مفهوم عقل از ديدگاه دو شارح اصول كافي (3)

نويسنده: عبدالحسين كافي




كلمات كليدي : مفهوم عقل، ديدگاه ملاصدرا، ديدگاه علامه مجلسي، حمل روايات بر معاني عقل

2 ـ 1 ـ 5 ـ معناى پنجم

معناى پنجم عقل مورد بحث در كتاب نفس است و داراى چهار مرتبه مى‏باشد: الف ـ عقل بالقوة؛ ب ـ عقل بالملكة؛ ج ـ عقل بالفعل؛ د ـ عقل مستفاد.
الف ـ ملا صدرا عقل مذكور در پايان حديث يازدهم را به معناى پنجم دانسته است.[43]
متن حديث: قال رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) :
«ما قسم الله للعباد شيئاً افضل من العقل، فنوم العاقل افضل من سَهَر الجاهل و اقامة العاقل أفضل من شُخُوص الجاهل، و لا بعث الله نبيّاً و لا رسولاً متى يَستكمِل العقل و يكون عقله أفضل من جميع عقول امته، و ما يُضمِر النبى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فى نفسه أفضل من اجتهاد المجتهدين، و ما أدّى العبد فرائض الله حتى عقل عنه، ولا بلغ جميع العابدين فى فضل عبادتهم ما بلغ العاقل، و العقلأ هم اولوا الالباب الذين قال الله تعالى: «ما يتذكّر الااُولوا الألباب»[44]
«خدا به بندگانش چيزى بهتر از عقل نبخشيده است، زيرا خوابيدن عاقل از شب بيدارى جاهل و در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل (به سوى حج و جهاد) بهتر است، و خدا هيچ پيغمبر و رسولى را جز براى تكميل عقل مبعوث نساخته (تا عقلش را كامل نكند مبعوث نسازد) و عقل او برتر از عقول تمام امتش خواهد بود، و آنچه پيغمبر در خاطر دارد، بر تلاش تلاشگران ترجيح دارد، و تا بنده‏اى واجبات را به عقل خود در نيابد آنها را انجام نداده است. همؤ عابدان در فضيلت به پاى عاقل نرسند. عقلا همان صاحبان خردند كه خداوند درباره ايشان فرموده: تنها صاحبان خرد اندرز مى‏گيرند»[45]
ملا صدرا در توضيح بخش پايانى حديث مى‏گويد:
بيان پيغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) : «و عاقلان همان صاحبان خردند»، يعنى عقلى كه در اينجا گفته مى‏شود آن عقلى كه همگان فهم مى‏كنند نيست؛ يعنى هر كس را كه داراى زيركى و هوشيارى در كار دنيا باشد عاقل مى‏خوانند و نه آن غريزه‏اى كه باآن، انسان از چهارپايان امتياز مى‏يابد، و نه آن چيزى كه در علم اخلاق از آن بحث مى‏شود، بلكه مراد از آن، مفهومى خواهد بود كه از بيان الهى استفاده مى‏شود: «تنها صاحبان خرد، اندرز مى‏گيرند». پس، از اين بيان دانسته مى‏شود كه عاقلان، همان مخصوصان به اهل ذكر يعنى اهل علم و عرفان‏اند، چنان‏كه خداوند مى‏فرمايد: «اگر نمى‏دانيد از اهل ذكر سوءال كنيد» (نحل:43)، و آنان همان استواران در علم‏اند، چنان‏كه خداوند مى‏فرمايد: «و استواران در علم گويند: به آن ايمان داريم؛ همه از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان اندرز نگيرند» (آل عمران: 7)، و آنان حكيمان الهى‏اند، چنان‏كه مى‏فرمايد: « حكمت را به هر كه خواهد دهد و به هر كه حكمت داده شود خوبى فراوان اعطا شده و جز خردمندان اندرز نگيرند». (بقره: 269). و اين جز داناى حكيم و فرزانه استوار در علم و كامل در حكمت و ايمان نيست، پس عقلى كه در اوست آخرين عقلى كه در معرفت نفس بيان شده خواهد بود. خداوند به حقايق داناست و بس.[46]
ب ـ ملا صدرا حديث دوازدهم را بيانگر حقيقت «مرتبه چهارم از عقول چهارگانه مطرح شده در علم النفس» يعنى «عقل مستفاد» مى‏داند.[47] اين عقل، پنجمين عقلى است كه در بيان ملا صدرا گذشت.[48]
امام موسى كاظم(علیه السّلام) در اين حديث، صاحبان عقل را هدايت يافتگان شمرده و در عالى‏ترين بخش حديث، از عقل به عنوان همتراز رسولان و رسول باطنى ياد كرده و كسانى را كه تعقل نمى‏كنند مورد نكوهش قرار داده است.[49]
وى در ابتداى شرح اين حديث مى‏گويد:
اين حديث، اشتمال بر بيان حقيقت عقل به همان معنايى كه گفته شد، دارد، يعنى مرتبه چهارم از عقلهاى چهارگانه كه در علم نفس بيان شده و بزرگ‏ترين صفات و خواص و ستايش خداوند و معارف بلند قرآنى و اهداف شريف الهى را در بر دارد كه همانند آن در بسيارى از كتب عرفا يافت نمى‏شود و شبيه آن نيز در نتايج نظريات دانشمندان صاحب نظر نكته سنج ديده نشده، جز آنكه از يكى از ائمّه اطهار نقل شده باشد و يا از جهت سند از طريق آنان (شيعه) و يا از طريق عامه (اهل سنت) به رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برسد.[50]
نظر ملا صدرا درباره تعريف چهارمين مرتبه از مراتب عقل مورد نظر در كتاب نفس (عقل مستفاد) اين است:
چهارم (عقل مستفاد) مرتبه‏اى از اين ذات است كه هر گاه خواهد، اين معقولات مفصل را تعقل نموده، بدون آنكه نياز به جدا ساختن و تجريد و رنج به دست آوردن دوباره داشته باشد آن را حاضر مى‏نمايد؛ چرا چنين نباشد، در حالى كه پيش از اين از آنها متأثّر (اثرپذير) شده و (از مادّه) جدا نموده و اندوخته است، بلكه چون او را ملكه اتّصال به عقل فعال حاصل شده، وقتى به عقل فعال مى‏نگرد آنها را حاضر مى‏يابد، چون (عقل مستفاد) مادام كه تعلق و تدبيرش به اين عالم باقى است، پيوسته مستغرق شهود حق تعالى و اتصال به او و آنچه كه در پى آن است از بخشنده صورتها ـ به فرمان او ـ و به فعليت رساننده معقولات به نيروى او كه آسمان و زمين را نگاه داشته است نمى‏باشد و بهره او در اين عالم، نوعى از ملكه اتصال است.[51]

2 ـ1 ـ 6 ـ معناى ششم

الف ـ ملا صدرا حديث اول را به معناى ششم از معانى عقل دانسته است. [52]
متن حديث: عن أبى جعفر(علیه السّلام) قال:
«لمّا خلق الله العقل استَنْطَقَه ثم قال له: أقبِل فأقبَل ثم قال له: أدبر فأدبر، ثم قال: و عزتى و جلالى ما خلقت خلقا هو أحب الى منك و لا أكملتك الا فيمن احب، أما انى إياك امر و إياك أنهى و إياك اعاقب و إياك اُثيب»
امام باقر(علیه السّلام) فرمايد:
«چون خدا عقل را آفريد، از او باز پرسى كرده ، به او گفت: پيش آى، پيش آمد ، گفت: باز گرد ، بازگشت، فرمود: به عزت و جلالم سوگند ، مخلوقى كه از تو نزد من محبوب‏تر باشد نيافريدم و تو را تنها به كسانى كه دوستشان دارم به‏ طور كامل دادم. همانا امر و نهى، كيفر و پاداشم متوجه توست»[53]
ايشان در شرح حديث مى‏فرمايد:
إن هذا العقل، أوّل المخلوقات و أقرب المجعولات الى الحقّ الأوّل و أعظمها و أتمّها و ثانى الموجودات فى الموجوديّة؛[54]
اين عقل، نخستين آفريده و نزديك‏ترين مخلوق به خداوند و بزرگ‏ترين و كامل‏ترين آنها و دومين موجود است.
ب ـ ملا صدرا حديث چهاردهم را نيز به معناى ششم از معانى عقل دانسته است.[55]
حضرت صادق(علیه السّلام) در اين حديث مى‏فرمايد:
«خداى عزوجل عقل را از نور خويش و از طرف راست عرش آفريد و آن، مخلوق اول از روحانيين است؛ پس به او فرمود: پس رو، او پس رفت؛ سپس فرمود: پيش آى، پيش آمد... »[56]

2 ـ 2 ـ ديدگاه علامه مجلسى

2 ـ 2 ـ 1 ـ معناى اول

علامه مجلسى بر اين عقيده است كه اكثر روايات مربوط به عقل، ظاهر در معناى اول و دوم است و ريشه اين دو معناى نيز يك مفهوم است و در ميان اين دو معناى، بيشتر روايات در معناى دوم، ظاهرتر است.[57] ايشان در موارد زير، واژه عقل را به معناى اول دانسته است:
الف ـ حديث دوم:
عن على(علیه السّلام) قال:
«هبط جبرئيل(علیه السّلام) على آدم(علیه السّلام) فقال: يا آدم إنى اُمِرت أن اُخيِّرك واحدة من ثلاث فاختَرْها و دَع اثنتين فقال له آدم: يا جبرئيل و ما الثلاث؟ فقال: العقل و الحيأ و الدين. فقال آدم(علیه السّلام) انى قد اختَرْت العقل فقال جبرئيل للحيأ و الدين: انصرفا و دعاه فقالا: ياجبرئيل إنّا اُمِرنا أن نكون مع العقل حيث كان قال: فشأنكما و عرج»
امام على(علیه السّلام) فرمود:
«جبرئيل بر آدم نازل شد و گفت: اى آدم، من مأمور شده‏ام كه تو را در انتخاب يكى از سه چيز، مخير سازم پس يكى را برگزين و دو تا را واگذار. آدم گفت: آن سه چيست؟ گفت: عقل و حيا و دين. آدم گفت: عقل را بر گزيدم. جبرئيل به حيا و دين گفت: شما بازگرديد و او را واگذاريد. آن دو گفتند: اى جبرئيل، ما مأموريم هر جا كه عقل باشد، با او باشيم. گفت: خود دانيد، و بالا رفت.[58]
به نظر ايشان، مراد از عقل در اين حديث، مفهومى است كه معناى اول، دوم و سوم را در بر مى‏گيرد.[59]
ب ـ علامه بخشى از حديث دوازدهم را به معناى اول از معانى عقل گرفته است. در اين بخش حضرت موسى بن جعفر(علیه السّلام) مى‏فرمايد:
«يا هشام انّ للّه على الناس حُجّتين: حجّة ظاهرة و حجّة باطنة ، فأمّا الظاهرة فالرُسُل و الأنبيأ و الائمّة (علیهم السّلام) و أمّا الباطنة فالعقول»
«اى هشام! خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشكار و حجت پنهان. حجت آشكار، رسولان و پيغمبران و امامان اند و حجت پنهان، عقل مردم است»[60]
ايشان در ذيل حديث مى‏فرمايد:
شايد مراد از عقول در اينجا عقلى باشد كه مناط تكليف است و با آن بين حق و باطل و نيكو و زشت، تميز داده مى‏شود.[61]
ج ـ از عبارت علامه در ذيل حديث نوزدهم استفاده مى‏شود كه ايشان عقل در اين حديث را به معناى اول مى‏داند.
عن اسحاق بن عمّار، عن أبى عبداللّه(علیه السّلام) قال:
«قلت له: جعلت فداك انّ لى جاراً كثير الصلاة كثير الصدقة، كثير الحجّ لابأس به؛ قال: فقال: يا اسحاق كيف عقله؟ قال: قلت له: جعلت فداك ليس له عقل؛ قال: فقال: لا يرتفع بذلك منه»
اسحاق بن عمار گويد:
«به حضرت صادق عرض كردم: قربانت گردم، من همسايه‏اى دارم كه نماز خواندن و صدقه دادن و حج رفتنش بسيار است و عيب ظاهرى ندارد. فرمود: عقلش چطور است؟ گفتم: عقل درستى ندارد. فرمود: پس با آن اعمال درجه‏اش بالا نمى‏رود»[62]
ايشان مى‏فرمايد: مقصود حضرت از اينكه فرمود: «عقلش چگونه است» يعنى نيروى تشخيص حق و باطل در او به‏طورى كه سبب انقياد در برابر حق و اقرار به آن گردد چگونه است.[63]

2 ـ2 ـ2 ـ معناى دوم

به نظر علامه، معناى دوم، «ملكه و حالتى در نفس است كه او را به گزينش خيرات و منافع و دورى از شرور و ضررها وا مى‏دارد و نفس به مدد اين ملكه بر طرد خواهشهاى شهوت و خشم و وسوسه‏هاى اهريمنى توان مى‏يابد. چنان‏كه گذشت از نظر ايشان، اكثر روايات باب عقل و جهل، ظاهر در معناى دوم است.[64]
به نظر ايشان واژه عقل در موارد زير، در معناى دوم به كار رفته است:
الف ـ حديث دوم:
متن و ترجمه اين حديث و نيز نظر علامه در ذيلِ قسمت الفِ معناى اول آن گذشت.
در اين حديث، حضرت آدم(علیه السّلام) مخيّر مى‏شود كه يكى از عقل، حيا و دين را برگزيند. آن حضرت، عقل را اختيار مى‏كند. جبرئيل به حيا و دين دستور مى‏دهد كه آدم را با عقل واگذارند؛ اما آنها مى‏گويند: «ما مأموريم كه هر جا عقل باشد، همراهش باشيم.»[65]
ب ـ حديث سوم:
متن و ترجمه اين حديث در بخش الفِ معناى سوم از ديدگاه ملا صدرا در همين فصل گذشت.
چكيده حديث اين است كه امام صادق(علیه السّلام) درباره تعريف عقل مى‏فرمايند: «عقل، چيزى است كه با آن خداوند رحمان عبادت شود بهشت به دست آيد.»[66]
علامه معتقد است كه ظاهراً مراد از عقل در اين حديث، معناى دوم است؛ گر چه ايشان احتمال بعضى ديگر از معانى را نيز رد نمى‏كند.[67]
ج ـ حديث ششم :
قال ابوعبداللّه (علیه السّلام) : «من كان عاقلاً كان له دين ، و من كان له دين دخل الجنّة»[68]
«هر كه عاقل است دين دارد و كسى كه دين دارد به بهشت مى‏رود»
علامه مى‏فرمايد: «مقصود از عقل در اينجا ، همان مقصود از عقل در روايت سوم است.»[69]

2 ـ 2 ـ 3 ـ معناى سوم

علامه مجلسى ، عقل در حديث دوم را مفهومى دانسته است كه معناى اول و دوم و سوم را در بر مى‏گيرد.[70]
متن و ترجمه اين حديث در صفحات قبل (قسمت الف معناى اول) گذشت.
خلاصه حديث اين است كه حضرت آدم(علیه السّلام) مخيّر مى‏شود كه يكى از عقل، حيأ و دين را برگزيند. آن حضرت عقل را اختيار مى‏كند. جبرئيل به حيأ و دين دستور مى‏دهد كه آدم را با عقل واگذارند؛ اما آنها مى‏گويند: «ما مأموريم كه هر جا عقل باشد، همراهش باشيم.»[71]

3 ـ2 ـ4 ـ معناى چهارم

معناى چهارم، مراتب استعداد نفس و قرب و بُعد آن نسبت به تحصيل نظريات است كه داراى چهار مرتبه عقل هيولانى، عقل بالملكه، عقل بالفعل و عقل مستفاد مى‏باشد. علامه هيچ يك از روايات «كتاب العقل و الجهل» را به‏طور مستقل بر معناى چهارم حمل نكرده است؛ گرچه برخى از روايات را بنابر بعضى از احتمالات بر معناى چهارم حمل نموده است.[72]

2 ـ2 ـ 5 ـ معناى پنجم

معناى پنجم، نفس ناطقه انسان است كه او را از بقيه چهارپايان جدا مى‏كند. ايشان معناى پنجم را نيز به‏طور خاص بر هيچ ‏كدام از روايات حمل نكرده است. البته در برخى از موارد ، امكان حمل آن را مطرح ساخته است.[73]

2 ـ2 ـ 6 ـ معناى ششم

معناى ششم، عقل مجرد قديمى است كه هيچ تعلقى در ذات و فعلش به مادّه ندارد. علامه هيچ يك از روايات را قاطعانه بر معناى ششم حمل نكرده است؛ گرچه احتمال آن را درباره پاره‏اى از روايات طرح كرده است.[74]
از مقايسه اجمالى ديدگاههاى ملا صدرا وعلامه مجلسى درباره مفهوم عقل وحمل آن بر احاديث، چنين به نظر مى آيد كه گرچه نگرشهاى اين دو محقّق داراى نقاط اشتراك فراوانى است ، اختلاف نظرهاى آنها را نيز نبايد از نظر دور داشت.

پی نوشت :

[43] . همان، ج 1، ص 251.
[44] . سوره زمر، آيه 9.
[45] . اصول كافى ، با ترجمه سيد جواد مصطفوى، ج 1، ص 14، ح 11.
[46] . شرح اصول الكافى، ج 1، ص 250 ـ 251 .
[47] . همان، ج 1، ص 252.
[48] . همان، ج 1، ص 226.
[49] . اصول كافى، ج 1 ، ص 14 ، ح 12 .
[50] . شرح اصول الكافى، ج 1 ، ص 252 .
[51] . همان، ج 1 ،ص 227.
[52] . همان، ج 1 ،ص 216 و 227.
[53] . اصول كافى ، ج 1، ص 10، ح 1 .
[54] . شرح اصول الكافى، صدرالدين الشيرازى، ج 1، ص 216 .
[55]. همان، ج 1، ص 227.
[56] . اصول كافى، ج 1، ص 23 .
[57] . مرآة العقول، ج 1، ص 27.
[58] . اصول كافى، ج 1 ، ص 11 ، ح 2 .
[59] . مرآة العقول، ج 1 ،ص 32 .
[60] . اصول كافى، ج 1 ،ص 19 ، ح 12 .
[61] . مرآة‏العقول، ج 1، ص 57.
[62] . اصول كافى، ج 1، ص 27، ح 19.
[63] . مرآة العقول، ج 1 ،ص 78 ،ح 19 .
[64] . همان، ج 1، ص 27.
[65] . اصول كافى، ج 1، ص 11، ح 2 .
[66] . همان، ح 3.
[67] . مرآة العقول، ج 1، ص 32.
[68] . اصول كافى، ج 1، ص 12، ح 6.
[69] . مرآة العقول، ج 1 ،ص 34 .
[70] . همان، ج 1، ص32.
[71] . اصول كافى، ج 1، ص 11، ح 2.
[72] . همان، ج 1، ص 27، 33 و 65.
[73] . همان، ص 28، 33 و 65.
[74] . همان، ص 29، 33 و 65.

منبع: مجله علوم حديث، شماره 26