دارالنور، 1381، ص 58، به نقل از: محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ص 115 و 116 و 189 و ج 15، ص 34 و نيز فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، جزء ثالث، ص 5.
[44] . همان، ص 59، به نقل از: مولى محسن فيض كاشانى، تفسير الصافى، ج 1، ص 413.
[45] . همان، به نقل از مولى محسن فيض كاشانى، پيشين، ج 11، ص 101.
[46] . Scovill. op.cit. P. 11.
[47] . انعام: 164
[48] . آل عمران: 195
[49] . «اِنّ المسلمينَ و المسلماتِ و المؤمنينَ و المؤمناتِ و القانتينَ والقانتاتِ و الصادقينَ و الصادقاتِ و ... اعدّ اللهُ لهم مغفرةً و اجرا عظيما.» (احزاب: 35.)
[50] . آيه 195.
[51] . آيه 40.
[52] . آيه 71.
[53] . آيه 97.
[54] . نحل: 59 / زخرف: 17 / تكوير: 8 ـ 9.
[55] . Sirach, Ch. 22, Verse 3, op.cit.
[56] . Ibid, ch. 42, Verse 11.
[57] . آل عمران: 195
[58] . توبه: 198
[59] . همان.
[60] . Saimah Ashraf Saimah, op.cit, P. 2.
[61] . باب 21، آيات 7ـ8.
[62] . San 71a, Git, 62a.
[63] . سفر اعداد، باب 27، آيات 1 ـ 11.
[64] . نساء: 32
[65] . «لِلرّجالِ نصيبٌ مِمّا تَرَك الوالدانِ و الاقربونَ و لِلنساءِ نصيبٌ مِمّا تركَ الوالدانِ و الاقربونَ مِمّا قلَّ مِنه او كثُر.» (نساء: 7)
[66] . نساء: 34
[67] . نقل اين قول به معناى نقد اين تفكر نيست، بلكه دلالتى بر تبعيض مشهود در كتب مقدّس مى‏باشد.
[68] . انجيل يوحنا، باب هشتم، آيه 4 ـ 5 و همچنين ر. ك: Saimah Ashraf saimah op.cit..
[69] . باب پنجم، آيات 3 ـ 32.
[70] . Git, 90a-b.
[71] . به نقل از: Saimah Ashraf Saimah, op.cit

منبع: بانوان شيعه - شماره 3