خطای ذهن چیست؟

ذهن آنگاه که تفکر می‌کند و اموری را مقدمه برای امری دیگر قرار می‌دهد، ممکن است صحیح عمل کند و ممکن است دچار خطا گردد.

منشا خطا یکی از دو امر ذیل ممکن است بوده باشد:

 آن مقدماتی که آن‌ها را پایه قرار داده و معلوم فرض کرده خطا و اشتباه باشد. یعنی مقدماتی که مصالح استدلال ما را تشکیل می دهد فاسد باشد.

 نظم و شکل و صورتی که به مقدمات داده شده غلط باشد؛ یعنی هر چند مصالح استدلال ما صحیح و درست است، ولی شکل استدلال ما غلط است.

یک استدلال در عالم ذهن مانند یک ساختمان است. یک ساختمان آنگاه کامل است که هم مصالحش بی عیب باشد و هم شکل ساختمان روی اصول صحیح ساختمانی باشد. هر کدام از این‌ها اگر نباشد آن ساختمان قابل اعتماد نیست. مثلا اگر گفتیم «سقراط انسان است و هر انسانی ستمگر است پس سقراط ستمگر است» این استدلال ما از نظر شکل و صورت صحیح است، اما از نظر ماده و مصالح فاسد است، زیرا آنجا که می گوییم هر انسانی ستمگر است درست نیست، اما اگر بگوئیم «سقراط انسان است، سقراط عالم است، پس انسان عالم است.» ماده و مصالح استدلال ما صحیح است و شکل و نظام آن منطقی نیست پس نتیجه غلط است.این که چرا شکل و نظام منطقی نیست، بعدا در باب قیاس روشن خواهد شد.

خطا سنجی منطق ارسطوئی منحصرا مربوط است به شکل و صورت استدلال، اما سنجش خطای ماده استدلال از عهده منطق ارسطوئی خارج است. به همین علت منطق ارسطوئی را منطق صورت می نامند، اما آیا منطقی در جهان به وجود آمده که خطا سنج ماده و مصالح استدلال باشد یا نه؟ بعدا در باب قیاس در این باره بحث خواهیم کرد.

از مجموع آنچه گفته شد معلوم گشت که ارزش منطق ارسطوئی این است که خطاسنج عمل فکر کردن است، یعنی خطاسنج صورت و شکل استدلال‌های انسانی است. اما اینکه منطق چه قوانینی برای درست استدلال کردن عرضه می دارد مطلبی است که از مطالعه تفصیلی منطق روشن می شود.1

تنبلی فکری می‌تواند تاثیرات عمیقی بر تصمیم‌گیری‌های‌ شما، اقدامات‌تان و نتیجه‌گیری‌هایی که به دست می‌آورید، بگذارد. با عمل کردن به ۵ مورد زیر می‌توانید از ۵ خطای شناختی رایج اجتناب کنید.


عقاید‌تان را زیر سوال ببرید

وقتی ایده‌هایی را که به نظر باورپذیر می‌‌آیند به عنوان ایده‌های منطقی و واقعی می‌پذیرید، مرتکب «سوگیری عقیده‌ای» (belief bias) می‌شوید. هر‌چقدر که ایده‌ای به عقاید‌تان نزدیک‌تر باشد کمتر به دنبال اثبات آن هستید. عامل اصلی این خطا، عقاید محکم و تغییرناپذیر هستند و همین عقاید مشخص می‌کنند برای رسیدن به هدف‌تان چه اقداماتی انجام می‌دهید یا از چه کارهایی اجتناب می‌کنید. مثلا، اگر باور دارید که بیشتر کسب‌و‌کارهای کوچک شکست می‌خورند، هرگز کسب‌و‌کار کوچک خود را شروع نمی‌کنید. اگر عقیده دارید که محصول‌تان ارزشی ندارد، هیچ‌وقت آن را برای فروش آماده نمی‌کنید. و اگر بر این باورید که پیام‌تان به اندازه‌ی کافی نیرومند و مهم نیست، هرگز آن را با دیگران در میان نمی‌گذارید.

از خودتان بپرسید: کدام حقایق با عقاید شخصی‌تان هم‌راستا هستند؟


به دنبال شواهدی بگردید که نظر شما را تکذیب می‌کنند

ما همیشه دوست داریم حق با ما باشد و برای اینکه از این تمایل‌مان محافظت کنیم به دنبال شواهدی می‌گردیم که از ایده‌های‌مان پشتیبانی کنند و شواهدی که آنها را رد می‌کنند، نادیده می‌گیریم. به این خطای ذهنی «سوگیری تاییدی» (confirmation bias) می‌گویند و با اینکه نسبت به سوگیری عقیده‌ای روش منطقی‌تری برای تفکر محسوب می‌شود، باز هم موجب اشتباه شما در تصمیم‌گیری می‌شود. سوگیری تاییدی باعث می‌شود تصور کنید حق با شما است حتی زمانی که اشتباه می‌کنید. اگر فکر می‌کنید که دستیار جدیدتان بی‌صلاحیت است، پس برای تایید این تصور خود دائما در کارهایش به دنبال اشتباه و مشکل می‌گردید. وقتی که زمان ارزیابی عملکرد می‌رسد هم باز برای تایید تصور خود فقط لیستی از معایب آن فرد را جمع‌آوری می‌کنید. مطئمنا در تمام مدتی که به دنبال اشتباهات آن فرد بودید فکر می‌کردید حق با شما بوده است. اما اگر شواهدی را جمع‌آوری کنید که دیدگاه شما را رد می‌کنند، نه تنها می‌توانید مشکلات را پیش‌بینی کنید بلکه در نهایت دیدگاه‌ محکم‌تر و صحیح‌تری خواهید داشت.

از خود بپرسید: چه شواهدی برای رد دیدگاه‌‌تان جمع‌آوری کرده‌اید؟


احتمال موفقیت را تخمین بزنید

همه می‌توانند یک سری آمار و ارقام بی‌اهمیت را حفظ و بازخوانی کنند، اما افراد کمی هستند که آمار را کاملا درک می‌کنند و حتی تعداد کمتری از آنها از اطلاعات آماری در تصمیم‌گیری‌های خود استفاده می‌کنند. وقتی شما رشته‌ی تحصیلی خود را با توجه به یک رویداد خاص و بدون در نظر گرفتن احتمال واقعی آن رویداد انتخاب می‌کنید، دچار یک خطای دیگر‌ شده‌اید: «غفلت از نرخ پایه» (base-rate neglect). نرخ پایه، تعداد دفعاتی است که یک رویداد در یک جمعیت اتفاق می‌افتد، مثل نرخ طلاق در افراد زیر ۳۰ سال، نرخ جنایت در یک شهر یا نرخ فارغ‌التحصیلی یک دانشگاه. غفلت از نرخ پایه، با توصیفات فریبنده شما را از مسیر اصلی منحرف می‌کند و باعث می‌شود فراموش کنید که از نظر آماری چه چیزی امکان‌پذیر است. اگر می‌خواهید یک کسب‌و‌کار جدید شروع کنید اما قبل از آن قصد دارید مدرکی در MBA بگیرید، آمار موفقیت کسب‌وکارهای کوچکی که مدیرشان MBA داشته‌اند کمک زیادی در تصمیم‌گیری به شما خواهد کرد. بنابراین اگر وسوسه شده‌اید که در کلاسی با عنوان «با روش من میلیونر شوید!» ثبت نام کنید، بهتر است به سخنان گوهربار چند نفر روی سایتشان یا آگهی روی دیوار اکتفا نکنید و اطلاعات بیشتری در مورد کلاس بدست آورید.

از خودتان بپرسید: دیگر باید چه چیزهایی بدانم؟ 2


به این فکر کنید که شاید اشتباه می‌کنید

آیا پیش از بازی‌های جام ملت‌های اروپا می‌دانستید کدام تیم قهرمان می‌شود؟ در مورد اینکه کدام فیلم قرار است اسکار بگیرد چه؟ آیا از قبل می‌دانستید قیمت کدام سهام در بورس اوراق بهادار در ماه گذشته بالا می‌رود؟ اگر جواب‌تان به هر کدام از این سوالات مثبت باشد یعنی دچار سوگیریِ پس‌نگرانه (hindsight bias) شده‌اید. شما ادعا می‌کنید که می‌دانستید قرار است چه اتفاقی بیفتد اما این ادعا را بعد از اینکه آن اتفاق به‌وقوع پیوست، بروز می‌دهید و بدتر اینکه آن را باور می‌کنید. اما سوگیریِ پس‌نگرانه می‌تواند از این هم پیچیده‌تر شود، تحقیقات نشان می‌دهند که مردم اغلب پیش‌بینی‌های خود را اشتباه به یاد می‌آورند.
اجازه دهید کمی بازی کنیم: بدون اینکه در اینترنت جستجو کنید به این سوال پاسخ دهید. آیا می‌دانید مادر ترزا چند سال عمر کرد؟ حدس بزنید و پاسخ را در دل‌تان بگویید. اگر یک ماه بعد با شما تماس بگیرم و بخواهم پاسخی که حدس زده بودید را به من بگویید، خیلی از شما عددی را خواهید گفت که نزدیک به سن واقعی ایشان است نه پاسخی که الان حدس زده‌اید. جدی‌ترین مشکلی که سوگیری پس‌نگرانه دارد این است که نمی‌توانید از اشتباها‌ت‌تان درس بگیرید. دلیلش ساده است، چون این نوع خطای ذهنی باعث می‌شود فراموش کنید که اصلا اشتباهی مرتکب شده‌اید.

از خودتان بپرسید: در چه مواردی در گذشته اشتباه کرده‌اید؟


یاد بگیرید که چه زمانی احساسات‌تان را دنبال کنید و چه زمانی آنها را نادیده بگیرید

شاید بدون دخالت احساسات‌تان بتوانید تصمیمات درست بگیرید اما در بعضی موارد استفاده نکردن از احساسات زمان و انرژی زیادی از شما برای تصمیم‌گیری می‌گیرد. احساسات، پیام‌های سریع و صریح به قسمتی از مغز می‌فرستند که به تصمیم‌گیری مربوط می‌شود و آن قسمت از مغز هم به نوبه‌ی خود تعیین می‌کند که با این اطلاعات چه کند. زمانی که پیام‌های احساسی خیلی واضح و بلند باشند، بر تصمیمات‌تان تاثیر می‌گذارند. به این حالت، سوگیریِ درونی (visceral bias) می‌گوییم.

احساساتی که در لحظه دارید، بی‌طرفی شما را خدشه‌دار می‌کنند و بر قضاوتی که در مورد افراد یا موقعیت‌ها دارید، تاثیر می‌گذارند. احساسات مثبت باعث می‌شوند، قابلیت‌های خود را دست بالا و خطرات را دست کم بگیرید، فوایدی را که احتمال وجودشان می‌رود، بزرگ‌نمایی کنید و اولویت‌های‌تان را تغییردهید. افرادی که حس خوبی به ما منتقل می‌کنند به نظر بی‌ریا و کمک‌کننده می‌آیند. در روی دیگر سکه، احساسات منفی باعث می‌شوند قابلیت‌های خود را دست‌ کم و خطرات احتمالی را دست‌ بالا بگیرید، در مورد عواقب کار بزرگ‌نمایی کنید و اولویت‌های‌تان را نادیده بگیرید. ما عادت داریم چیزهایی را که به ما حس بدی منتقل می‌کنند، بی‌اهمیت، غیرضروری و بی‌ارزش بدانیم.

حالا از خودتان بپرسید: این مقاله چه حسی به شما می‌دهد؟ 3


پی نوشت:
1.www.khabaronline.ir
2.www.tehrannews.ir
3.www.chetor.com