مسلمانان برای داشتن تعامل اجتماعی بهتر با یکدیگر به شناخت هم دیگر نیازمندند آن هم در شرایطی که در دایره مذهب و فرق قرار گرفته اند. کشورهای اسلامی در صورتی خواهند توانست از روابط حسنه برخوردار و امت واحدی را تشکیل دهند که بتوانند شباهتها و مشترکات فرق اسلامی را کشف و با زبانی مشترک در جهت توسعه مشترکات و اصول مسلم اسلام قدم بردارند.
 

دستیابی به تشکیل امت اسلامی واحد

دستیابی به این امر از یک طرف نیازمند به بررسی هویت تاریخی شکل گیری مذاهب و کشف نقاط مشترک آنان دارد، و از طرفی ضرورت شناخت وضعیت مسلمانان پیرو هر فرقه و مذهب را در حال می طلبد. چون مذاهب اسلامی در سیر تاریخی خود با جریانهای متعددی مواجه شده اند که بدون شناخت آنها نمی توان به شناخت کامل و درستی از هر مذهب و پیروان آن دست یافت. چنانچه در مقطعی از تاریخ امت اسلامی، مسلمانان از چنان وسعت نظر و سعه صدری برخوردار بودند که هر کس آزاد می توانست دیدگاههای خود را بیان کند، حال آن که در مقاطعی سطح فکری چنان پایین می آید و آزادی اندیشه چنان محدود می گردد که بخش هایی از دنیای اسلام فاقد اندیشه و بالندگی می گردند، یا مانند تقسیم مسلمانان بین دو بلوک شرق و غرب در دنیای امروز و استفاده ابزاری نمودن از مسلمانان در دوران جنگ سرد، و تقسیم اسلام به اسلام غربی یا شرقی، و در نهایت اسلام را دین شمشیر خواندن و مسلمانان را تروریست نامیدن.
 
برای بررسی و شناخت مذاهب اسلامی به ویژه مذاهبی که در عصر حاضر پیروانی دارند می توان طبق بندهای ذیل اقدام نمود:
 
1- تاریخچه مذهب: شامل علل ظهور و نحوه شکل گیری زندگینامه بنیان گذار مذهب سیر زندگانی، آراء و اندیشه هایش چهره ها و شخصیت های برجسته آن مذهب، آثار و متون مهم آن مذهب در فقه، اصول و کلام.
۲- شناسایی مهم ترین ویژگیهای مذهب
3- مبانی اعتقادی، فکری مذهب در هستی شناسی و ...
4- مبانی فقه و اصول مذهب در ابعاد مختلف عبادات، خانواده، اقتصاد و سیاست و...
5- قلمرو مذهب و تبیین پراکندگی جغرافیایی آن به بویژه در وضعیت فعلی.
6- بررسی علل گسترش و عدم گسترش مذهب و همچنین تبیین نقاط ضعف و قوت آن.
۷- تبیین شباهتها و تفاوتهای آن با مذاهب دیگر.
8- جریانها و گرایش های موجود در مذهب.
 

شکل گیری مذاهب اربعه اهل سنت

با نگاهی کوتاه در شکل گیری مذاهب اربعه اهل سنت با رعایت تقدم زمانی به ترتیب حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی در سه مکان بغداد ، مدینه و مصر به وجود آمدند و از نظر سطح قلمرو امروزی به ترتیب حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی بیشترین پیروان را دارا می باشند و از نظر قرابت در روش و مبانی فقه و اصول فقه دو مذهب حنفی و مالکی به هم نزدیکتر بوده؛ چون علاوه بر استفاده از نص، از روشهای تعقلی ، قیاسی و تجربی نیز در تبیین معرفت دین و احکام بهره جسته اند و دو مذهب شافعی و حنبلی قرابت بیشتری به یکدیگر دارند چون بیشتر تأکید بر نقل و نص دارند. با وجود آن که دو مذهب حنفی و مالکی از نظر مبانی و روش استنباط احکام و همچنین احکام فقهی به شیعه امامیه نزدیکتر می باشند، اما در اذهان و افکار عمومی جامعه ما، معمولا شافعی مذهب ها را به شیعه امامیه نزدیکتر می دانند که در این مقال سعی خواهیم کرد ضمن بررسی علل این همگرایی و ناهمگرایی در سیر تاریخی، به رهنمودهایی جهت وحدت امت اسلامی در حالی دست پیدا کنیم.

 

دلایل همگرایی و ناهمگرایی بین مذاهب اسلامی

فرضیه اساسی این پژوهش این است که دلایل همگرایی و ناهمگرایی بین مذاهب اسلامی مشخص شود تا ضمن شناخت پیدا کردن نسبت به عللی که در مسیر تاریخی بستر ساز ناهمگرایی شده به و رهنمودهایی در مسیر همگرایی بر مبنای اصول و متد و روش های مشترک دست یافت.
 
مهمترین عواملی که در باب همگرایی و نزدیکی تشیع با شوافع می توان برشمرد عبارتند از: اشعار امام شافعی (رضی الله عنه) در مدح اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) این پیوند را تا به امروز در دلها حفظ کرده است گرچه در دستگاه حکومت عباسیان به شیعه گری متهم شد، آنجا که فرمود:
 
یا راکِباً قِف بالمُحَصَّبِ مِن منیً   وَاهتِف بِقاعِدِ خَیفِها وَالنَّاهِضِ
سَحَراً إذا فاضَ الحَجیجُ إلی مِنیً   فَیضاً کَمُلتَطِمِ الفُراتِ الفائِضِ
إن کانَ رَفضاً حُبُّ آلِ مُحمَّدٍ       فَلیَشهَدِ الثَّقَلانِ أنّی رَافضِی (1)
 
یعنی: ای سواره، اگر به مکه می روی در ریگزار منا بایست و سحرگاهان خطاب به ساکنان مسجد خیف که همانند امواج خروشان دریا به سوی منا سرازیر می شوند ندا سر داده و بگو: اگر دوست داشتن آل محمد رفض است، انس و جن گواه باشند که من [شافعی] رافضی هستم.
 
ابن عبدالبر می نویسد: که عده ای به امام شافعی (رضی الله عنه) گفتند: در شما رگه های اندیشه تشیع وجود دارد. امام شافعی می فرماید: چگونه؟ می گویند: حب آل محمد را آشکار می نمائی۔ امام می فرمایند: ای جماعت مگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نفرمود:« لا یومن احدکم حتى أکون أحب الیه من والده و ولده والناس اجمعین» و قال: «إن أولیائی من عترتی المتقون» پس زمانیکه دوستداری خویشاوند پرهیزگار انسان لازم است آیا محبت خویشاوند پرهیزگار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی تواند واجب باشد؟
 
امام شافعی به حضرت امام علی (علیه السلام) تعلق خاصی داشت و می گفت: حضرت علی (علیه السلام) پسر عمو و پسر خاله من است. چون مادر سائب جد شافعی شفا دختر ارقم بن هاشم فرزند عبدمناف بود و مادر جدش خلده دختر اسد بن هاشم خواهر فاطمه بنت اسد مادر حضرت علی (علیه السلام) بود. ضمن اینکه مادر خود امام شافعی نیز فاطمه دختر عبیدالله بن حسن فرزند حضرت حسین بن حضرت علی (علیهما السلام) است. توجه و ارادت امام شافعی (رضی الله عنه) فقط جنبه خویشاوندی نداشت، بلکه جنبه دینی نیز داشت، لذا در پاسخ فردی که به امام شافعی می گوید: در این مسأله با امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) مخالفت نموده اید، می فرماید: این مسئله را از حضرت علی (علیه السلام) با سند و دلیل ارائه کن تا پیشانی را بر خاک گذارم و اظهار خطا کنم و از رأیم برگردم و به رأی امام علی (علیه السلام) تمسک جویم(2)

 

امام شافعی معتقد بود که محبت خاندان رسالت حکم واجبی دارد

امام شافعی معتقد بود که محبت خاندان رسالت (علیهم السلام) حکم واجبی است که خداوند در قرآن دستور داده و برای نشان بزرگی و فضیلت ایشان همین کافی است که اگر کسی بر آنها در نماز سلام و صلوات نفرستد نمازش باطل است.

یَا آلَ بَیتِ رَسولِ الله حُبُّکُمُ  فَرضٌ مِنَ الله فی القُرآنِ أنزَلَهُ
کَفاکُم مِن عظیمِ القَدرِ أنّکُم  مَن لَم یُصلِّ عَلَیکُم لَا صَلَاةَ لَهُ (3)
 
یعنی: ای آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) محبت شما واجبی است که خدا آن را در قرآن نازل کرده و همین یک دلیل بر عظمت قدر شما کافی است که هر کس نماز بخواند و بر شما درود نفرستد نمازش نماز نیست. و با توسل به آنها و امید اینکه شفیع او در قیامت واقع شوند گوید:
 
آلُ النَّبــیِّ ذَریـــــعَتی وَ هُــــم إلَیهِ وَسیــــلـَتی
 أرجُو بِهِــــم أُعطَی غَداً بِیَدِ الیـــَمینِ صَحیـــفَتی(4)

امام شافعی (رضی الله عنه) ضمن رد نسبت رافضی گری از خویش، ارادت ویژه خود را به حضرت علی (علیه السلام) آشکار ساخته و می گوید: اگر محبت حضرت علی (علیه السلام) نشان رافضی گری باشد در آن حالت من رافضی ترین فرد از بندگان خدا خواهم بود.
 
قالوا تَرَفَّضتَ قُلتُ کَلّا
ما الرَفضُ دینی وَلا اِعتِقادی
لَکِن تَوَلَّیتُ غَیرَ شَکٍّ
خَیرَ إِمامٍ وَخَیرَ هادی
إِن کانَ حُبُّ الوَلیِّ رَفضاً
فَإِنَّ رَفضی إِلى العِبادِ (5)
 
در ارادت و علاقه امام شافعی به اهل بیت پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) همین بس که او متهم به تشیع و حمایت از علویون شد و مجبور به ترک یمن گردید و جهت محاکمه به بغداد آورده شد و در معرض خطر مرگ قرار گرفت. او معتقد بود که ارادت به خاندان حضرت علی (علیهم السلام اجمعین) را باید علنی و آشکار ساخت و این پندار باطل را از اذهان دور کرد که رفض را در دوستی فرزندان حضرت فاطمه وامام علی (علیهم السلام) می داند و با ناصبی گری را در دوستی ابوبکر و عمر . باعتقاد او در جریان رافضی گری و ناصبی گری که دوستی و دشمنی افراطی را در حق امام علی (علیه السلام) دنبال می کردند نادرست است.
 
إذا فـی مـجـلــسٍ نَــذکُــرْ علــیّــاً
و ســبطَـیْـهِ و فــاطــمـةَ الــزَّکــیـةْ
یُــقــالُ: تــجــاوزوا یـا قــومُ هــذا
فــهــذا مِـن حـدیـثِ الــرَّافـضـیَّــة
بَـرئْـتُ إلــى الـمـهـیـمـنِ مِـنْ أُنـاسِ
یَــرونَ الـرَّفْــضَ حُـبَّ الـفـاطـمـیَّــهْ (6)
 
امام شافعی با وجود اینکه از هر گونه اندیشه افراطی رافضی گری و خارجی گری و ناصبی گری به دور بود و پیشوائی اندیشه معتدل و میانه اهل سنت را بر عهده داشت می گفت: اگر امام علی (علیه السلام) را در نزد بی خردان رافضی برتری دهیم هستیم و اگر ابوبکر را برتر شماریم ما را ناصبی می خوانند با توجه به این بر خوردها، من هم رافضیم و هم ناصبی و این مسلک من است تا روزی که خاک بالینم گردد.
 
إِذا نَحنُ فَضَّلنا عَلِیّاً فَإِنَّنا
روافِضُ بِالتَفضیلِ عِندَ ذَوی الجَهلِ
وَفَضلُ أَبی بَکرٍ إِذا ما ذَکَرتُهُ
رُمیتُ بِنَصبِ عِندَ ذِکری لِلفَضلِ
فَلا زِلتُ ذا رَفضٍ وَنَصبِ کِلاهُما
بِحِبَّیهِما حَتّى أُوَسَّدَ فی الرَملِ(7)
 
بدین ترتیب امام شافعی ثابت می کند که در عین عشق و ارادت به علی و خاندان او می توان به ابوبکر و عمر نیز عشق ورزید. نقل موضعگیری امام شافعی بدین معنی نیست که امام ابوحنیفه (رضی الله عنه) نسبت به اهل بیت (علیهم السلام)بی تفاوت بوده است.
 

امام ابوحنیفه دوستدار اهل بیت پیامبر(علیهم السلام)

امام ابوحنیفه (رضی الله عنه) نیز دوستدار خاندان امام على (علیهم السلام اجمعین) و اهل بیت پیامبر(صلوات الله علیهم) بود و با وجود اینکه پنجاه و دو سال از عمر خویش را در دوران بنی امیه گذراند، هرگز حکام بنی امیه را تأیید نکرد و از نزدیکی به آنها تبری جست، او از آزار و اذیت اولاد حضرت علی (علیه السلام) توسط حکام بنی أمیه ناراحت بود. و قیام استاد خویش امام زید بن علی زین العابدین (علیه السلام) بر علیه هشام بن عبدالملک، را به قیام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در بدر تشبیه کرد و حمایت مالی خوبی از قیام آن حضرت نمود و از شکست قیام بسیار ناراحت شد و چون مورد سؤال واقع شد که چرا شخصا در میدان جهاد حضور نداشته است می فرماید: امانتهای مردم مانع حضورم شد چرا که امانتها را به «ابن أبی لیلی» دادم از من نپذیرفت لذا از حضور در جهاد باز ماندم. پس از این واقعه است که ابن هیبره حاکم کوفه ابوحنیفه (رضی الله عنه) را امتحان می کند که تا چه حد به بنی امیه نزدیک است لذا مسؤلیت قضاوت و خزانه داری حکومت را به وی پیشنهاد می کند اما ابوحنیفه (رضی الله عنه)
 
نمی پذیرد و پاسخ رد میدهد اگر چه مهر حکومت به او پیشنهاد می گردد. سایر فقهای آنروز نیز ابوحنیفه را نصیحت نموده و قسمش میدهند که مسؤلیت پیشنهادی را بپذیرد، چون در صورت رد آن، جانش در خطر بود. اما امام ابوحنیفه به فقهاب هم عصرش گوید: اگر حاکم از من بنای درهای مسجد اوسط را بخواهد انجام نخواهم داد چه رسد که از من خواستار حکم قتل انسانی باشد و من آن را تأئید کنم، یعنی هرگز چنین مسؤلیتی را نخواهم پذیرفت. ابن ابی لیلی پس از شنیدن سخنان قاطع امام ابو حنیفه (رضی الله عنه) است که می گوید: رهایش کنید او مسیر درست را می رود و ما بر خطا هستیم. این چنین بود که ابوحنیفه با گرفتن مسیر درست، زندان را انتخاب کرد و تا سر حد مرگ مورد شکنجه واقع شد و پس از رهائی از زندان نیز عراق را به قصد مکه ترک گفت و تا پایان عمر دولت بنی امیه، در مکه باقی ماند. (8)

 

امام ابوحنیفه دولت بنی عباس را در بدو امر تأیید نمود

امام ابوحنیفه (رضی الله عنه) از سقوط بنی امیه مسرور شد و دولت بنی عباس را در بدو امر تأیید نمود، خوشحالی و تأیید او بخاطر همراهی با ایرانیان، از آن جهت که ایرانی بود، نبود. چون او خود را هیچوقت در قالب ایرانی یا عربی قرار نداد، بلکه آنچه بدان افتخار می ورزید اسلام بود و خوشحالی او بر سقوط بنی امیه بسبب ظلم و ستم بنی امیه بود، به ویژه ستم و تجاوزی که بر اهل بیت پیامبر (صلوات الله علیهم) همچون شهادت امام حسین (علیه السلام) و شهادت زید (رضی الله عنه) روا داشتند و دل مسلمانان را از خود رنجاندند. امام ابوحنیفه (رضی الله عنه) از آن رو امیدوار بود که دولت جدید عباسی که نسبتی با خاندان پیامبر دارد، بتواند عدل را برقرار نماید و ستم را دور کند. لذا در خیر مقدم به سفاح بنیانگذار دولت عباسی می گوید: حمد و سپاس خدائی را که حکومت را به نزدیکان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سپرد و ستم ظالمان را دور نمود و زبان ما را براستی گشود، با تو بر حکم خدا بیعت می کنیم به این امید که بر پیمانت تا روز قیامت باقی بمانید. ما خدا را در باب حکومت به خاطر خویشاوند پیامبرش رها نخواهیم کرد.(9)
 
امام ابوحنیفه (رضی الله عنه) بعد از آن در مخالفت با دولت عباسی زمانی سخن گفت که مشاهده نمود منصور با فرزندان امام علی (علیهم السلام) دشمنی می ورزد و عبدالله بن حسن بن حسن (علیه السلام) استاد ابوحنیفه را زندانی نمود و فرزندانش ابراهیم و محمد معروف به نفس زکیه قیام نمودند او از قیام فرزندان عبدالله حمایت نمود و همراهی با قیام را برتر از جهاد در مرزهای جهان اسلام با کفار دانست. لذا ضمن تشویق مردم به همراهی با قیام ابراهیم و محمد، بعضی از فرماندهان منصور را از مواجهه با ابراهیم و محمد منع نمود. حسن بن قحطبه یکی از آنها می باشد که بر دست ابوحنیفه توبه نمود و از فرماندهی سپاه منصور سرباز زد. امام ابوحنیفه (رضی الله عنه) در حمایت از این قیام آنچنان آشکارا برخورد کرد که شاگردش «زفر بن هذیل» می گفت: بخدا قسم شما آنقدر سخن می گوئید تا گردن ما را به دار آویزند و امام ابو حنیفه نه تنها سخن گفت، بلکه هدایای منصور و مسؤلیت قضاوت را رد نمود و زندان و شهادت را بر تأیید حاکم ظالم ترجیح داد.(10)
 

دوستی امام ابوحنیفه با اهل البیت علیهم السلام

شهرستانی می نویسد: و امام الفتوى والاحکام ابوحنیفه - رضی الله عنه - بر بیعت او (محمد بن عبدالله) بوده، چون منصور خلیفه بر این حال مطلع شد، امام ابوحنیفه را حبس کرد حبسی دراز تا آنکه در حبس وفات یافت. و بعضی گویند امام ابوحنیفه در ایام منصور خلیفه، با محمد بن عبدالله بیعت کرد، و چون محمد بن عبدالله در مدینه به شهادت رسید، امام ابوحنیفه بر همان بیعت معتقد و ثابت قدم بود و به دوستی اهل البیت علیهم السلام راسخ، و این خبر به منصور رسیده با وی - رضی الله عنه - کرد آنچه کرد که پیش از این ذکر شد.(11)
 
عدم تصادم و برخورد سیاسی تشیع امامی با شوافع
عدم تصادم و برخورد سیاسی تشیع امامی با شوافع: در هیچ مقطع و دورهای پیروان این دو مذهب در یک زمان بر مسند قدرت نبودند که بین آنها برخورد سیاسی پیش آید.

 
شافعی بودن مردم ایران
شافعی مذهب بودن مردم ایران پیش از صفویه : که خود می تواند خاطره نزدیکی به یکدیگر را سینه به سینه حفظ کند. سخن علامه دوانی در شیراز معروف است که در اوایل به قدرت رسیدن صفویه بعد از پایان مهلت حکومت مبنی بر شیعه شدن در سخنرانی خود می گوید: من و خانواده ام شیعه شدیم و در پاسخ به معترضان گفت: به خاطر عمر و امام علی (علیه السلام) نمی خواهم خود را به کشتن بدهم چون آن دو با یکدیگر زندگی کردند و الان حکومت می خواهد که نام مذهب من این باشد لذا من هم آن نام را انتخاب می کنم. اما در مقابل علامه تفتازانی حنفی مذهب در هرات مقاومت به خرج داده و چوبه دار را انتخاب می کند
 
بر مسند قدرت نبودن شوافع
 به دلیل بر مسند قدرت نبودن شوافع در چند سده اخیر، استعمارگران غربی در مناطق شافعی مذهب بیشتر بر دین گریزی توجه داشتند تا تفرق مذهبی و اصولا سایه استعمار در آن مناطق کمتر بوده. کشورهایی مانند اندونزی، مالزی ، کشورهای عربی خاورمیانه، نسبت به کشورهایی مانند پاکستان، هندوستان، برمه و بنگلادش و کشورهای آسیای میانه کمتر مستعمره بودند لذا شافعی مذهب های ایران زمین متاثر از کشورهای عربی هستند اما حنفی مذهب ها متأثر از کشورهای همسایه شرقی بویژه شبه قاره که مستعمره بودند.
 

ناهمگرایی و دوری احناف و تشیع امامی

عواملی که موجبات ناهمگرایی و دوری احناف و تشیع امامی را از یکدیگر فراهم ساخته عبارتند از:
 
تقابل قدرت سیاسی احناف در دوره صفویه
تقابل قدرت سیاسی احناف با دوره هایی که تشیع امامی بر مسند قدرت بودند بویژه در دوره صفویه که در تقابل جدی با عثمانی های حنفی مذهب مسلط بر غرب و مرکز دنیای اسلام و حکومت گورکانیان حنفی مذهب شبه قاره در شرق بود.
 
فعالیت استعمارگران در مناطق حنفی نشین
تلاش استعمارگران در مناطق حنفی نشین در راستای تفرق مذهبی بود، تا از این طریق قدرت سیاسی شان را متلاشی کنند چنانچه در شبه قاره در بین پیروان مذهب حنفی ، چند فرقه و گرایش ایجاد نمودند در شبه قاره اگرچه شاهد شکل گیری جماعت یزیدی و ناصبی نیز هستیم اما چون هدف اساسی استعمارگران اختلاف جدی بین امت اسلامی هست مشاهده می کنیم که جهت عزاداری عاشورای حسینی شیعیان امامی مذهب را طوری شکل میدهند که عزاداران بجای اظهار بیزاری و برائت از یزید و بنی امیه، به لعن و نفرین خلفای راشدین می پردازند و به دلیل همین امر، هر ساله شاهد درگیری ها و خون ریزی های زشتی در مراسم تاسوعا و عاشورا هستیم.
 
مذهب حنفی در چند دهه اخیر
در چند دهه اخیر بویژه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و آغاز جنگ تحمیلی از سوی صدام حسین حاکم عراق که مزار امام ابوحنیفه پیشوای مذهب حنفی را پایگاه سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی خود قرار داده بود و در کشورهای حنفی مذهب تبلیغات به راه انداخته بود که این جنگ ، جنگ مذهبی است خود عاملی شد تا ذهنیت پیروان دو مذهب نسبت به هم منفی و کمتر به یکدیگر نزدیک گردند.
 
سطح فرهنگ در مناطق حنفی نشین
علاوه بر بقای قدرت پیشین در بین احناف ، احساسی شدن و پایین آمدن سطح فرهنگ مناطق حنفی نشین با توجه به فعالیتهای استعماری بویژه در شرق آسیا بین هر دو فرقه، سبب شده تا کمتر حاضر به تعامل و گفتگو با یکدیگر شوند، و تلاش بخشی از بدنه فقهی فقهای احناف در غرب دنیای اسلام همچون شیخ شلتوت ، شیخ سعید شعبان و... مؤثر واقع نشود.
 

ناهمگرایی بین پیروان مذاهب

با توجه به این عوامل ، ناهمگرایی بین پیروان مذاهب غالبا در اشکال زیر بروز کرد:
 
1- تأکید بر مسائل اختلافی بین مذاهب و چشم پوشی از مشترکات با این که موضوعات اختلافی محدود و مشترکات بسیار است حتی گاهی دیده شده اختلافات جزیی جدیدی ساخته می شود.
 
۲- جستجو و کشف نقاط ضعف در آثار مذهب دیگر و طرح آنها به صورت علنی و به شیوه غوغا سالارانه، گاهی یک دیدگاه نادر و شاد که تنها از سوی یکی از علمای یک مذهب طرح شده ، به همه علمای آن مذهب نسبت داده می شود و همه آنها بر پایه آن بازخواست و محکوم می شوند.
 
٣- نبش قبر رویدادهای تاریخی که کدورت و کینه را در میان نسلهای متوالی استمرار می بخشد مانند: یادآوری جنگهای صدر اسلام یا درگیری های پیروان مذاهب با یکدیگر در قرون گذشته.
 
٤- جرم شمردن خود انتقادی در درون هر مذهب : در مسائل اختلافی بین مذاهب اگر کسی خود انتقادی ورزد و دیدگاه مذهب خود را نقد کند کارش جرم و عقب نشینی در مقابل مذهب رقیب و معامله بر سر عقاید و اصول قلمداد می شود.
 
5- تعمیق دیدگاه تحقیر آمیز نسبت به پیروان مذهب دیگر با تکیه بر این که پیروان هر مذهب تنها خود را فرقه ناجیه می دانند و فرقه های دیگر را اهل آتش قلمداد می کنند.
 
6- دوری و فاصله اجتماعی: دوری و عدم ارتباط بین پیروان دو مذهب فرصتهای آشنایی و تفاهم با یکدیگر را به حداقل می رساند و فضا را برای تصورات نادرست و برداشتهای منفی درباره یکدیگر فراهم می کند. در نتیجه هر نسلی منقولات نادرست و شایعات متداول درباره پیروان مذهب دیگر را به نسل بعدی انتقال می دهد.

 

فرهنگ خردورزی در بین پیروان مذاهب

لذا امروز باید کاری کرد که فرهنگ خردورزی با زبان محبت در بین پیروان مذاهب گسترش یابد و بستر تعامل بین آنها فراهم شود تا با شناخت یکدیگر به دور از هر گونه بدبینی یکدیگر را بپذیرند برای دستیابی به این مهم مسئولان کشور عزیزمان ایران اسلامی و دلسوزان وحدت امت اسلامی باید اقدامات ذیل را عملیاتی نمایند:
 
1- با توجه به قدرت نفوذ فرهنگی که ایران اسلامی بر شیعیان سایر کشورها به ویژه شبه قاره دارد فرهنگ تولای اهل بیت علیهم السلام را جایگزین فرهنگ تبرایی نمایند که صفویه آن را از بنی امیه به ارث بردند و امروز در بعضی از مناطق دنیای اسلام این فرهنگ با چتر حمایتی استعمارگران جهت تفرق امت اسلامی در حال نهادینه شدن است. توجه داشته باشیم که با داشتن ولای بنی امیه از سوی یکسری از اهل سنت و تبری جستن از خلفای راشدین از سوی یکسری از اهل تشیع ، وحدت و همدلی امت اسلامی را با چالش و حتی ناممکن می سازد.
 
۲- اولویت های دنیای اسلام مد نظر قرار گیرد و مناسبتهای مشترک پر رنگتر برگزار شود.
 
3- سیاستمداران بخاطر یکسری اهداف سیاسی خود ، با عواطف مذهبی بازی نکنند چنانچه در مقاطعی از انتخابات بخاطر جذب آراء چنین بازیهایی صورت می پذیرد.
 
4- مراودات فقهی گذشته با گسترش دانشگاه مذاهب اسلامی به ویژه در مناطقی که پیروان دو مذهب زندگی می کنند احیاء شود.
 
5- سیرة أئمه اهل بیت در تعامل با خلفای راشدین از سوی اندیشمندان شیعی مذهب احیاء شود.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- الأئمة الأربعة ۳ /51، و دیوان امام شافعی، ۵۱، و تاریخ المذاهب الاسلامیة 413
۲ - الأئمة الأربعة 114 / 4 و سیمای علی (علیه السلام) از منظر اهل سنت، ۱۷۵.
3- دیوان امام شافعی ۱۲، و الأئمة الأربعة ۵۳/3
4 - الأئمة الأربعة ۵۳/3
5- همان، ۵4
6- دیوان امام شافعی ۷۶، و الأئمة الأربعة 84/ 3 .
7- دیوان امام شافعی ۱۲، و الأئمة الأربعة 56/ 3 .
8 - الأئمة الأربعة ۱ /۱۱٦ - ۱۱۶، و تاریخ المذهب الاسلامیة 349.
9- الأئمة الأربعة ۱ / ۱۱۹، و تاریخ المذاهب الاسلامیة ۳۵۰ - ۳۶۹.
10- الأئمة الأربعة ۱۲۳/۱
11- توضیح الملل، ترجمه الملل والنحل شهرستانی ۲۰۷/ ۱ .
 
منبع: مجموعه مقالات «امت اسلامی؛ از تنوع مذهبی تا فرقه گرایی»، نویسنده: محمد برفی، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1389 ش، صص 50-42.