یکی از تاثیرگذارترین دانشمندان تاریخ، در حال قدم زدن در باغ، ایده‌ی خلاقانه‌ای به ذهنش رسید که دنیا را تغییر داد. اسحاق نیوتون وقتی زیر سایه‌ی یک درخت سیب ایستاده بود مشاهده کرد که یک سیب به زمین افتاد. او با خود گفت «چرا این سیب همیشه باید به طور عمود به زمین بیفتد و چرا به پهلو یا به سمت بالا نمی‌رود؟ مطمئنا دلیلش این است که زمین آن را به سمت خود می‌کشد. پس باید یک نیروی جاذبه وجود داشته باشد.»  و بدین ترتیب مفهوم گرانش به وجود آمد.

داستان افتادن سیب، یکی از نمونه‌های ماندگار و نمادین از یک لحظه‌ی خلاقانه و نبوغی است که وقتی شرایط خلاقانه مهیا باشد در ذهن انسان جرقه می‌‌زند.

با این حال آنچه که اکثر انسان‌ها آن را فراموش می‌کنند این است که نیوتون نزدیک به بیست سال روی ایده‌های خود در مورد گرانش تحقیق کرد. افتادن سیب صرفا آغاز حرکت قطار فکر او بود که چند دهه ادامه یافت.

تفکر خلاقانه، فرایندی است که برای تمام ما رخ می‌دهد نه فقط برای امثال نیوتون. در این مطلب درمورد علم تفکر خلاقانه صحبت کرده و بررسی می‌کنیم که کدام شرایط موجب تحریک خلاقیت و کدام‌ها مانع خلاقیت می‌شوند، سپس تعدادی نکات عملی برای خلاق‌تر بودن را ارائه خواهیم کرد.


تفکر خلاق: ذاتی یا اکتسابی؟ 

تفکر خلاق مستلزم این است که ذهن ما بین ایده‌هایی که ظاهرا نامربوط هستند ارتباط برقرار کند. آیا این مهارت ذاتی است و از بدو تولد با ما است یا مهارتی اکتسابی است که از طریق تمرین توسعه پیدا می‌کند.

این‌طور نیست که بگوییم خلاقیت 100 درصد آموختنی است. ژنتیک هم در این میان نقش دارد. تقریبا 22 درصد تفاوت افراد در میزان خلاقیت‌شان به خاطر تاثیر ژن‌ها است. پس این ادعا که برخی افراد می‌گویند "ژن من از نوع خلاق نیست" بهانه‌ی بسیار ضعیفی برای اجتناب از تفکر خلاق است.

قطعا برخی افراد نسبت به برخی دیگر، برای خلاق بودن در اولویت قرار دارند. با این حال تقریبا همه‌ی افراد با میزان متفاوتی از مهارت خلاقیت متولد می‌شوند و اکثر توانایی‌های ما در رابطه با تفکر خلاق، اکتسابی هستند.


هوش و تفکر خلاق

هوش برتر بودن هیچ ارتباطی با قدرت خلاقیت اغراق‌آمیز و خیالی ندارد. برای استفاده از پتانسیل خلاقانه‌ی خودتان، باید باهوش باشید (نه نابغه) و بعد سخت کار و به طور هدفمند تمرین کنید. تا زمانی که حداقل هوش موردنیاز را داشته باشید می‌توانید کارهای خلاقانه‌ی خوبی را در حد وسع خود انجام دهید. به قول دانشمندان، وقتی حداقل هوش موردنیاز وجود داشته باشد، ویژگی‌های شخصیتی برای خلاقیت، بسیار قابل‌پیش‌بینی می‌شوند.1


آیا آموختنی است...

بسیاری از پژوهشگران برجسته به این سوال پاسخ مثبت می‌دهند. آن‌ها معتقدند که انسان‌ها، خلاق به دنیا می‌آیند اما به تدریج که رشد می‌کنند، بخش زیادی از توانایی خلاق بودن را از دست می‌دهند. کافی است که به بچه‌های زیر پنج سال دقت کنید. اگر اسباب‌بازی‌ای را که بسیار می‌خواهند برایشان بخرید، ممکن است حتی به یک روز هم نکشد. آن‌ها قصد خراب کردن اسباب‌بازی دلخواه خود را ندارند. تنها می‌خواهند سر در بیاورند که زیر این بدنه چیست، آن پیچ چطور پایه‌ها را نگه می‌دارد و ... این‌ها نشانه‌های خلاقیت هستند. برای بچه‌ها اشیا و اتفاقات تازگی دارند و همانطور که در یادداشت قبل گفتم نو بودن و تازگی یکی از دو پایه خلاقیت است. بچه‌ها با دقت به جزئیات نگاه می‌کنند؛ آن‌ها سوال می‌کنند. هر کس که یک روز را با کودکی خردسال سپری کرده باشد می‌داند که باید به ده‌ها سوال پاسخ دهد. اما، اغلب بزرگسالان، این ویژگی ها را از دست می‌دهند. اشیای پیرامون برایشان عادی می‌شود، اتفاقات برایشان روزمره و پرسش‌ها، پاسخ داده شده هستند.

 جورج لند (George Land) متفکر و نظریه‌پرداز سیستم‌ها، در دهه شصت میلادی، آزمونی را برای تشخیص دانشمندان و مهندسان خلاق در ناسا ابداع کرده بود. این آزمون به خوبی کار کرد و او بعدها آن را برای تشخیص خلاقیت در کودکان ۳ تا ۵ ساله به کار گرفت و سپس این آزمون را روی همان کودکان در ۱۰ سالگی و بعدتر در ۱۵ سالگی اجرا کرد و به نتایج حیرت‌انگیزی دست یافت. ارتباط سن و خلاقیت در کودکانی که لند آزموده بود از قرار زیر است:

نتایج کودکان ۵ ساله: ۹۸ درصد خلاق

نتایج کودکان ۱۰ ساله: ۳۰ درصد خلاق

نتایج نوجوانان ۱۵ ساله: ۱۲ درصد خلاق

نتایج همان آزمون بر روی ۲۸۰ هزار آدم بالغ: ۲ درصد خلاق



به عبارتی خلاقیت با افزایش سن رابطه‌ای معکوس دارد. جورج لند از این آزمون چنین نتیجه گرفت که رفتار غیرخلاق در طول زمان آموخته می‌شود. به عبارتی ما در نونهالی ظرفیت و نشانه‌های خلاقیت را در خود داریم اما به تدریج می‌آموزیم که غیرخلاق شویم. از دید او، طی دویست سال گذشته و در طول انقلاب صنعتی، نهاد‌های آموزشی و قوانین و مقررات مرتبط با آن‌ها و قواعد عمومی در کارخانه‌ها و ادارات باعث شده‌اند که اغلب انسان‌ها گوش به فرمان باشند و دست از خلاق بودن بردارند. نمونه بارز چنین وضعیت در فیلم «عصر جدید» چارلی چاپلین به تصویر کشیده شده است که در آن انسان‌ها تبدیل به ابزارهایی شده‌اند که تنها یک پیچ را سفت می‌کنند و از خلاقیت در کار خبری نیست.2


اگر می خواهید خلاقیت را کسب کرده و انتقال دهید به اصول زیر توجه کنید:

باید متناسب با علایق و توانایی های فرد باشد.

آموزش دهندگان باید از شبیه سازی، مشاوره ها و روش های اکتشافی استفاده کنند.

همچنین باید بطور ساده از شبیه سازی برای به تصویر کشیدن کنجکاوی و تخیلات در طول اموزش استفاده شود.

آموزش باید از مواد یادگیری، ایده ها، روش ها و ابزارهای متعددی استفاده کند.

به علاوه، آموزش باید اکتشاف، بررسی، و تجربه کند. عمدتا، چالش های جدیدی را پیدا کرده و نیازها و منابع جدیدی را کشف کند.

آموزش باید با هدف تعیین مفید بودن و ارزشمندی نتیجه، خودسنجی و خود انتقادی را ارتقاء بخشد.

همچنین چه آموزش دهنده و چه یادگیرنده باید دانش جدیدی که برای فرایند خلاقیت مفید است کسب کند.

خلاقیت با انگیزه و تلاش تعیین می شود.

برای خلاق بودن باید مهارت های اسای همچون زبان، حل مسئله و هدف مداری را بخوبی کسب کرد.

همچنین باید به خودت اعتماد کرده و جرات بیان کردن ایده های تان را تقویت کنید.

 باید فضای آزاد و مناسبی برای امتحان خلاقیت ها وجود داشته باشد.3


پی نوشت:
1.www.modirinfo.com
2.www.shabakeh-mag.com
3.www.khodshokofa.com