آزادي، جنسيت و اديان الهي (2)
سويل[32] در توجيه داستان خلقت در «سفر پيدايش» ، داستان اول را با مشكل مواجه نمىبيند؛ زيرا در اين داستان، زن و مرد كاملاً با يكديگر برابرند و هر دو به صورت خدا و همراه با هم و همزمان خلق مىشوند. اما در داستان دوم، كه به نظر مىرسد وجود زن وابسته به وجود مرد است، وى سعى مىكند تا اين تفاوت را به كمك اسطوره «ليليث» (Lilith) توجيه نمايد. بر اساس اين اسطوره، خداوند دو زن را براى آدم خلق كرد: ليليث و حوّا. خداوند ابتدا همسر اول آدم ـ يعنى ليليث ـ را خلق كرد كه با آدم يكسان و همسان بود. اما به دلايل ناشناخته، وى آدم را ترك كرد و تلاش خداوند براى بازگرداندن وى تأثيرى نداشت. در نتيجه، آدم بدون يار و همسر باقى ماند. خداوند همسر دوم آدم يعنى حوّا را خلق نمود. اين بار ، زن آدم فروتر از آدم بود؛ چون از او و براى او خلق شده بود. باب دوم سفر «پيدايش» از اين ماجرا پرده برمىدارد.
به گفته سويل، كسانى كه از ايده مساواتطلبانه در يهود دفاع مىكنند، معتقدند كه در داستان دوم خلقت هم زن و مرد در انسانيت، كاملاً مساوىاند؛ زيرا وجود حوّا جداى از وجود آدم نيست، بلكه هر دو از جوهره واحدى خلق شدند و ذات آنها يكى است و اين در واقع ، اقتضاى سبك شاعرانه عبرى است كه عناصر مساوى و مشابه را به عنوان عنصر اول و دوم مطرح مىكند.[33] علاوه بر اين ، خداوند در باب دوم، حوّا را ياور آدم مىداند ، نه موجودى كه نازلتر از او باشد ، و در كتاب «عبريان» حتى خود را نيز «ياور» مىنامد[34] و بديهى است كه اين نام، حاوى هيچ بار منفى نمىباشد.
در بين نويسندگان مسيحى ، كسانى كه مخالف برابرى زن و مرد در انسانيت و حقوق مىباشند، با اشاره به نظريه «هبوط»، تأكيد مىكنند كه گرچه آدم و حوّا در ابتدا مساوى بودند ، اما به خاطر هبوط ، نابرابر شدند. در مقابل، برخى از كسانى كه مدافع نظريه برابرىاند، ادعا مىكنند كه گرچه زن پس از هبوط، واقعا مطيع مرد شد، اما به دليل آنكه به واسطه احياى مجدّد حضرت مسيح عليهالسلام دگرباره همان نظريه خلقت ابتدايى مطرح گرديد، زن و مرد دوباره با يكديگر مساوى شدند.[35] بعضى ديگر تبعيت حوّا از آدم را پس از خروج از بهشت، به عنوان مجازات گناه حوّا تلقى نمىكنند، بلكه اين تبعيت و فرعيت را لازمه بقاى زندگى و امرى ضرورى مىدانند.[36]
در دفاع از اين گروه، مىتوان به داستان پطرس در كتاب «اعمال رسولان» اشاره كرد كه از تجلى روحالقدس بر پيروان حضرت عيسى عليهالسلام سخن مىگويد، زن باشند يا مرد، پير باشند يا جوان؛ چرا كه همه از اين حيث نزد روحالقدس مساوىاند:
«... خدا مىگويد: در ايام آخر، چنين خواهد بود كه از روح خود بر تمام بشر خواهيم ريخت و پسران و دختران شما نبوّت كنند و جوانان شما رؤياها و پسران شما خوابها خواهند نمود ...»[37]
گرچه بنا به باور مسيحيان، بيشتر ديدگاههاى مربوط به فروتر بودن و فرعيت زن نسبت به مرد را فقط در متون منتسب به پولس قديس مىتوان يافت كه پس از مرگ او نوشته شدهاند، ولى با اين حال، وى در رساله به غلاطيان، بر يكسانى رابطه همه مردم با روحالقدس تأكيد دارد و بر اينكه فضايل مسيحيت، كه شامل محبت و خوشى و عشق و صلح و دلسوزى و مهربانى و ايمان و تواضع و پرهيزگارى مىشوند، براى همه انسانها يكسان هستند.[38]
به هر حال، آياتى كه بر نابرابرى جنسيتى دلالت دارند، اندك نيستند و مقصّر را در اين قول، چه خاخامها و نويسندگان تلمود و مفسّران انجيل و آباء كليسا بدانيم و چه اين باور را معلول تحريفات به وجود آمده در تورات و انجيل، نسبت به دو نكته اطمينان داريم:
نخست اينكه اديان يهوديت و مسيحيت به عنوان دو دين وحيانى، قطعا در حق زنان ظلمى روا نداشتهاند و همانگونه كه اسلام زن و مرد را در انسانيت و آزادى و در برخوردارى از حقوق يكسان مىداند، اين دو نيز به عنوان دين الهى از چنين موقعيتى برخوردارند.
دوم اينكه دين اسلام به عنوان دينى كه عارى از هرگونه انحرافى است، در مقايسه با آنچه امروزه به عنوان آيين و دين يهوديت و مسيحيت شناخته مىشود، نه تنها حامى و مدافع نظريه برابرى جنسيتى در انسانيت و برخوردارى از بسيارى حقوق است، بلكه در برخى موارد، براى زنان، بخصوص برخى زنان خاص، احترام ويژهاى قايل است.
قرآن نه از خلقت حضرت حوّا به عنوان بخشى از وجود حضرت آدم سخن گفته و نه از فريب خوردن اوليه وى توسط شيطان، بلكه مطابق آيات آن، هر دو در ابتدا از خوردن آن ميوه منع شده بودند و شيطان هر دو را فريب داد و اين تخطّى باعث هبوط آنها از بهشت گرديد: «و يا آدمُ اسكُنْ انتَ و زوجُكَ الجنَّةَ فكُلا مِن حيثُ شِئتما ولاتَقربا هذهِ الشجرةَ فتكونا مِن الظالمينَ فوَسوسَ لهما الشيطانُ ... و ناديهُما رَبُّهما اَلَمْ أنْهَكُما عن تِلكُما الشجرةِ و أقُلْ لَكمآ اِنَّ الشيطانَ لكما عدوٌّ مبينٌ.»[39]
خطابهاى قرآنى در اين مورد به صورت تثنيهاند و تقدّمى در حاكميت يكى بر ديگرى ندارند و بر خلاف انجيل، كه مرد را در خلقت از زن نمىداند، بلكه «زن از مرد است و اينكه مرد براى زن آفريده نشده، بلكه زن براى مرد»،[40] قرآن از خلقت زن و مرد از «نفس واحده» سخن مىگويد: «اِتّقُوا ربَّكُم الّذى خَلقَكم مِن نفسٍ واحدةٍ و خَلَق مِنها زَوجَها» [41] و از اينكه اين دو در آفرينش مكمّل يكديگرند: «هُنَّ لباسٌ لكم و اَنتم لباسٌ لَهُنَّ»[42] نه آنكه يكى فرودست باشد و ديگرى بالادست. رواياتى هم كه به ظاهر، خلقت حوّا را از دنده چپ آدم مىدانند[43] علاوه بر متقن نبودن سند، برخى از مفسران به انكارشان پرداختهاند.[44] بعضى ديگر به توجيه آنها دست يازيدهاند؛ چنان كه مرحوم مجلسى در بحارالانوار، خلقت حوّا از دنده چپ را به معناى خلقت از زيادى گل مربوط به دنده چپ آدم مىداند[45] و حتى به گفته برخى از نويسندگان مسيحى، اين روايات از فرهنگ يهود به آثار مسلمانان راه يافتهاند.[46]
گذشته از اين، در اسلام هيچ اثرى از اين تفكر مسيحيت، كه گناه حضرت آدم (به فرض گناه) به فرزندان او و يا گناه حضرت حوّا به زنان سرايت كند، وجود ندارد، بلكه هر كس مسئوليت اعمال خود را به عهده دارد و پاسخگوى افعال خود مىباشد: «ولاتَزِرُ وازرةٌ وِزرَ اُخرى»[47] و از اين نظر، زن و مرد و مؤمن و كافر در برابر خداوند يكسانند؛ هر كس كه عمل نيك انجام دهد از رحمت و غفران خداوند برخوردار خواهد بود: «اِنّى لا اُضيعُ عمَلَ عاملٍ مِنكم مِن ذَكَرٍ اَو اُنثى»[48] و هر كس كه مرتكب عمل شر شود، نتيجه عمل خود را خواهد ديد. سوره احزاب از مردان و زنان مسلمان، مردان و زنان با ايمان، مردان و زنان اهل طاعت و عبادت، و مردان و زنان راستگو و صابر و خاشع و خيرخواه نام مىبرد و مغفرت خداوند را به آنها نويد مىدهد،[49] بىآنكه هيچ تفاوتى در اين زمينه بين آنها قايل شود.
در سورههاى آل عمران،[50] غافر،[51] توبه،[52] و نحل[53] با نمونههاى ديگرى از برخورد يكسان خداوند با زن و مرد مواجه مىشويم. علاوه بر اين، در هيچ آيهاى از قرآن مشاهده نمىگردد كه از خلقت مرد به عنوان يك موهبت و از خلقت زن با نفرت ياد شده باشد، بلكه به عكس، قرآن به محكوميت اعرابى رأى داده است كه دختران خود را به خاطر شرمسارى، زنده به گور مىكردند.[54]
در حالى كه در عهد عتيق، از همان ابتدا تولد يك دختر به عنوان يك زيان تلقّى مىگردد[55] و در همان كتاب، دختران به عنوان موجوداتى لجوج و خودرأى معرفى مىشوند كه بايد تحت مراقبت قرار گيرند. در غير اين صورت، آنها اسباب شرمندگى پدران را فراهم مىآورند.[56]
در مجموع، مشاهده مىشود كه در اسلام، بر خلاف سنّت يهودى ـ مسيحى، رابطه زن و مرد نه مردسالارانه است، نه متخاصمانه و داستان خلقت گوياى فروتر بودن يكى و فراتر بودن ديگرى نيست، بلكه از نظر قرآن، ملاك برترى نزد خداوند چيزى جز ايمان، تقوا و عمل صالح نيست. معرفى بانوان نمونه در قرآن، تأييدى بر نگرش مساواتطلبانه جنسيتى و نگاه مثبت اسلام به جايگاه انسانى زن مىباشد. حتى در برخى موارد، قرآن از ملاحظه رابطه تساوى بين زن و مرد فراتر مىرود و رابطه و وابستگى آنها را بيش از اين مىبيند. آياتى مثل «بعضُهم مِن بعضٍ»[57] و يا «المؤمنونَ والمؤمناتُ بعضُهم اولياءُ بعضٍ» [58] كه زن و مرد را ولىّ يكديگر معرفى مىكنند، همه نشانه برترى دين اسلام در برخورد با آحاد بشر مىباشند. خداوند وعده بهشت را به هر دو مىدهد: «وَعَدَ اللّهُ المؤمنينَ و المؤمناتِ جنّاتٍ تجرى مِن تَحتِهَا اَلانهارُ»،[59] و در صورت گناه، هر دو در آتش دوزخ گرفتار خواهند شد.
توجه به اين نكته ضرورى است كه نتيجه مذكور به معناى برابرى مطلق و يا عدم اختلاف بين آنها حتى از نظر تكوين و يا انجام مسئوليتهاى اجتماعى و برخوردارى از حقوق مشابه نمىباشد، بلكه مراد اين است كه در اسلام، برخلاف يهوديت و مسيحيت، زن و مرد به عنوان يك انسان، از ارزش و حرمت يكسانى برخوردارند و برخلاف سنّت يهودى ـ مسيحى، كه فرعيت در خلقت را مبناى انديشه پستنگرى در جامعه مىپندارد و همين را عامل نقصان در اخلاق و معنويت و ناتوانى زن در پذيرش مسئوليتهاى اجتماعى و سبب بردگى و زيردست بودن او و بهانهاى براى نقض حقوق اقتصادى، اجتماعى و سياسى وى مىداند، در اسلام، هيچيك از اينها مشاهده نمىگردد و زن و مرد هر دو در برخوردارى از حقوق گوناگون آزادند، گرچه به دلايل معقول و مقبول، در برخى موارد، از حقوق مشابه برخوردار نباشند.
آزادى در برخوردارى از حقوق
كوين هريس (Kevin Harris)، سخنران ارشد دانشگاه New South Wales، مىگويد: زن در انجيل ، بهگونهاى به تصوير كشيده شده است كه انگار مِلك مرد محسوب مىشود، به طورى كه به عنوان يك كالا، هم قابل فروش است، هم قابل بيرون انداختن و هم تجارت با آن ممكن است.[60] وى نه مالك خود است و نه هيچ ملكيتى نسبت به اموال خود دارد؛ تنها در صورتى اموالش به او برمىگردند كه طلاق بگيرد يا همسرش بميرد.
در سفر «خروج» ، درباره مردى كه دخترش را به كنيزى بفروشد، آمده است: «اگر شخصى دختر خود را به كنيزى بفروشد، مثل غلامان بيرون نرود. هرگاه به نظر آقايش كه او را براى خود نامزد كرده است ناپسند آيد، بگذارد كه او را فديه دهند، اما هيچ حق ندارد كه او را به قوم بيگانه بفروشد؛ زيرا كه بدو خيانت كرده است.»[61]
در واقع، زنان غربى تا اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، هيچ حق مالكيتى نسبت به اموال خود نداشتند. حتى مطابق تلمود، «خردههاى نان روى ميز هم به شوهر تعلّق دارد.»[62]
در سنّت يهودى ـ مسيحى، زن نه تنها در دوران حيات خود نسبت به اموال خود ملكيتى ندارد، بلكه پس از مرگ نيز از هرگونه ارثى محروم است، در حالى كه مرد از زن ارث مىبرد و فرزندان مؤنث نيز در صورتى از ارث برخوردار مىشوند كه فرزند مذكّرى وجود نداشته باشد.[63]
اما در اسلام، حرمت زن براى هميشه در خانواده محفوظ است؛ وى نه برده پدر خويش است و نه بنده همسر خود. بىآنكه ملك كسى باشد، مالك اموال خويش است؛ هم در كسب درآمد اقتصادى آزاد است، هم در استفاده از آن: «لِلرّجالِ نصيبٌ مِمّا اكتسبوا و لِلنّساءِ نصيبٌ مِمّا اكتسبنَ.» [64]
زن مانند مردان ارث مىبرد[65] (گرچه به دلايلى كمتر از آنان) و وظيفهاى براى كسب درآمد ندارد. و اين مسئوليت بر عهده مردان گذاشته شده است: «الرّجالُ قَوّامونَ على النساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بعضَهُم على بعضٍ و بِما انفَقُوا مِن اَموالِهم ...»[66]
در اسلام، عفّت و پاكدامنى قبل و بعد از ازدواج، اختصاص به زن ندارد، بلكه زن و مرد هر دو بايد عفيف باشند و از نظر دين اسلام، هيچكدام از آزادى جنسىِ خارج از حدود شرعى برخوردار نيستند، در حالى كه در سنّت يهودى ـ مسيحى، اين حكم مختص زنان است و مردان، به ويژه قبل از ازدواج، در داشتن روابط آزاد جنسى هيچ ممنوعيتى ندارند. در صورتى كه مردى به اعمالى از اين قبيل دست بزند، هيچ نوع محكوميتى در مورد او صادر نمىشود، در حالى كه در مورد زنان، حكم ديگرى قابل اجراست و در صورتى كه زن دچار انحراف جنسى گردد (حتى قبل از ازدواج)[67] مرد حق دارد او را به خانه پدرش برگرداند و يا سنگسار شود.[68]
سنّت يهودى ـ مسيحى حق طلاق زنان را ناديده گرفته است. در انجيل متى، فرازى نقل شده كه دلالت بر ممنوعيت طلاق زن دارد و مىگويد: «هر كس كه همسرش را طلاق دهد، مگر به واسطه زنا ، باعث زنا كردن او مىباشد و هر كس كه با زن مطلّقه ازدواج كند زنا كرده است.»[69]
با وجود منفور و مبغوض بودن طلاق در دين اسلام، برخورد دوگانه سنّت يهودى ـ مسيحى با طلاق، زنان را با وضعيتى بحرانى مواجه مىكند: از يك سو ، با حرمت طلاق دادن زن روبهرو هستيم و از سوى ديگر ، با تشويق يهوديان اوليه به طلاق، تا آنجا كه در بخشهايى از تلمود آمده است كه مرد مىتواند در صورتى كه همسر زيباترى پيدا كند، زن خود را طلاق دهد.[70]
ضايع نمودن حقوق زن، چه در قالب رفتارهاى افراطى باشد، چه تفريطى و ناديده گرفتن حقوق و آزادىهايى كه خداوند براى او معيّن كرده، در واقع، به معناى ناديده گرفتن و مخالفت با احكام الهى است.
گذشته از ناديده گرفتن حقوق فردى، برخوردار نبودن زنان غربى تا قرن 19 از حداقل آزادى سياسى (مثل حق رأى) و نيز آزادىهاى اجتماعى، قابل انكار نيست كه بنا به شهادت تاريخ، تا پيش از نهضت فمنيسم، زنان از رسيدن به حقوق اندك خود نيز محروم بودند و متأسفانه پس از آن نيز بسيارى از ارزشهاى خود را از دست دادند. در حالى كه 1400 سال قبل از آن، اسلام حقوق متفاوت اقتصادى، سياسى و اجتماعى مثل حق مالكيت، حق رأى، شركت در مجامع سياسى و نهادهاى اجتماعى و پذيرش مسئوليت در جامعه را به زنان اعطا كرده است، اگرچه ممكن است با وجود حقّانيت دين اسلام و برترى آن از نظر محتوايى، در برخى از كشورهاى اسلامى نيز حقوق زنان ناديده گرفته شوند؛ مثلاً ، سلب فعاليتهاى اجتماعى و سياسى، حتى حق رأى از زنان در عربستان و عدم تسلّط بر اموال خود و اجراى آداب و آيين هندو در كشور پاكستان از جمله معضلات اين كشورها هستند.
اما از سوى ديگر، در برخى كشورهاى غيراسلامى، مثل آمريكا و فرانسه، گرچه زنان از آزادىهايى مثل آزادى حق رأى، ابراز عقايد و ايدههاى معمولى محروم نيستند، ولى با انجام فرامين دينى مسلمانان به شدت مخالفت مىشود، به گونهاى كه يك زن مسلمان در حالى كه در اين كشورها آزاد است تا از بهترين مواهب دنيوى برخوردار باشد و مانند ديگر مردم آزادانه زندگى كند ، اما به محض پوشيدن حجاب ، با مشكلات عديدهاى روبهرو مىگردد. زنان مسلمان به خاطر پوشيدن روسرى ، از ادارات خود اخراج مىشوند، در خيابان به آنها بىاحترامى مىشود ، پيوسته تحت نظر مىباشند و به وضوح شاهد تغييراتى در رفتار مردم مىباشند كه تا قبل از پوشش، با آنها مواجه نبودند.
طيّبه تيلور، سردبير مجله سيسترز (Sisters) مىگويد: «با تغيير در پوشش ، مردم آمريكا فكر مىكنند كه من يك خارجى هستم، در حالى كه مدت زيادى در بين آنها زندگى كردهام. من لباس آمريكايىها را مىپوشم، اما با وجود اين، يك روسرى بر سر دارم كه اين روسرى اوضاع را كاملاً تغيير مىدهد...»[71]
نتيجه
برخى از متديّنان يهودى ـ مسيحى تأثير يهوديت خاخامى و تلمود و تفاسير كليسا را عامل تحريف در دو دين الهى يهوديت و مسيحيت و وجود آيات دال بر نابرابرى جنسيتى مىدانند و توجيهاتى در اين زمينه ارائه كردهاند. شواهد قرآنى مربوط به خلقت و شأن زنان و فرامين دينى مرتبط با حقوق سياسى ـ اقتصادى و اجتماعى زنان در اسلام، حاكى از برترى اسلام در اين زمينهها هست و اديان الهى يهوديت و مسيحيت به عنوان دو دين الهى تا آنجا كه از حقّانيت الهى برخوردارند و با تحريفات آميخته نشدهاند، در زمينه آزادى جنستى در برخوردارى از حقوق با اسلام شباهت دارند.
پي نوشت :
[32] . D. Armstrong, op. cit, pp. 5-6.
[33] . Ibid.
[34] . Pauls, P. T., op.cit, P. 5.
[35] . براى نمونه، ر. ك:
Miller, B. "What Does the Bible Says about Women in Ministry"? in: www.Bible.com.
[36] . Stedman, E. "A Womans Identity", (Discovery Publishing, a Ministry of Peninsula Church, 1995), P. 2.
[37] . باب دوم، آيات 17 ـ 18.
[38] . باب پنجم، آيات 22ـ23.
[39] . اعراف: 19ـ22
[40] . رساله پولس به قرنتيان، باب يازدهم، آيات 8 ـ 10.
[41] . نساء: 1
[42] . بقره: 187
[43] . براى نمونه، ر. ك: محمّدرضا زيبايىنژاد و محمّدتقى سبحانى، درآمدى بر نظام شخصيت زن در اسلام، قم، دارالنور، 1381، ص 58، به نقل از: محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ص 115 و 116 و 189 و ج 15، ص 34 و نيز فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، جزء ثالث، ص 5.
[44] . همان، ص 59، به نقل از: مولى محسن فيض كاشانى، تفسير الصافى، ج 1، ص 413.
[45] . همان، به نقل از مولى محسن فيض كاشانى، پيشين، ج 11، ص 101.
[46] . Scovill. op.cit. P. 11.
[47] . انعام: 164
[48] . آل عمران: 195
[49] . «اِنّ المسلمينَ و المسلماتِ و المؤمنينَ و المؤمناتِ و القانتينَ والقانتاتِ و الصادقينَ و الصادقاتِ و ... اعدّ اللهُ لهم مغفرةً و اجرا عظيما.» (احزاب: 35.)
[50] . آيه 195.
[51] . آيه 40.
[52] . آيه 71.
[53] . آيه 97.
[54] . نحل: 59 / زخرف: 17 / تكوير: 8 ـ 9.
[55] . Sirach, Ch. 22, Verse 3, op.cit.
[56] . Ibid, ch. 42, Verse 11.
[57] . آل عمران: 195
[58] . توبه: 198
[59] . همان.
[60] . Saimah Ashraf Saimah, op.cit, P. 2.
[61] . باب 21، آيات 7ـ8.
[62] . San 71a, Git, 62a.
[63] . سفر اعداد، باب 27، آيات 1 ـ 11.
[64] . نساء: 32
[65] . «لِلرّجالِ نصيبٌ مِمّا تَرَك الوالدانِ و الاقربونَ و لِلنساءِ نصيبٌ مِمّا تركَ الوالدانِ و الاقربونَ مِمّا قلَّ مِنه او كثُر.» (نساء: 7)
[66] . نساء: 34
[67] . نقل اين قول به معناى نقد اين تفكر نيست، بلكه دلالتى بر تبعيض مشهود در كتب مقدّس مىباشد.
[68] . انجيل يوحنا، باب هشتم، آيه 4 ـ 5 و همچنين ر. ك: Saimah Ashraf saimah op.cit..
[69] . باب پنجم، آيات 3 ـ 32.
[70] . Git, 90a-b.
[71] . به نقل از: Saimah Ashraf Saimah, op.cit
/س