نویسنده:جیمز هوور
مترجم:سیدمرتضى مفید نژاد
منبع:روزنامه رسالت – شماره 6324
مترجم:سیدمرتضى مفید نژاد
منبع:روزنامه رسالت – شماره 6324
بخش اول مقاله جیمز هوور که تلاشى براى تقریب تلقى مسلمانان و مسیحیان در رابطه با یگانگى خداوند متعال است از نظرتان گذشت . اینک بخش دوم و پایانى آن را با هم مى خوانیم . لازم به ذکر است که توجیهات هوور درباره عقیده منحرف تثلیث به هیچ وجه موضع ما نبوده و تنها از آن رو که این مقاله گام مثبتى در جهت گفتگوى اسلام ومسیحیت تلقى مى شود در ذیل مى آید .
استقراء اعتقاد ثتلیثى از مکاشفه مستند در تاریخ
رسیدن به دلایل اعتقاد مسیحیان به تثلیث مستلزم تغییر دیدگاه از زمینه قیاسى اعتقاد به توحید، به اعتقادى به خدا است که این اعتقاد باید ابتدا و مهمتر از همه، بر اساس سنت تامل استقرایى بر روى مکاشفه از طریق کتب مقدس باشد. در اینجا رهیافت مسیحى براى فهم قانون خدا، به علم تفسیر قرآنى در فقه اسلامى بسیار نزدیکتر از روش شناسى منطقگرایانه عقلیات در الهیات اسلامى است. درست همانگونه که قوانین اسلامى مربوط به ازدواج و طلاق برگرفته از تفسیر منضبط قرآن و سنت پیامبر است، اعتقاد مسیحیان به خداى سهگانه زمینه و معناى خود را فقط در دنیاى انجیل و تفسیر آن در سنت مسیحى مىیابد. این بدان معنا نیست که الهیات مسیحى هرگز با الیهات طبیعى آغاز نمىشود. علماى کاتولیک رومى در الهیات فرقه سنتوماس (معروف به تومیست) اظهار مىدارند که صرف نظر از وحی، عقل وجود خدا و همچنین پارهاى از صفات او را مىشناسد. با این حال حتى تومیستها هم معتقدند که اعتقاد به تثلیث اعتقادى مکاشفه شده است که خرد مستقل را به آن دسترسى نیست.
دو رشته عمده شاهد انجیلى وجود دارد که اعتقاد به خداى سهگانه از آنها سرچشمه مىگیرد. اول اعتقاد یهودیان به یگانگى خدا در بطن این اقراراست که: “ به گوش اى اسرائیل: پروردگار خداى ما است، فقط پروردگار” (فصل دوترنومى انجیل NRSV 4:6) این اعتقاد به وحدانیت در عهد جدید (انجیل) نیز ادامه دارد (مارک 29:12، 1 کورنتیانز 5-8 : 4) یهودیان و مسیحیان، مانند مسلمانان به وجود فقط یک خدا اقرار داشته و او را پرستش مىکنند و بنابراین چارچوب درک اعتقاد تثلیثی، اعتقاد یهود به وحدانیت است، نه اعتقاد به چند خدایى یونانی- رومی. دومین رشته انجیلى که از تثلیث خبر مىدهد در سند عهد جدید است مبنى بر اینکه پدر، پسر و روحالقدس دست به کار ماموریتى عظیم براى رستگاری، رهایى از دیون و آشتىدادن بشر با تمام مخلوقات هستند. (یعنی: مارک 15-1 :9 ، مارک 36- 14 :32، جان 15-16 :1، جان 24-17 :20، رومنز 27-8 :9، 1 کورینتیانز 28-15 :20.)
لزوما براى مسلمانانى که انجیل را مىخوانند معلوم نیست و همینطور اغلب در کلیساى اوایل مسیحیت روشن و واضح نبود که پدر، پسر و روحالقدس هرکدام بهطور مساوى و کاملا خدا هستند. اما این موضوع به اقرار محتوایى سنت مسیحى مبدل شد، و درپى یک قاعده تعبیرى مىآید که جورج لیندبک آنرا حداکثرگرایى مسیح شناسانه “Christological maximalism” مىنامد. آنگونه که لیندبک توضیح مىدهد، این قاعده هرنوع معنایى را به عیسى منسوب مىکند که نه با انسانیت کامل او مناقشه دارد و نه با یکتاپرستى یهود.(1)
در انجیل و کلیساى اوایل مسیحیت، حداکثرگرایى مسیح شناسانه از این اعتقاد نشات مىگیرد که رستگارى عیسى مسیح به دست خود خدا صورت گرفته است. آتاناسیوس، مدافع مصرى اورتودوکسى نایسیه در قرن چهارم، استدلال مىکند که مخلوقات نمىتوانند خود را نجات بخشند، تنها خالق مىتواند نجات بخشد، که همان کارى بود که در مورد عیسى مسیح کرد. رستگارى فقط رفتن به بهشت نیست بلکه مشارکت در حیات خدا است. پس، آتاناسیوس عیسى متولد شده در صورت فلکى حمل را رد مىکند، که هرچند یک ناجیآسمانى و مقدم بر تمام مخلوقات است، اما با این همه هنوز یک مخلوق است و بنابر این فاقد توانایى نجات مخلوقات دیگر است. به همین صورت، علماى کلیساى اوایل مسیحیت استدلال مىکنند که روحالقدس خدا است چون او کارهایى مىکند که فقط خدا قادر به انجام آنها است. (2) منو سیمونز که در قرن شانزدهم مىزیست و نام خود را به مکتب منونى که من به آن قائلم داد، در رساله خود در باره تثلیث قدرى متفاوتتر و تطبیقىتر از این استدلال مىآورد. او توضیح مىدهد که پسر و روحالقدس، الهى هستند چرا که انجیل نشان مىدهد آنها همان صفات خدا و پدر را دارند.(3 )
از این رو معلوم مىشود که اعتقاد به تثلیث از اصول و فرضیات متافیزیکى یا ماهیت عمومى جهان و انسان استنتاج نمىشود. بلکه در تفسیرى ویژهو از نظر مسیحیان، فوقالعاده قابل دفاع از وحى الهى مستند در تاریخ و شیوههاى مکاشفهاى که خدا را به عنوان پدر، پسر و روحالقدس نشان مىدهد، ریشه دارد.
این ادعاى مسیحى که عیسى بشر، خداى پسر بود همواره از نظر مکتب اسلامى ادعایى شرمآور بوده همانطور که از نظر جهان یونان قبل از اسلام بود. با این وجود، حتى اگر فکر کنیم که این ادعاى مسیحى ادعاى ننگآورى است باز مىتوانیم قبول داشته باشیم که اعتقاد تثلیثى نمایانگر راهى براى تقویت این ادعا است که تثلیث در چارچوب رجوع انجیلى خودش غیرمنطقى نیست.
وحدت خداى سهگانه و وجوه تشابه با اعتقاد به توحید
حداکثرگرایى مسیح شناسانه و نتیجه آن در اعتقاد تثلیثى این سوال را روى دست ما مىگذارد که چطور مىتوان یکى بودن پدر، پسر و روحالقدس را درک کرد. من چهار شیوه از سخن در باره یگانگى خدا در الهیات مسیحى را مورد بررسى قرار خواهم داد و به وجوه تشابه با اعتقاد اسلامى به توحید اشاره خواهم کرد که ممکن است به درک متقابل ما کمک کند.
اول، اینکه اعتقاد به تثلیث اساسا قصد دارد از بحث حکایتى یگانگى خدا حراست کند نه بحث یگانگى ماهوى و یا ریاضى خدا. سابقه خلق پدر، پسر و روحالقدس و رستگارى آن براى نوع بشر و جهان، حکایتى تک و بىماننداست که آغاز و انجام آن تنها و تنها خداى بىهمتا است. این یگانگى حکایتى اشاره دارد که آن خدایى که خلق مىکند همان خدایى است که بوسیله عیسى مسیح رستگار مىکند و همان خدایى است که از طریق روحالقدس این جهان را به اوج تکامل خود مىرساند. خدایى که جهان را خلق کرد با خدایى که رستگار مىکند و خلقت را تجدید مىکند فرق ندارد. (4)
نظیر یگانگى تثلیثى حکایتى را مىتوان در اعتقاد اسلام به توحید افعالى پیدا کرد. مسلمانان هم بسیار مانند مسیحیانى که اعتراف دارند خداى پدر، پسر و روحالقدس یگانه خالق، منجى و حافظ این جهان است، با توحید افعالى اظهار مىدارند که خدا تنها خالق جهان هستى است و تنها هموست که همه چیز به سوى او باز مىگردد. (قرآن: سوره 10 آیه 56) با توجه به این شیوه تفکر، مسلمانان تصدیق مىکنند خدایى که تورات را به موسی، زبور را به داوود، انجیل را به عیسى و قرآن را به محمد نازل کرد یکى است. با اینکه میان این کتب نازل شده تفاوتهایى وجود دارد و بنا به نص صریح خود قرآن، این کتاب خاتم کتب تنزیل شده است، اما همه این کتابها از جانب یک خدا نازل شده است. بنابراین حکایت اسلامی، انسجام خود را تحت یک خداى واحد پیدا مىکند و هرچند این حکایت با داستان مسیحى حلول خدا در عیسى مسیح فرق دارد، هم مسیحیان و هم مسلمانان تصدیق مىکنند که تنها یک خدا، پروردگاه تمام تاریخ است.
دوم ، مىرسیم به مسئله یگانگى ماهوى خدا. این مسئله معمولا منبع اصلى مشکل مسلمانان با تثلیث است. از زمان مواجهه کلیساى اوایل مسیحیت با جهان یونانی، مسیحیان هم بر سر این مسئله دچار سردرگمى بوده و اغلب براى حل این مسئله به قیاس تمثیلى تثلیث متوسل شدهاند.
ما مىتوانیم این قیاسهاى تمثیلى را به سه نوع تقسیم کنیم.(5 )نوع اول غیر بشرى و طبیعتگرایانه است. یکى از تمثیلهاى تثلیثى رایج، تمثیل خورشید است و نور و گرمایش. فقط یک خورشید وجود دارد، اما مىتوان از سه جنبه خود خورشید، نور آن و گرمایش آنرا درک کرد. این تمثیل به خوبى نشان مىدهد که چطور ممکن است یکی، سه تا باشد. اما این قیاس نمىتواند مطلب قابل درکى را درباره خدا و معتقدات مسیحى به دست بدهد. (چون) خورشید مثل خدایى که در مکاشفه انجیلى آمده اراده نمىکند، خلق نمىکند، عشق نمىورزد و سخن نمىگوید و این تمثیل زیر بار ماهیت بشرى آن فرو مىریزد. دو نوع تمثیل دیگر بشرى هستند. در تمثیل نوع دوم خدا با یک جوهر بشرى مجرد قیاس مىشود. قیاسهاى روانى آگوستین، پدر کلیسا (وفات: 430) از این دست است که به عنوان مثال تمثیل خدا با یک ذهن و دانش آن و خودش و عشقش به خود مطرح مىشود. در الهیات مسیحى مدرن، کارل بارت پروتستان و کارل رانر کاتولیک خدا را آن جوهر مطلق خود نما تصویر مىکنند که به سه حالت یا جنبه ظاهر مىشود. در الهیات بارت، پدر در عیسى مسیح پسر و از طریق روحالقدس در خلقت ظاهر مىشود. (6)
بهطور مشابه، عالمان سلف عرب دین مسیحیت، تثلیث را با صفات خاص خدا مانند صفت حیات، قدرت و اراده برابر مىدانستند. من در بالا اظهار داشتم که اعتقاد به تثلیث در مکاشفه عیسى مسیح ریشه داشته و براى خرد مستقل قابل دسترسى نیست. اما یک عالم مسیحى عرب به نام عمار البصرى (قرن نوزده) به واقع تلاش مىکند تا طبیعت تثلیثى خدا را بدون مراجعه به انجیل اثبات کند. او استدلال مىآورد که خدا (پدر) با حیات خود (روحالقدس) و کلام خود (پسر) تثلیث را تشکیل مىدهد. در پاسخ، مسلمانان که معتقدند خدا صفات و نامهاى بىشمارى دارد از خود مىپرسند چرا مسیحیان به سه بسنده مىکنند؟ (7) یک سنى احیاگراى قرن چهارده به نام ابن تیمیه حتى مسیحیانى را که چنین استدلالاتى مىآورند متهم مىکند که در مورد بنیادهاى اعتقادى خود هم دروغ مىگویند. او استدلال مىآورد که تثلیث در انجیل و در آنچه که مسیحیان ادعا مىکنند دین منزل است ریشه دارد نه در خرد، و مىافزاید که ما براى اینکه بدانیم خدا زنده است و سخن مىگوید به تثلیث نیاز نداریم. هر چند قیاسهائى که در آن خدا به مثابه یک جوهر بشرى مجرد در نظر گرفته مىشود تا حدى معنى مىدهند، اما در مورد نحوه ظهور خدا در انجیل به عنوان پدر، پسر و روحالقدس حق مطلب را ادا نمىکنند.
همین ما را به نوع سوم قیاس تثلیثى یعنى تمثیل اجتماعى مىرساندکه عرصه عشق است. در این قیاس تمثیلى پدر، پسر و روحالقدس نشان مىدهد که خدا به خویشى در عرصه الهى عشق مىورزد که یک عرصه مجرد متحد از عشق است و ما ابناء بشر به شرکت در آن دعوت شدهایم. سابقه این قیاس به دوران کشیشان منطقه کاپادوسیا (جایى در آسیاى صغیر و ترکیه کنونی) باز مىگردد و علماى امروزى مانند یورگن مولتمن در مورد آن بیانات موشکافانهاى کردهاند. مسلمانان که به جاى خود، اما حتى برخى از مسیحیان هم دلیل مىآورند که قیاس اجتماعی، تثلیث را به نوعى چند خدایى مبدل مىکند. ما در این بررسى قیاسها پیوستارى مىبینیم که در آن از سادگى عددى گرفته تا افتراق و چندگانگى وجود دارد، یعنى از غیر بشرى تا بشرى و اجتماعی، یا از یک به سه. هیچکدام از این قیاسهاى تمثیلى کاملا مقصودهاى ماهوى وحدت و همخوانى با نظر انجیلى در باره خدا را برآورده نمىسازد. مسیحیان با توجه به این دشواری، اغلب از کوره دررفته و با درماندگى مىگویند تثلیث هرچه باشد، یک راز است. آنچه اینجا از راز برداشت مىشود اغلب ابهام و بىمنطقى است و مستعد آن است که ظن مسیحیان و مسلمانان به اینکه اعتقاد به تثلیث هیچ معنایى نداشته و نامربوط است، تقویت کند.همانگونه که قبلا اشاره کردهام، منطق بنیادین اعتقاد تثلیثى در جایى دیگر و در دغدغه مسیحیان براى حفظ حکایت وحدت میان امر خلقت و رستگارى خدا در مسیح قرار دارد. دستگاه کلیساى اوایل مسیحیت براى حل یک مسئله ماهوى تثلیث را عرضه نکرد، بلکه براى حل یک مسئله حکایتى این کار را کرد. با این حال همانگونه که مشاهده کردیم، تثلیث به واقع مشکلات ماهوى پدید مىآورد. در اینجا ذکر این نکته که مسلمانان هم با مشکل مشابهى روبرو هستند مفید است. درست همانگونه که مسیحیان تقلا دارند تا از خدا به عنوان احد و در عین حال پدر، پسر و روحالقدس سخن بگویند، مسلمانان هم با چالش ارتباط دادن توحید ذاتى با توحید صفاتى مواجه هستند یعنى سادگى ذات خدا و چندگانگى صفات بىهمتاى او مسیحیان و مسلمانان به اندازههاى مختلف بر روى این مسئله تمرکز کرده و به شیوههاى متفاوتى به حل آن مىپردازند که گاهى برخى از این شیوهها حتى براى اعضاى جوامع خودشان هم رضایتبخش نیست. با اینحال مشکل ماهوى ربط دادن تک به چند در مورد خدا اساسا (در هر دو دین) یکى است. گذشته از این ما متوجه مىشویم که راز لازم نیست معناى ابهام و بىمنطقى بدهد. نیکلاس لش، از علماى کمبریج، دلیل مىآورد که مسیحیان نباید مثل ما، زمانى که قیاسهاى تمثیلى تثلیث به بنبست رسید، کار را به راز بودن آن ختم کنند. بلکه مسیحیان باید کار را از راز به عنوان تعریف کاملا درست خدا آغاز کنند. یعنى الهیات مسیحى خوب آن است که از همان ابتدا قائل به این باشد که خدا با مخلوقاتش فرق دارد و فهم خدا و کمال او در توان بشرى ما نیست. با این وجود راز خدا رازى نیست که کاملا مخفى باشد. این راز، رازى است که مىخواهد با نوع بشر مواجهه کند و این وظیفه الهیات مسیحى است که مکاشفه این راز را روشن سازد.(9 )اگر بخواهیم بینش لش را با عبارات دیگرى بیان کنیم، باید بگوئیم که مسیحیان باید کار را با یکتاپرستى یهودى و تصدیق یگانگى خدا و توضیح ناپذیربودن و وصف ناپذیر بودن او آغاز کنند. به عنوان مثال یکى از حواریون به نام پاول مى نویسد:” فقط [خدا] است که جاودانگى دارد و در نورى که غیرقابل نزدیک شدن است وهیچ کسى تاکنون آنرا ندیده و نمى تواند ببیند سکنى دارد.” (فصل 1 تیتوتى 16:6 سى اف. رومنس 34-12 : 33) این حرف با سادگى و غیرقابل قیاس بودن خدا که در اقرار مسلمانان در توحید ذاتى دیده مى شود و این آیه قرآن که: “هیچ چیز مانند او نیست” آنرا تائید مى کند، همخوانى دارد. با این وجود دراقرار مسیحیان، خدا خود را در جریان تاریخ نشان داده و بارزتر از همه اینکه خود را به صورت پدر، پسر و روح القدس نشان داده است. یک روایت هست که مسلمانان صوفى مسلک آنرا عزیز مى دارند. در این روایت خدا گفته است: “من گنجى پنهان بودم پس خواستم که شناخته شوم. بنابراین مخلوقات را خلق کردم تا شناخته شوم.”(10 )
مسیحیان هم بسیار قریب به همین، بر این باورند که خداى عیسى مسیح راز عشق است که مى خواهد (با مخلوقات) ارتباط برقرار کرده وخود را آشکار کند. من مى گویم قیاسهاى تمثیلى تثلیث در اینجا نقشى ایفا مىکنند. این قیاسها معانى ضمنى و ماهوى این راز عشق مکاشفه شده را روشن مى سازد و در عین حال قائل به این است که خدایى که صحبتش در میان است به یک معنا با هر چیزى که ما مى شناسیم فرق دارد. نوع سوم از وحدت الهى چیزى است که مى توانیم آنرا وحدت “متوازن کننده” و یا “زیبایى شناختی” خدا بنامیم. براى بررسى اینکه منظور من از این حرف چیست، ابتدا یک مقاله قدیمى نوشته اچ. ریچارد نیه بور را با هم مرور مى کنیم وبعد به نظرات دیگرى از نظرات نیکلاس لش مى پردازیم. نیه بور در سال 1946 میلادى در مقاله اى تحت عنوان “اعتقاد به تثلیث و وحدت کلیسا” شماى کلى سه “واحد گرایی” را ترسیم کرد که اغلب در مسیحیت بروز مى کند، که در آن بر یکى از این سه یعنى پدر، پس و روح القدس تمرکز کرده و دوتاى دیگر را حذف نمود.(11 )
نیه بور خاطر نشان مى سازد که واحد گرایى پدر، یا همان خالق، مخالف چند خدایی، بت پرستى و دلبستگى دینى بوده و اهمیت و وزن بسیارى به منطق و الهیات طبیعى مى دهد. اما نظر نیه بور در تعبیر روایات انجیلى و معنى کردن تجربیات دینى درونى (انسان) مشکل دارد. واحد گرایى عیسى مسیح به افراط منطق و دین طبیعت گرا اعتراض داشته و مسیح را به عنوان یک چهره اخلاقى و رستگارى گراى معظم، بر خداى خالق تورات مقدم داشته و به او بیش از خدا ملاک قائل شده و احترام مىگذارد. این واحد گرایى قادر است تا حدى تاریخ و انجیل را تعبیر کند اما نمى تواند در مورد منبع نیروى مسیح، جداى از خودش، توضیح بدهد. در طرح نیه بور واحد گرایى روحالقدس جاى منبع واقعیت در تجربه دینى درونى و احساس را مشخص مى کند در حالى که خداى متعال و امر رستگار سازى توسط خدا در طول تاریخ را نادیده مىگیرد. بنا بر این، این واحد گرائى تقلا دارد که مبداء جهان و نیاز به نوعى استاندارد اخلاقى هدفمند را معنى کند. براى بیان نکته مورد نظر نیه بور به بیانى ساده تر باید گفت؛ تمرکز ویژه مسیحیان بر روى فقط یکى از این سه یعنى خداوند متعال (پدر)، تاریخ (پسر) یا وجود همه جاحاضر (روح القدس) باعث ایجاد یک نظام اعتقادى ناپایدارمیشود که بالاخره باید به نیاز به دو بعد غایب دیگر اعتراف کند.
نتیجه:
من براى جمع بندى موضوع سعى کردم نشان بدهم که مىتوان ریشه اختلافات میان مسیحیان و مسلمانان بر سر اعتقاد به خدا را در اختلاف نظر در نقشى که مکاشفه و تنزیل در اعتقادات آنها به خدا ایفا مىکند جستجو کرد. مسلمانان بهطور اخص، اثبات وجود خدا، وحدانیت و صفات خدا را از حقایق مبرهن مربوط به جهان و بنىآدم استنتاج کرده و سپس به عنوان تائید این عقیده، وحى را در قالب این چارچوب الهیاتى جا مىدهند. در حالى که مسیحیان اعتقاد خود به خدا را عمدتا با استقراء از مکاشفاتى که ویـژگى تاریخى دارند، برمىگیرند. سنت مسیحى در انجیل و بخصوص در میان اوراق کتاب مقدس عهد جدید شاهد وجود پدر، پسر و روحالقدس را که در رسالت رستگارى و برقرار آشتى در جهان دست دارند پیدا کرده است. بهعلاوه، این سنت، افعال پدر، پسر و روح القدس را افعال یک خداى واحد تعبیر کرده و این وحدت روایى را با اعتقاد به تثلیث حفظ کرده است. با این حال به رغم وجود تفاوتها میان اعتقاد مسیحیان ومسلمانان به خدا، تشابههایى ساختارى میان این دو وجود دارد که ما را قادر مىسازد هر کدام از این ادیان را عمیقتر درک کنیم. در میان چیزهایى که گفتم یکى هم این بود که مسیحیان و مسلمان هر دو با این مسئله ماهوى مواجه هستند که وحدت و کثرت را در خدا چطور با هم جمع کنند و اینکه پیروان هر دو دین در اعتقاد به وحدت تاریخ تحت (فرمان) یک خداى خالق با هم مشترک هستند. اما مسئله بنیادینتر این است که تشابههاى ساختارى مانند این به آن دلیل بروز مىکند که هم مسیحیان و هم مسلمانان عمیقا مراقب هستند فقط به وجود یک خداى واحد اقرار داشته و تنها او را بپرستند. من دعا مىکنم که این اثر تطبیقى در زمینه الهیات باعث شود این هدف را به خاطر بسپاریم و به ما در راه غلبه بر هرگونه پیشداوى و سوء تفاهم در باره اعتقادمان به خداکه ممکن است میان این دو جامعه اعتقادى وجود داشته باشد ، کمک کند.
پى نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.
استقراء اعتقاد ثتلیثى از مکاشفه مستند در تاریخ
رسیدن به دلایل اعتقاد مسیحیان به تثلیث مستلزم تغییر دیدگاه از زمینه قیاسى اعتقاد به توحید، به اعتقادى به خدا است که این اعتقاد باید ابتدا و مهمتر از همه، بر اساس سنت تامل استقرایى بر روى مکاشفه از طریق کتب مقدس باشد. در اینجا رهیافت مسیحى براى فهم قانون خدا، به علم تفسیر قرآنى در فقه اسلامى بسیار نزدیکتر از روش شناسى منطقگرایانه عقلیات در الهیات اسلامى است. درست همانگونه که قوانین اسلامى مربوط به ازدواج و طلاق برگرفته از تفسیر منضبط قرآن و سنت پیامبر است، اعتقاد مسیحیان به خداى سهگانه زمینه و معناى خود را فقط در دنیاى انجیل و تفسیر آن در سنت مسیحى مىیابد. این بدان معنا نیست که الهیات مسیحى هرگز با الیهات طبیعى آغاز نمىشود. علماى کاتولیک رومى در الهیات فرقه سنتوماس (معروف به تومیست) اظهار مىدارند که صرف نظر از وحی، عقل وجود خدا و همچنین پارهاى از صفات او را مىشناسد. با این حال حتى تومیستها هم معتقدند که اعتقاد به تثلیث اعتقادى مکاشفه شده است که خرد مستقل را به آن دسترسى نیست.
دو رشته عمده شاهد انجیلى وجود دارد که اعتقاد به خداى سهگانه از آنها سرچشمه مىگیرد. اول اعتقاد یهودیان به یگانگى خدا در بطن این اقراراست که: “ به گوش اى اسرائیل: پروردگار خداى ما است، فقط پروردگار” (فصل دوترنومى انجیل NRSV 4:6) این اعتقاد به وحدانیت در عهد جدید (انجیل) نیز ادامه دارد (مارک 29:12، 1 کورنتیانز 5-8 : 4) یهودیان و مسیحیان، مانند مسلمانان به وجود فقط یک خدا اقرار داشته و او را پرستش مىکنند و بنابراین چارچوب درک اعتقاد تثلیثی، اعتقاد یهود به وحدانیت است، نه اعتقاد به چند خدایى یونانی- رومی. دومین رشته انجیلى که از تثلیث خبر مىدهد در سند عهد جدید است مبنى بر اینکه پدر، پسر و روحالقدس دست به کار ماموریتى عظیم براى رستگاری، رهایى از دیون و آشتىدادن بشر با تمام مخلوقات هستند. (یعنی: مارک 15-1 :9 ، مارک 36- 14 :32، جان 15-16 :1، جان 24-17 :20، رومنز 27-8 :9، 1 کورینتیانز 28-15 :20.)
لزوما براى مسلمانانى که انجیل را مىخوانند معلوم نیست و همینطور اغلب در کلیساى اوایل مسیحیت روشن و واضح نبود که پدر، پسر و روحالقدس هرکدام بهطور مساوى و کاملا خدا هستند. اما این موضوع به اقرار محتوایى سنت مسیحى مبدل شد، و درپى یک قاعده تعبیرى مىآید که جورج لیندبک آنرا حداکثرگرایى مسیح شناسانه “Christological maximalism” مىنامد. آنگونه که لیندبک توضیح مىدهد، این قاعده هرنوع معنایى را به عیسى منسوب مىکند که نه با انسانیت کامل او مناقشه دارد و نه با یکتاپرستى یهود.(1)
در انجیل و کلیساى اوایل مسیحیت، حداکثرگرایى مسیح شناسانه از این اعتقاد نشات مىگیرد که رستگارى عیسى مسیح به دست خود خدا صورت گرفته است. آتاناسیوس، مدافع مصرى اورتودوکسى نایسیه در قرن چهارم، استدلال مىکند که مخلوقات نمىتوانند خود را نجات بخشند، تنها خالق مىتواند نجات بخشد، که همان کارى بود که در مورد عیسى مسیح کرد. رستگارى فقط رفتن به بهشت نیست بلکه مشارکت در حیات خدا است. پس، آتاناسیوس عیسى متولد شده در صورت فلکى حمل را رد مىکند، که هرچند یک ناجیآسمانى و مقدم بر تمام مخلوقات است، اما با این همه هنوز یک مخلوق است و بنابر این فاقد توانایى نجات مخلوقات دیگر است. به همین صورت، علماى کلیساى اوایل مسیحیت استدلال مىکنند که روحالقدس خدا است چون او کارهایى مىکند که فقط خدا قادر به انجام آنها است. (2) منو سیمونز که در قرن شانزدهم مىزیست و نام خود را به مکتب منونى که من به آن قائلم داد، در رساله خود در باره تثلیث قدرى متفاوتتر و تطبیقىتر از این استدلال مىآورد. او توضیح مىدهد که پسر و روحالقدس، الهى هستند چرا که انجیل نشان مىدهد آنها همان صفات خدا و پدر را دارند.(3 )
از این رو معلوم مىشود که اعتقاد به تثلیث از اصول و فرضیات متافیزیکى یا ماهیت عمومى جهان و انسان استنتاج نمىشود. بلکه در تفسیرى ویژهو از نظر مسیحیان، فوقالعاده قابل دفاع از وحى الهى مستند در تاریخ و شیوههاى مکاشفهاى که خدا را به عنوان پدر، پسر و روحالقدس نشان مىدهد، ریشه دارد.
این ادعاى مسیحى که عیسى بشر، خداى پسر بود همواره از نظر مکتب اسلامى ادعایى شرمآور بوده همانطور که از نظر جهان یونان قبل از اسلام بود. با این وجود، حتى اگر فکر کنیم که این ادعاى مسیحى ادعاى ننگآورى است باز مىتوانیم قبول داشته باشیم که اعتقاد تثلیثى نمایانگر راهى براى تقویت این ادعا است که تثلیث در چارچوب رجوع انجیلى خودش غیرمنطقى نیست.
وحدت خداى سهگانه و وجوه تشابه با اعتقاد به توحید
حداکثرگرایى مسیح شناسانه و نتیجه آن در اعتقاد تثلیثى این سوال را روى دست ما مىگذارد که چطور مىتوان یکى بودن پدر، پسر و روحالقدس را درک کرد. من چهار شیوه از سخن در باره یگانگى خدا در الهیات مسیحى را مورد بررسى قرار خواهم داد و به وجوه تشابه با اعتقاد اسلامى به توحید اشاره خواهم کرد که ممکن است به درک متقابل ما کمک کند.
اول، اینکه اعتقاد به تثلیث اساسا قصد دارد از بحث حکایتى یگانگى خدا حراست کند نه بحث یگانگى ماهوى و یا ریاضى خدا. سابقه خلق پدر، پسر و روحالقدس و رستگارى آن براى نوع بشر و جهان، حکایتى تک و بىماننداست که آغاز و انجام آن تنها و تنها خداى بىهمتا است. این یگانگى حکایتى اشاره دارد که آن خدایى که خلق مىکند همان خدایى است که بوسیله عیسى مسیح رستگار مىکند و همان خدایى است که از طریق روحالقدس این جهان را به اوج تکامل خود مىرساند. خدایى که جهان را خلق کرد با خدایى که رستگار مىکند و خلقت را تجدید مىکند فرق ندارد. (4)
نظیر یگانگى تثلیثى حکایتى را مىتوان در اعتقاد اسلام به توحید افعالى پیدا کرد. مسلمانان هم بسیار مانند مسیحیانى که اعتراف دارند خداى پدر، پسر و روحالقدس یگانه خالق، منجى و حافظ این جهان است، با توحید افعالى اظهار مىدارند که خدا تنها خالق جهان هستى است و تنها هموست که همه چیز به سوى او باز مىگردد. (قرآن: سوره 10 آیه 56) با توجه به این شیوه تفکر، مسلمانان تصدیق مىکنند خدایى که تورات را به موسی، زبور را به داوود، انجیل را به عیسى و قرآن را به محمد نازل کرد یکى است. با اینکه میان این کتب نازل شده تفاوتهایى وجود دارد و بنا به نص صریح خود قرآن، این کتاب خاتم کتب تنزیل شده است، اما همه این کتابها از جانب یک خدا نازل شده است. بنابراین حکایت اسلامی، انسجام خود را تحت یک خداى واحد پیدا مىکند و هرچند این حکایت با داستان مسیحى حلول خدا در عیسى مسیح فرق دارد، هم مسیحیان و هم مسلمانان تصدیق مىکنند که تنها یک خدا، پروردگاه تمام تاریخ است.
دوم ، مىرسیم به مسئله یگانگى ماهوى خدا. این مسئله معمولا منبع اصلى مشکل مسلمانان با تثلیث است. از زمان مواجهه کلیساى اوایل مسیحیت با جهان یونانی، مسیحیان هم بر سر این مسئله دچار سردرگمى بوده و اغلب براى حل این مسئله به قیاس تمثیلى تثلیث متوسل شدهاند.
ما مىتوانیم این قیاسهاى تمثیلى را به سه نوع تقسیم کنیم.(5 )نوع اول غیر بشرى و طبیعتگرایانه است. یکى از تمثیلهاى تثلیثى رایج، تمثیل خورشید است و نور و گرمایش. فقط یک خورشید وجود دارد، اما مىتوان از سه جنبه خود خورشید، نور آن و گرمایش آنرا درک کرد. این تمثیل به خوبى نشان مىدهد که چطور ممکن است یکی، سه تا باشد. اما این قیاس نمىتواند مطلب قابل درکى را درباره خدا و معتقدات مسیحى به دست بدهد. (چون) خورشید مثل خدایى که در مکاشفه انجیلى آمده اراده نمىکند، خلق نمىکند، عشق نمىورزد و سخن نمىگوید و این تمثیل زیر بار ماهیت بشرى آن فرو مىریزد. دو نوع تمثیل دیگر بشرى هستند. در تمثیل نوع دوم خدا با یک جوهر بشرى مجرد قیاس مىشود. قیاسهاى روانى آگوستین، پدر کلیسا (وفات: 430) از این دست است که به عنوان مثال تمثیل خدا با یک ذهن و دانش آن و خودش و عشقش به خود مطرح مىشود. در الهیات مسیحى مدرن، کارل بارت پروتستان و کارل رانر کاتولیک خدا را آن جوهر مطلق خود نما تصویر مىکنند که به سه حالت یا جنبه ظاهر مىشود. در الهیات بارت، پدر در عیسى مسیح پسر و از طریق روحالقدس در خلقت ظاهر مىشود. (6)
بهطور مشابه، عالمان سلف عرب دین مسیحیت، تثلیث را با صفات خاص خدا مانند صفت حیات، قدرت و اراده برابر مىدانستند. من در بالا اظهار داشتم که اعتقاد به تثلیث در مکاشفه عیسى مسیح ریشه داشته و براى خرد مستقل قابل دسترسى نیست. اما یک عالم مسیحى عرب به نام عمار البصرى (قرن نوزده) به واقع تلاش مىکند تا طبیعت تثلیثى خدا را بدون مراجعه به انجیل اثبات کند. او استدلال مىآورد که خدا (پدر) با حیات خود (روحالقدس) و کلام خود (پسر) تثلیث را تشکیل مىدهد. در پاسخ، مسلمانان که معتقدند خدا صفات و نامهاى بىشمارى دارد از خود مىپرسند چرا مسیحیان به سه بسنده مىکنند؟ (7) یک سنى احیاگراى قرن چهارده به نام ابن تیمیه حتى مسیحیانى را که چنین استدلالاتى مىآورند متهم مىکند که در مورد بنیادهاى اعتقادى خود هم دروغ مىگویند. او استدلال مىآورد که تثلیث در انجیل و در آنچه که مسیحیان ادعا مىکنند دین منزل است ریشه دارد نه در خرد، و مىافزاید که ما براى اینکه بدانیم خدا زنده است و سخن مىگوید به تثلیث نیاز نداریم. هر چند قیاسهائى که در آن خدا به مثابه یک جوهر بشرى مجرد در نظر گرفته مىشود تا حدى معنى مىدهند، اما در مورد نحوه ظهور خدا در انجیل به عنوان پدر، پسر و روحالقدس حق مطلب را ادا نمىکنند.
همین ما را به نوع سوم قیاس تثلیثى یعنى تمثیل اجتماعى مىرساندکه عرصه عشق است. در این قیاس تمثیلى پدر، پسر و روحالقدس نشان مىدهد که خدا به خویشى در عرصه الهى عشق مىورزد که یک عرصه مجرد متحد از عشق است و ما ابناء بشر به شرکت در آن دعوت شدهایم. سابقه این قیاس به دوران کشیشان منطقه کاپادوسیا (جایى در آسیاى صغیر و ترکیه کنونی) باز مىگردد و علماى امروزى مانند یورگن مولتمن در مورد آن بیانات موشکافانهاى کردهاند. مسلمانان که به جاى خود، اما حتى برخى از مسیحیان هم دلیل مىآورند که قیاس اجتماعی، تثلیث را به نوعى چند خدایى مبدل مىکند. ما در این بررسى قیاسها پیوستارى مىبینیم که در آن از سادگى عددى گرفته تا افتراق و چندگانگى وجود دارد، یعنى از غیر بشرى تا بشرى و اجتماعی، یا از یک به سه. هیچکدام از این قیاسهاى تمثیلى کاملا مقصودهاى ماهوى وحدت و همخوانى با نظر انجیلى در باره خدا را برآورده نمىسازد. مسیحیان با توجه به این دشواری، اغلب از کوره دررفته و با درماندگى مىگویند تثلیث هرچه باشد، یک راز است. آنچه اینجا از راز برداشت مىشود اغلب ابهام و بىمنطقى است و مستعد آن است که ظن مسیحیان و مسلمانان به اینکه اعتقاد به تثلیث هیچ معنایى نداشته و نامربوط است، تقویت کند.همانگونه که قبلا اشاره کردهام، منطق بنیادین اعتقاد تثلیثى در جایى دیگر و در دغدغه مسیحیان براى حفظ حکایت وحدت میان امر خلقت و رستگارى خدا در مسیح قرار دارد. دستگاه کلیساى اوایل مسیحیت براى حل یک مسئله ماهوى تثلیث را عرضه نکرد، بلکه براى حل یک مسئله حکایتى این کار را کرد. با این حال همانگونه که مشاهده کردیم، تثلیث به واقع مشکلات ماهوى پدید مىآورد. در اینجا ذکر این نکته که مسلمانان هم با مشکل مشابهى روبرو هستند مفید است. درست همانگونه که مسیحیان تقلا دارند تا از خدا به عنوان احد و در عین حال پدر، پسر و روحالقدس سخن بگویند، مسلمانان هم با چالش ارتباط دادن توحید ذاتى با توحید صفاتى مواجه هستند یعنى سادگى ذات خدا و چندگانگى صفات بىهمتاى او مسیحیان و مسلمانان به اندازههاى مختلف بر روى این مسئله تمرکز کرده و به شیوههاى متفاوتى به حل آن مىپردازند که گاهى برخى از این شیوهها حتى براى اعضاى جوامع خودشان هم رضایتبخش نیست. با اینحال مشکل ماهوى ربط دادن تک به چند در مورد خدا اساسا (در هر دو دین) یکى است. گذشته از این ما متوجه مىشویم که راز لازم نیست معناى ابهام و بىمنطقى بدهد. نیکلاس لش، از علماى کمبریج، دلیل مىآورد که مسیحیان نباید مثل ما، زمانى که قیاسهاى تمثیلى تثلیث به بنبست رسید، کار را به راز بودن آن ختم کنند. بلکه مسیحیان باید کار را از راز به عنوان تعریف کاملا درست خدا آغاز کنند. یعنى الهیات مسیحى خوب آن است که از همان ابتدا قائل به این باشد که خدا با مخلوقاتش فرق دارد و فهم خدا و کمال او در توان بشرى ما نیست. با این وجود راز خدا رازى نیست که کاملا مخفى باشد. این راز، رازى است که مىخواهد با نوع بشر مواجهه کند و این وظیفه الهیات مسیحى است که مکاشفه این راز را روشن سازد.(9 )اگر بخواهیم بینش لش را با عبارات دیگرى بیان کنیم، باید بگوئیم که مسیحیان باید کار را با یکتاپرستى یهودى و تصدیق یگانگى خدا و توضیح ناپذیربودن و وصف ناپذیر بودن او آغاز کنند. به عنوان مثال یکى از حواریون به نام پاول مى نویسد:” فقط [خدا] است که جاودانگى دارد و در نورى که غیرقابل نزدیک شدن است وهیچ کسى تاکنون آنرا ندیده و نمى تواند ببیند سکنى دارد.” (فصل 1 تیتوتى 16:6 سى اف. رومنس 34-12 : 33) این حرف با سادگى و غیرقابل قیاس بودن خدا که در اقرار مسلمانان در توحید ذاتى دیده مى شود و این آیه قرآن که: “هیچ چیز مانند او نیست” آنرا تائید مى کند، همخوانى دارد. با این وجود دراقرار مسیحیان، خدا خود را در جریان تاریخ نشان داده و بارزتر از همه اینکه خود را به صورت پدر، پسر و روح القدس نشان داده است. یک روایت هست که مسلمانان صوفى مسلک آنرا عزیز مى دارند. در این روایت خدا گفته است: “من گنجى پنهان بودم پس خواستم که شناخته شوم. بنابراین مخلوقات را خلق کردم تا شناخته شوم.”(10 )
مسیحیان هم بسیار قریب به همین، بر این باورند که خداى عیسى مسیح راز عشق است که مى خواهد (با مخلوقات) ارتباط برقرار کرده وخود را آشکار کند. من مى گویم قیاسهاى تمثیلى تثلیث در اینجا نقشى ایفا مىکنند. این قیاسها معانى ضمنى و ماهوى این راز عشق مکاشفه شده را روشن مى سازد و در عین حال قائل به این است که خدایى که صحبتش در میان است به یک معنا با هر چیزى که ما مى شناسیم فرق دارد. نوع سوم از وحدت الهى چیزى است که مى توانیم آنرا وحدت “متوازن کننده” و یا “زیبایى شناختی” خدا بنامیم. براى بررسى اینکه منظور من از این حرف چیست، ابتدا یک مقاله قدیمى نوشته اچ. ریچارد نیه بور را با هم مرور مى کنیم وبعد به نظرات دیگرى از نظرات نیکلاس لش مى پردازیم. نیه بور در سال 1946 میلادى در مقاله اى تحت عنوان “اعتقاد به تثلیث و وحدت کلیسا” شماى کلى سه “واحد گرایی” را ترسیم کرد که اغلب در مسیحیت بروز مى کند، که در آن بر یکى از این سه یعنى پدر، پس و روح القدس تمرکز کرده و دوتاى دیگر را حذف نمود.(11 )
نیه بور خاطر نشان مى سازد که واحد گرایى پدر، یا همان خالق، مخالف چند خدایی، بت پرستى و دلبستگى دینى بوده و اهمیت و وزن بسیارى به منطق و الهیات طبیعى مى دهد. اما نظر نیه بور در تعبیر روایات انجیلى و معنى کردن تجربیات دینى درونى (انسان) مشکل دارد. واحد گرایى عیسى مسیح به افراط منطق و دین طبیعت گرا اعتراض داشته و مسیح را به عنوان یک چهره اخلاقى و رستگارى گراى معظم، بر خداى خالق تورات مقدم داشته و به او بیش از خدا ملاک قائل شده و احترام مىگذارد. این واحد گرایى قادر است تا حدى تاریخ و انجیل را تعبیر کند اما نمى تواند در مورد منبع نیروى مسیح، جداى از خودش، توضیح بدهد. در طرح نیه بور واحد گرایى روحالقدس جاى منبع واقعیت در تجربه دینى درونى و احساس را مشخص مى کند در حالى که خداى متعال و امر رستگار سازى توسط خدا در طول تاریخ را نادیده مىگیرد. بنا بر این، این واحد گرائى تقلا دارد که مبداء جهان و نیاز به نوعى استاندارد اخلاقى هدفمند را معنى کند. براى بیان نکته مورد نظر نیه بور به بیانى ساده تر باید گفت؛ تمرکز ویژه مسیحیان بر روى فقط یکى از این سه یعنى خداوند متعال (پدر)، تاریخ (پسر) یا وجود همه جاحاضر (روح القدس) باعث ایجاد یک نظام اعتقادى ناپایدارمیشود که بالاخره باید به نیاز به دو بعد غایب دیگر اعتراف کند.
نتیجه:
من براى جمع بندى موضوع سعى کردم نشان بدهم که مىتوان ریشه اختلافات میان مسیحیان و مسلمانان بر سر اعتقاد به خدا را در اختلاف نظر در نقشى که مکاشفه و تنزیل در اعتقادات آنها به خدا ایفا مىکند جستجو کرد. مسلمانان بهطور اخص، اثبات وجود خدا، وحدانیت و صفات خدا را از حقایق مبرهن مربوط به جهان و بنىآدم استنتاج کرده و سپس به عنوان تائید این عقیده، وحى را در قالب این چارچوب الهیاتى جا مىدهند. در حالى که مسیحیان اعتقاد خود به خدا را عمدتا با استقراء از مکاشفاتى که ویـژگى تاریخى دارند، برمىگیرند. سنت مسیحى در انجیل و بخصوص در میان اوراق کتاب مقدس عهد جدید شاهد وجود پدر، پسر و روحالقدس را که در رسالت رستگارى و برقرار آشتى در جهان دست دارند پیدا کرده است. بهعلاوه، این سنت، افعال پدر، پسر و روح القدس را افعال یک خداى واحد تعبیر کرده و این وحدت روایى را با اعتقاد به تثلیث حفظ کرده است. با این حال به رغم وجود تفاوتها میان اعتقاد مسیحیان ومسلمانان به خدا، تشابههایى ساختارى میان این دو وجود دارد که ما را قادر مىسازد هر کدام از این ادیان را عمیقتر درک کنیم. در میان چیزهایى که گفتم یکى هم این بود که مسیحیان و مسلمان هر دو با این مسئله ماهوى مواجه هستند که وحدت و کثرت را در خدا چطور با هم جمع کنند و اینکه پیروان هر دو دین در اعتقاد به وحدت تاریخ تحت (فرمان) یک خداى خالق با هم مشترک هستند. اما مسئله بنیادینتر این است که تشابههاى ساختارى مانند این به آن دلیل بروز مىکند که هم مسیحیان و هم مسلمانان عمیقا مراقب هستند فقط به وجود یک خداى واحد اقرار داشته و تنها او را بپرستند. من دعا مىکنم که این اثر تطبیقى در زمینه الهیات باعث شود این هدف را به خاطر بسپاریم و به ما در راه غلبه بر هرگونه پیشداوى و سوء تفاهم در باره اعتقادمان به خداکه ممکن است میان این دو جامعه اعتقادى وجود داشته باشد ، کمک کند.
پى نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.