اشاره

دکتر ضیا هاشمی، استادیار گروه جامعه شناسی و رئیس مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. از جمله تألیفات وی می توان به مقالاتی همچون «تبیین کار کردی افزایش نسبت دختران در دانشگاه ها»، «افزایش دوره جوانی زنان در ایران و پی آمدهای آن» و «تحول در نقش های زنان و تأثیر آن بر روش مرسوم خواستگاری» اشاره کرد. این نوشتار متن گفت وگو با ایشان درباره مادری و فرصت های فرارو
 
مؤلفه های اصلی مادری را تعریف بفرمایید.
مادری، موقعیت ممتاز فردی و نقشی اجتماعی است که در فرهنگ دینی با تکریم فراوان از آن یاد شده است؛ یعنی موقعیتی که بر اساس آن، انتظاراتی برای فرد تعریف می شود و هنجارهایی برای او شکل می گیرد. وقتی مفهوم نقش را برای تبیین جایگاه مادری به کار می بریم، طبیعتا مجموعه ای از هنجارها مطرح می شود. هنجارهایی که از مادری به ذهن می آید، عبارتند از : ایفای نقش در تولید و تربیت نسل جدید و سپس تأمین نیازهای عاطفی و پرورش فرزندان. بر این اساس، مادر در تربیت و پرورش نسل جدید، هدایت فرزندانی را به عهده می گیرد که آینده جامعه را رقم می زنند. این فرآیند مبتنی بر رابطه خونی و عاطفی و همراه با تعلق خاطر، محبت، فداکاری و... است.
 
فداکاری به این معناست که مادر از بخشی از منافع، فعالیت ها با خواست های دیگر خواهد گذشت برای اینکه به این هدف برسد و در جهت تربیت فرزند نقش ایفا کند. بنابراین، مادر کسی است که در پیدایش یک فرد جدید و تربیت و آماده سازی او برای ورود به جامعه نقش دارد.
 
برخی شواهد نشان می دهند نقش مادری دچار تحولاتی شده است. آیا شما با این بحث موافق هستید؟ اگر موافق هستید، سیر این تحول را به چه ترتیب می دانید؟ چه تغییراتی در ایفای این نقش رخ داده است؟
 
 به طور سنتی، مادری نقشی برجسته برای زن است. در جامعه سنتی وقتی دختر به سن کمال می رسد، توقع می رود بتواند نقش همسر را در خانواده ایفا کند. بنابراین، نقش همسر برای دختری که به بلوغ جسمی و اجتماعی رسیده، نقشی برجسته است. نقش همسری تا این حد برای پسر برجسته نیست؛ یعنی پسر وقتی به مرحله رشد می رسد، از او توقع می رود شاغل شود و بتواند هم نقش اقتصادی و هم نقش اجتماعی و خانوادگی ایفا کند. برعکس، از دختر توقع می رود تنها یک نقش خانوادگی داشته باشد؛ بعد احتمالا به نقش اجتماعی و سپس نقش اقتصادی وی توجه می شود. پس نقش همسری برای زنان، اولین و مهم ترین نقش در جامعه سنتی است.
 
وقتی زن، همسر می شود، باز توقع از همسر این است که مادر باشد. بنابراین، اگر فردی در جامعه سنی ازدواج کند و فرزندی به دنیا نیاورد، برای او نقص محسوب می شود؛ چون از زن توقع می رود در تولید نسل جدید نقش آفرینی کند و اگر نتواند، نقصی جدی برای اوست. با این حساب، اگر زنی در جامعه سنتی نتواند مادر باشد، این حق برای همسرش در نظر گرفته می شود که تجدید فراش کند یا او را طلاق دهد. پس مادر شدن برای یک زن، ضرورت محسوب می شود. در حقیقت، برای زنی که به بلوغ اجتماعی و جسمی می رسد، مادری، مهم ترین نقش است که بدون آن، خلا بسیار بزرگی در زندگی او ایجاد می شود. وقتی فرد در چنین فرآیندی جامعه پذیر می شود، اگر نتواند نقش مادری را ایفا کند، از نظر درونی هم دچار نقصان می شود. بنابر این، ایفای نقش مادری و پذیرش آن ضرورت دارد. در واقع، این نقش برای زن، هم ضرورت اجتماعی و هم ضرورت درونی دارد. هم الزامات اجتماعی بیرونی و هم الزامات درونی بر او وارد می شوند که او را به عنوان یک مادر معرفی کنند.

 

زن در جامعه جدید

در جامعه جدید، زن می تواند مثل مرد، شاغل باشد؛ به تحصیلات خود ادامه دهد و در موقعیت های اجتماعی رسمی وارد شود. اینکه می گوییم مثل مرد می تواند وارد شود، به معنای آن نیست که قبلا نمی توانست وارد شود یا اینکه امروز پابه پای مرد وارد شده است. در واقع، قبلا هم زنان نقش اجتماعی ایفا می کردند، مثلا زنانی به عنوان چهره های برجسته اجتماعی و علمی در جامعه حضور داشتند، ولی نه مثل مردان و در حد آنان و استثنا محسوب می شدند. امروز هم مدعی نیستیم به اندازه مردان نقش آفرینی می کنند، ولی تقریبا به اندازه مردان، راه برای آنها باز است. بنابراین، خیلی از زنان ترجیح می دهند مثل مردان کار نکنند یا مثل آنها متقبل انجام وظایف اجتماعی نشوند، ولی می توانند مثل مردان حرکت و رفتار اجتماعی داشته باشند و نقش ایفا کنند. پس وقتی می گوییم زنان در جامعه جدید چنین موقعیتی دارند، این دو بعد را باید در نظر گرفت که در جامعه سنتی و در گذشته هم زنان نقش ایفا می کردند، اما مربوط به موارد استثنایی بود یا دست کم رایج نبود. البته مواردی که زنان در آن نقش ایفا می کردند، بسیار محدودتر از مردان بود، در حالی که در جامعه امروز، این قضیه خیلی رایج شده است. از سوی دیگر، امروزه هم زنان به اندازه مردان، عهده دار نقش های اجتماعی نمی شوند، ولی نزدیک به حل مردان، قابلیت و امکان ورود به عرصه اجتماعی را پیدا می کنند. بنابر این، در این وضعیت، دیگر همسری و مادری در نقش اصلی و برجسته برای زن محسوب نمی شود. هم زن حقوقی برای خود قائل است و هم جامعه برای زن حقوقی در نظر می گیرد که نزدیک به حقوق مردان است. حتی در برخی موارد، تبعیض مثبت به نفع زن قائل می شود؛ یعنی چنین تصور می شود که در طول تاریخ و در فضای فرهنگی و اجتماعی، بستر لازم برای شکوفایی استعدادهای زنان به اندازه مردان وجود نداشته است. پس باید امکانات بیشتری برای زنان ایجاد کرد تا این عقب ماندگی، جبران و تعادل برقرار شود.
 
این وضعیت در جوامع مختلف، متفاوت است، ولی آنچه می تواند در جامعه ما نیز مطرح شود، این است که زنان به این باور رسیده اند که ایده آل و کمال آنها فقط در ایفای نقش همسری و مادری نیست. شاید در جوامع قدیم، اگر فردی می توانست یک همسر موفق باشد و از آن بالاتر، یک مادر موفق، می توانست نمره مطلوبی در ارزیابی از خود کسب کند. امروز دیگر تنها آرمان و افقی که یک زن برای خود الزامی تلقی می کند، همسری و مادری نیست، بلکه در کنار همسری و مادری، ایفای نقش اجتماعی، اثرگذاری در جامعه، موفقیت در عرصه اقتصادی و اجتماعی و علمی است. بنابر این، مادری به یکی از نقش های مهم زنان و نه تنها نقش اصلی آنها تبدیل شده است.
 
طبیعت در جامعه جدید، تنوع وجود دارد؛ یعنی دیدگاه ها، منش ها و روش هایی داریم که هم شبیه جامعه سنتی و هم مانند جامعه پست مدرن است. در این جامعه، هم کسانی را می بینیم که اساسا مادری را برای خود محدودیت قلمداد می کنند و هم کسانی که همچنان افتخار و آرزو و مهم ترین نقش خود را همان مادری می دانند. به عبارت دیگر، سنتی ترین آدم ها تا پست مدرن ترین آنها هم زمان در جامعه زندگی می کنند. در حقیقت، این هم یکی از ویژگی های جامعه جدید است که دارای تنوع فرهنگی، دیدگاه ها و رویه هاست.
 
در این میان، امکان انتخاب فراهم شده است؛ یعنی در جامعه جدید، این خود زنان هستند که می توانند مادری را یک ضرورت تلقی کنند یا فضیلت یا اساسا آن را پدیده ای محدود کننده و منفی بدانند. البته گاه محیط محدود زنان، یعنی خانواده و نظام خویشاوندی و محله ای زنانه است که زنان را به سمت دیدگاه ها سوق می دهد. این تنوع در جامعه دیده می شود. به این دلیل، جایگاه مادری در جامعه نسبت به قبل تغییرات بسیار زیادی داشته است.
 
در جامعه ما غلبه با کدام یک از دسته بندی هایی است که ذکر کردید؟
هر چه جامعه، بیشتر به سمت جامعه شهری پیش رود، این تنوع بیشتر می شود و نگاه های مدرن (به معنای متجدد) افزایش پیدا می کند. هم روند به این سمت است و هم کثرت. در حقیقت، وقتی میانگین سن ازدواج زنان طبق آمارهای رسمی حدود 24 سال است، این معنا از آن استنباط می شود که دختران برای انجام دادن فعالیت های دیگر مثل ادامه تحصیل فرصت دارند. دختران حتی در حوزه علمی و برای آماده سازی خود جهت ایفای نقش اجتماعی احساس الزام می کنند. در حقیقت، کسی که تحصیل می کند، دوست دارد از تحصیلاتش استفاده کند یا کسی که کار آموزی و آموزش های مختلف دیده و فعالیت های متنوعی را تجربه کرده باشد، طبیعتا تمایل پیدا می کند که از این آموخته ها و تجربه ها بهره گیری و استفاده کند. بنابراین، به طور طبیعی، دیگر نمی تواند به نشستن در خانه و پرورش دادن فرزند اکتفا کند. تصوری که در نگاه قدیم ترها وجود داشت، امروزه تغییر کرده است. مثلا پروین اعتصامی به عنوان یک زن فرهیخته در شعر خود، بزرگترین افتخار را برای یک زن در این میداند که شیران در تربیت کند؛ فرزندان پسر به دنیا بیاورد و آنها را تربیت کند، اما امروزه نگاه ها در مورد زن خیلی تغییر کرده است. فرزندآوری، مادر بودن و فرزندپروری می تواند برای زن فضیلت باشد، چنان که یک تعلق درونی است، اما کسی که مسیر رشد علمی و اجتماعی را پیموده است، دیگر احتمالا به صرف فرزندآوری اکتفا نخواهد کرد. در نتیجه، به نظر می رسد در جامعه ما غلبه با کسانی است که مادری را تنها نقش ارزشمند برای خود نمی دانند و تمایل دارند در کنار مادری، نقش های اجتماعی هم در حوزه اشتغال، فعالیت های اجتماعی یا تعاملات فرهنگی داشته باشند. البته این ارزیابی، عمومی است و قضاوت قاطع در این حوزه مستلزم بررسی دقیق است.

 
با توجه به سخن شما که زنان امروز هم با نقش های اجتماعی در گیرند و هم با نقش های خانوادگی؛ آیا در عرصه مادری با چالش مواجه هستند؟
 
 از چند بعد می شود به این بحث پرداخت. شاید همه بحث هایی که در این خصوص مطرح می شود، پاسخ به همین سؤال باشد. اولا اینکه شاهد تغییراتی در جامعه هستیم و صرف نظر از خوبی و بدی و آسیب زا بودن یا نبودن باید آن را به عنوان واقعیت پذیرفت. ثانیا هر واقعیتی لزوما خوب نیست. خیلی از واقعیت ها مثل ترافیک تهران و آلودگی هوا در شهرهای بزرگ لزوما مطلوب نیستند و باید برای آنها چاره ای اندیشید. بنابر این، واقعیت به معنای این نیست که باید تسلیم آن شد. ثالثا در مقام ارزیابی، دیگر نمی توان جامعه امروز را با شاخص های اجتماعی دیروز سنجید. شاخص های اخلاقی و دینی ثابتند، اما هنجارهای اجتماعی و ترجیحات اجتماعی در حال تغییر ند؛ مثلا در شهر یک مدل لباس و در روستا مدل دیگری لباس می پوشید. الگوهای پوشش و گویش امروز با الگوهای یک دهه یا نیم قرن پیش خیلی فرق کرده است. مثلا طبق شاخص های بیست سال پیش، روسری رنگی برای خانم متدین شاید بدحجابی محسوب می شد، ولی امروز چنین نیست. بنابر این، سرعت تغییر ترجیحات اجتماعی زیاد است، در حالی که حجاب و ارزش های دینی یک اصل ثابتند.
 
وقتی می خواهیم مسائل اجتماعی را ارزیابی کنیم، آنها را باید با شاخص های زمان خودشان ارزیابی کنیم. باز هم تأکید می کنم ارزیابی اخلاقی از ارزیابی اجتماعی جداست. از نظر ارزیابی اخلاقی، مادری افتخار است؛ یعنی کمال زن از نظر دینی این است که بتواند مادر باشد چنان که کمال مرد در این است که پدر باشد. البته در مورد زن برتر است؛ آن که به دلیل احادیثی است که بهشت را زیر پای مادران می دانند: «الجنة تحت أقدام الأمهات»(1) یا اینکه وقتی راجع به مادری به این حد با تکریم سخن گفته شده، به این معناست که از نظر دینی، مادری دارای جایگاهی رفیع است. خود مادری ارزش دارد؛ چون در مادری از نظر اخلاقی، فداکاری، تربیت و خلقیات مثبت وجود دارد. اصلا این ها با مفهوم مادری عجین است.
 
از نظر اجتماعی، تحلیل اینکه آیا وضعیت امروز بهتر است یا وضعیت گذشته، بنا بر شاخص ها فرق می کند. در گذشته، مادران و مادر بزرگان ما، پنج، شش، هفت هشت یا ده بچه داشتند و چه بسا در تربیت آنها با توجه به کمبود امکانات چندان هم ناکام نبودند. با این حال، آیا در جامعه امروز می توان ده بچه داشت و در تربیت آنها هم موفق بود؟ آیا اگر مادری که بچه داشته باشد و اصلا نتواند آنها را تربیت کند یا اصلا اهتمامی به تربیت آنها نداشته باشد، صرف اینکه ده بچه دارد، امتیاز است؟ خیر. باید مجموعه شرایط را در نظر گرفت.
 
همچنین گفتیم اصلا مادر بودن به تولد فرزند نیست. یک بعد مادر بودن، والده بودن و تولد نسل جدید است، ولی مادر ایده آل، مادری است که در رشد جسمی، فرهنگی و اخلاقی بچه بتواند نقش ایفا کند؛ چون معتقدیم در مسائل تربیتی، هیچ کس نمی تواند جای مادر و حتی پدر را بگیرد. اگر بچه را به مهد کودک و شیر خوارگاه واگذار کنیم، جای والدین پر نمی شود؛ آنها فقط می توانند یاری گر والدین و خانواده باشند. بنابر این، در وضعیت امروز باید دید با شاخص های امروز به چه قضاوتی می توان رسید. در واقع، با شاخص های امروز هم از نظر اجتماعی، مادری، فضیلت است و حتی بالاتر از آن، ضرورت است. با شاخص های اجتماعی می توان راجع به این موضوع هنجارمندانه بحث کرد، نه اینکه به نظر متوسط جامعه اکتفا کنیم. البته متوسط جامعه هم همین امر را تأیید می کند. در جامعه، دیدگاه های دیگری هم وجود دارد، اما اگر بخواهیم تجویزی بحث کنیم، در وضعیت امروز، مادر بودن، فضیلت است؛ یعنی وقتی می بینم یکی از فامیل ها، دانشجویان، همسایه با فرزندمان، مادر می شود، خوشحال می شویم و این را برای او یک امتیاز تلقی می کنیم. بنابراین، دوستدار هر که هستیم، می خواهیم او هم مادری را تجربه کند؛ البته مشروط بر اینکه در انجام دادن این ضرورت مهم با همه لوازمش موفق باشد؛ از والده بودن گرفته تا مربی بودن و کمک کردن در جهت رشد و هدایت فرزند و تعلقات بعدی عاطفی و خانوادگی که تا بزرگسالی ادامه پیدا می کند.
 
نقش آفرینی مادر به تعداد فرزندانی که بخواهد داشته باشد و ملاحظات دیگر بستگی دارد. وقتی زنان به طور میانگین در 24 سالگی ازدواج می کنند، از ۲۵ سالگی امکان فرزند آوری خواهند داشت. از طرفی گفته می شود بارداری از نظر طبی در بالای ۳۵ سالگی برای جسم مادر خطرناک است. پس دیگر نمی توان توقع داشت که تعداد فرزندان خیلی زیاد باشد، اما مانعی هم نداریم که بگوییم لزوما دو بچه کافی است.
 
اعتقاد داریم مادر بودن منافی ایفای نقش اجتماعی نیست و نباید باشد؛ چون حتی اگر به هنجارهای دینی و اعتقادی مراجعه کنیم، همان طور که مادر بودن، فضیلت است، ایفای نقش اجتماعی هم فضیلت محسوب می شود. یعنی زن مثل مرد یک عنصر اجتماعی و مکلف است؛ همان گونه که «طلب العلم» نه تنها برای مرد، بلکه برای زن هم فریضه است.

 
یعنی جمع کردن نقش های اجتماعی و خانوادگی بدون چالش و آسیب ممکن است؟
 
بسیاری از فعالیت های اجتماعی حتی مسئله حساسی مثل جهاد، در شرایطی که الزامات آن ایجاد شود، برای زن هم مثل مرد ضروری است. تحصیل علم، ایفای نقش اجتماعی، اکرام و تکریم خلق الله، کمک به نیازمندان، اکرام فقیر و اطعام نیازمند نه فقط برای مرد، بلکه برای زن هم مطرح است. زن هم می تواند مثل مرد مالکیت داشته باشد. این دیدگاه های معتدل و متعادل و انسانی اسلام بر اساس آموزه ها و فطرت الهی تعریف شده است. بنابراین، ایفای نقش مادری تنها فضیلت زن نیست، بلکه فضیلت های دیگری هم وجود دارد که نشان می دهد مادری در کنار آنها تعریف می شود.
 
شاید در وضعیت اجتماعی دیگری یک مادر می توانست هم ۹ تا ۱۰ بچه داشته باشد و هم نقش اجتماعی خود را ایفا کند، اما آیا امروز می توان این قدر بچه داشت؟ تحقق این امر مستلزم آن است که زن از 14 - 15 سالگی مادر شود و تحت حمایت مادر و پدر و خانواده خود و مادر و پدر همسرش باشد. این در حالی است که در وضعیت زندگی امروز؛ حال خوب یا بد، درست یا غلط: ارتباطات اجتماعی محدود شده و امکانات، توقعات و مطالبات شکل خاصی پیدا کرده است. دیگر یک مادر نمی تواند ۷ یا ۸ بچه را با موفقیت بزرگ کند و در عین حال، نقش اجتماعی دیگری هم داشته باشد؛ چون امروزه افراد، متکی به خود حرکت می کنند. پس مادری که بچه دارد، نمی تواند به اتکای خواهر، مادر یا دیگران، فرزندش را رها کند و دنبال فعالیت های دیگر برود. در حقیقت، مادر برای ایفای نقش مادری به انرژی و وقت فراوانی نیاز دارد. بنابر این، الگوی نقش مادری قدری متفاوت می شود. آیا مادری با نقش های دیگر قابل جمع است؟ بله، چرا نباشد؟ مثلا مادری بچه اش را بغل می کند و در راه پیمایی که بنا به اعتقاد او، وظیفه است، شرکت می کند. آیا این کار با مادری کردن او منافاتی دارد؟ البته اگر این بچه سرما بخورد، منافات دارد. به طور طبیعی، شاید این مادر نتواند سه بچه را با خود به راهپیمایی ببرد،
 
ولی یک بچه را می تواند بغال کند و ببرد. از سوی دیگر، این مادر باید در نقش همسری هم به خوبی عمل کند؛ چرا که این مادر با تفاهم همسر و دیگر نقش های خود می تواند موفق باشد. پس ایفای نقش های مختلف اجتماعی در کنار مادری میسر است، ولی وضعیت و اقتضائات اجتماعی موجود را هم باید در نظر گرفت.
 
با بحث هایی که مطرح کردید، دچار این ابهام شدم که آیا تحولات صورت گرفته در مادری را فقط در خصوص تعداد فرزندان می بینید با میل به فرزندآوری و ایفای نقش را هم در نظر می گیرید؟ یعنی تحولات در کدام یک از این زمینه ها اتفاق می افتد؟ آیا نقش مادری در همه زمینه ها تحول یافته است؟ چون در بحث های اخیر احساس کردم تحولات را بیشتر در تعداد فرزندان می بینید؛ یعنی مادران در گذشته، فرزندان بیشتری به دنیا می آوردند، در حالی که امروز به دلیل وضعیت اجتماعی و سن ازدواج و مانند آن با تعداد فرزندان کمتری مواجهیم.
 
 نه. در واقع، هر کدام از اینها جلوه های مختلفی در زندگی مادران دارند. منظور من این بود که وقتی سن ازدواج بالا می رود و اتکای فرد به خودش بیشتر می شود، اتکا به دیگران یعنی به نظام خویشاوندی و نظام همسایگی و حتی نظام دوستی، کمتر می شود. در حقیقت، مشغله های مختلف به دلیل تکثر نقش های اجتماعی افزایش پیدا کرده است. مطالبات اجتماعی و اقتصادی نیز افزایش یافته و نهادهای اجتماعی فعال مثل مدرسه، رسانه و تلویزیون وارد جامعه شده اند. در این دوران، زندگی شهرنشینی رایج شده است. امروزه ارتباطات قدرت زیادی دارد و ارتباطات اجتماعی یعنی تکثر و تنوع ارتباطات، نه لزوما حجم آن، بالقوه افزایش پیدا کرده است. همه این موارد، مسائلی اجتماعی است که باعث ایجاد تغییر در روش ایفای نقش می شود. این تغییر در عرصه مادری چگونه است؟ یکی این است که تعداد فرزندان خواه ناخواه، کمتر خواهد شد. دیگر اینکه وظایف مادر در قبال فرزند نسبت به قبل افزایش می یابد. سوم این است که اتکای فرد به خود بیشتر می شود؛ یعنی خیلی از نقش هایی که مادران در گذشته می توانستند به دیگران موکول کنند، امروزه امکان پذیر نیست؛ چون حداقل تغییرات این است که خانواده گسترده به خانواده هسته ای تبدیل شده است. امروزه هر فرد به خانه خود می رود، دیگر نمی تواند با پدر و مادرش زندگی کند. امکانات و وضعیت نیز این اجازه را به او نمی دهند. پس چون در خانه هست، همه کارها به عهده خود اوست.
 
اساسا ارزش ها و ترجیحات اجتماعی تغییر پیدا می کند. وقتی مجموعه این موارد کنار هم قرار بگیرند، می توان این گونه جمع بندی کرد که اصلا ایفای نقش مادری و تعریف آن به میزان زیادی تغییر پیدا می کند و روش ایفای این نقش و الزامات این نقش عوض می شود.

 
درباره اینکه امکان جمع حضور اجتماعی و نقش مادری وجود دارد، مثال هایی بیان کردید که کاملا قابل قبول است. حال اگر این حضور اجتماعی را در معنای اتم کلمه یعنی اشتغال با حضور اجتماعی فعال در نظر بگیریم، مثل خانمی که در حال تحصیل است، این تعریف را چقدر با ایفای نقش مادری قابل جمع می دانید؟
 
مادری با ایفای دیگر نقش های اجتماعی قابل جمع است. چه کسی گفته است فرد شاغل حتما باید ۸ ساعت شاغل باشد؟ در گذشته، افراد ۱۰ یا ۱۲ ساعت کار می کردند. در این دوره، افراد زیادی بیشتر از ۸ ساعت در روز کار می کنند؛ یعنی ۲ تا 4 ساعت اضافه کار دارند. شب هم که به خانه می روند، باز به کارهایشان می پردازند. حتی پنج شنبه و جمعه هم که تعطیل است، کارشان را ادامه می دهند. بنابر این، اشتغال نیز الگوهای متفاوتی دارد. از آن طرف، چه کسی گفته است ما در روز به جای ۸ ساعت نمی توانیم 4 ساعت کار کنیم؟ چرا نتوان به جای ۷ روز در هفته 3 روز کار کرد؟ اشتغال انواع گوناگونی دارد: تمام وقت، پاره وقت و مضاعف. کسی که می خواهد نقش مادری ایفا کند، نمی تواند به اشتغال تمام وقت یا مضاعف بپردازد، اما شاید بتواند اشتغال پاره وقت داشته باشد. یک مادر شاید نتواند کارگر کارخانه باشد، اما می تواند حتی با داشتن بچه کوچک، مربی مهد کودک باشد. نمی خواهم بگویم که خوب است این گونه بشود یا نشود، ولی باید این تنوع را در نظر گرفت. وقتی تنوع و قدرت انتخاب افزایش پیدا می کند، الگوهای مختلفی برای جمع این نقش ها وجود دارد.
 
برای اینکه دریابیم مادری با اشتغال منافات دارد یا نه، از دیدگاه دیگری می توان تحلیل کرد. آیا در حوزه بهداشت به حضور و اشتغال زنان نیاز نداریم؟ آیا به پزشکان و پرستاران زن احتیاجی نیست؟ آیا به معلمان زن برای تربیت فرزندانمان نیاز نداریم؟ این ها ضرورت هاست؛ یعنی اولا در بعضی از مشاغل الزاما باید زنان حضور داشته باشند. نکته دوم این است که آیا از تحصیلات، توانمندی ها و استعدادهای زنان استفاده بهینه می شود؟ وقتی این دو مقدمه را کنار هم قرار دهیم، به این نتیجه می رسیم که این ظرفیت ها را برای اثرگذاری و بهبود وضعیت فرد و جامعه باید به کار گرفت که گاه می تواند در قالب اشتغال یعنی مشغول شدن به یک فعالیت باشد. مشغول شدن به هر فعالیتی را نمی توان اشتغال نامید؛ چون شغل، فعالیتی است که در آمد دارد و در مقابل، مزدی به آن تعلق می گیرد. اگر بپذیریم که زن یا مادر می تواند فعال باشد، پس ضرورت شاغل هم می تواند باشد؛ یعنی شغل داشته باشد. چرا؟ چون بسیاری از فعالیت های اجتماعی مادران می تواند در قبال دریافت مزد باشد. آنچه با آن مشکل پیدا می کنیم، این است که آیا مادر پس از تولد فرزند نباید به او شیر دهد و به جای آن به محل کار در کارخانه یا مدرسه برود. خیر. این امر را باید با اقتضائات و ترجیحات فردی و اجتماعی در نظر گرفت که با وجود آن، بستر ایفای نقش اجتماعی و شغلی زن آماده می شود. در خیلی از کشورهای دنیا، زنی که بچه کوچک دارد، تا زمانی که فرزندش بزرگ نشده است، سر کار نمی رود، حال شش ماه، یک سال، دو سال یا بیشتر باشد. حتی خانمی که مادر است و بچه به حضور فیزیکی او نیاز دارد، بعد از دو سال به جای اینکه هر روز سر کار برود، بهتر است نیمه وقت، نصف روز با یک روز در میان یا یک روز در هفته برود. امروزه الگوهای دورکاری داریم. بنابراین، ضمن اینکه مادر می تواند به کارهای خانگی بپردازد کارهای آشپزخانه، بچه داری، خانه داری و کارهای رایج و جاری روزانه در محیط خانه که مادران به طور سنتی انجام می دادند. با استفاده از تکنولوژی های جدید، بسیاری از کارهای بیرون را نیز در خانه انجام می دهد. پس اشتغال با مادری منافاتی ندارد. از طرف دیگر، اصلا در برخی موارد، اشتغال، ضرورت است. مهم این است که نباید تصور کنیم اشتغال فقط یک الگو دارد که آن هم اشتغال تمام وقت دایم است. به هر حال، در همه دنیا این الگوها وجود داشته است که به طریق اولی می توانیم آنها را با اقتضائات و ارزش های خود تطبیق دهیم و بگوییم اشتغال مادر باید به گونه ای باشد که مانع و ضربه زننده به مادری نباشد. پس نوع شغال، حجم اشتغال، حجم فعالیت و امتیازات با تسهیلاتی که برای مادر شاغل در نظر گرفته می شود، باید با وضعیت او منطبق باشد.

 
با توجه به بحث شما فقط الگوهای منعطف مناسب نقش مادری هستند؛ یعنی به صورت خاص تعریف شده باشند، مثلا پاره وقت، یک روز در هفته و دورکاری باشند، ولی شما پزشک زن را مثال زدید. در واقع، امروز برای پزشکان تعریف شده است که تا هفت سال فقط باید درس بخوانند و کشیک بروند. در واقع، خیلی از مشاغل، نقش مادری را دچار مشکل می کند: فشار مضاعفی به مادر می آورد و اقتضائات مالی و توان مالی خاصی را می طلبد که مادر برای ایفای آن شغل خاص بدان نیازمند است. این مسائل را چطور می توان با هم جمع کرد؟ منظور، چالش هایی است که زنان با آن مواجه هستند مثل اینکه چطور نقش همسری، نقش مادری و نقش اجتماعی را در جامعه با همدیگر جمع کنند.
 
 جواب سؤال شما خیلی روشن است. اولا خیلی از این مواردی که گفتید، به مادران اختصاص ندارد، بلکه شامل زنان غیر مادر و حتی مردان هم می شود، مثل یک پسر دانشجو که می خواهد هفت سال درس بخواند و محذوریت مالی دارد. در واقع، هزینه های تحصیل او را نیز خانواده تأمین می کند. همان گونه که یک دختر با مادر هم ممکن است به وسیله خانواده خود تأمین شوند. البته باید گفت این وضعیت، موانع را تشدید می کند. یک مادر چگونه می تواند پزشک باشد؟ چه کسی گفته است پزشک باید تمام وقت باشد، اما آیا یک مادر می تواند دانشجو باشد؟ بله، همان طور که می تواند در دبیرستان تحصیل کند، به همان ترتیب می تواند در رشته های دانشگاهی نیز تحصیل کند، حتی می تواند در رشته پزشکی هم تحصیل کند. به طور طبیعی، در این موارد، چون کار پیچیده تر می شود، به برنامه ریزی دقیق تری نیاز است. یک پزشک چه بسا در 6 یا ۷ یا ۱۰ سال فارغ التحصیل شود. به طور طبیعی، مادر در چنین وضعیتی باید مقداری از حجم کار خود، کم و زمان خود را بیشتر کند. این نیاز به برنامه ریزی دارد. خیلی روشن است که مادری الزاماتی را برای فرد ایجاد می کند و برای اینکه بخواهد نقش های دیگری را هم ایفا کند، به برنامه ریزی دقیق تری نیاز دارد تا بتواند آنها را با هم سازگار کند.
 
برنامه ریزی برای این سبک از زندگی اجتماعی و خانوادگی چگونه باید صورت گیرد؟
 
بخشی به دست خود فرد، بخشی توسط خانواده و بخشی به وسیله جامعه صورت می گیرد. جامعه باید برای مادران تسهیلاتی قائل شود. مثلا همکار من، مسئول دفتر است و این کار برای او سخت است؛ چون از یک طرف باید بچه خود را ساعت سه بعد از ظهر از مهد کودک تحویل بگیرد. از طرف دیگر، ساعت کاری او تا چهار طول می کشد. اساسا همان ۳ بعد از ظهر هم زمان دیری است. شاید حق این باشد که او ساعت ۱۲ به خانه برود و شاید این شغل برای مادری که بچه شیر خوار دارد، مناسب نباشد. اتفاقا بهتر است دو مادر یک کار تمام وقت را انجام دهند؛ یعنی یکی، صبح تا ظهر و دیگری، ظهر تا عصر حضور داشته باشد. این مسئله، پیچیدگی خاصی ندارد و موانع مهمی در این حوزه نیست. کافی است بپذیریم تا برای آن برنامه ریزی کنیم. این وضعیت برای خیلی از افراد وجود دارد، مثل دانشجویی که کار پاره وقت انجام می دهد یا معلمی که کار آزاد هم می کند. در واقع، او هم ابتدا به مدرسه و سپس به دنبال کار دوم خود می رود. پس به برنامه ریزی نیاز دارد که خیلی هم پیچیده نیست. به طور طبیعی، نکته مورد نظر شما این است که آیا این روند بدون همکاری های اجتماعی و در وضعیت فعلی میسر است؟ در حقیقت، وقتی با این الزامات اجتماعی مواجه می شویم، وضعیت باید تغییر کند. برای مثال، در دنیای پیشرفته، برای مادری که فرزند معلول دارد و برای خود معلول تسهیلاتی قائل می شوند. همچنین برای شغل، کار، ارتباطات، کمک و حمایتی که باید به او تعلق گیرد، برنامه ریزی می کنند. حتی کشورهای غیر مذهبی هم پذیرفته اند مادری نقش مهمی است و تأثیر زیادی در سلامت آینده بچه و جامعه دارد و جامعه باید از آن حمایت کند.
 
با مادر شاغلی که بچه کوچک دارد و به حضور دایم مادرش نیازمند است، باید به گونه ای رفتار شود که کار خود را از دست ندهد. مثلا مشاهده می شود کسی که مرخصی زایمان گرفته است و بعد از آن می آید، مثل کسی است که کارش را از دست داده است و باید از صفر شروع کند. این نگاه غلط است. در جامعه ای که معتقدیم مادری نقش مهمی است، باید مادر را تکریم کرد، نه توبیخ. در برخی کشورها واقعا مادر را تکریم می کنند. ما حتی در مقایسه با بعضی از کشورهای دنیا که این ادعاها را ندارند، برنامه ریزی های ضعیفی داریم. بنابر این، گاهی از همین الگوهای موجود هم می توان کمک گرفت، اما به این الگوها نمی توان اکتفا کرد. باید در صدد اصلاح الگوهای موجود بر آمد، به گونه ای که بتوان آنها را با هم جمع کرد. این نتایج و تغییرات در فرآیندی زمان دار و به تدریج رخ می دهد. پس این باور باید ایجاد و تئوریزه و ابعاد مختلف آن دیده شود.
 
 
در گذشته، این روند برای جامعه پذیر شدن نقش های جنسیتی مثل همسری و مادری در بطن خانواده اتفاق می افتاد. امروز برای جامعه پذیر کردن دختران جهت پذیرش و ایفای این نقش از چه روش هایی باید استفاده کرد؟
 
تعلق مادری در ذات انسان وجود دارد؛ یعنی هر انسانی بعد از اینکه به بلوغ جسمی و عقلی و اجتماعی برسد، این نیاز و تمایل را در خود احساس می کند؛ به شرطی که جامعه این تمایلات را خاموش نکند و از بین نبرد. فکر می کنم کاری که می توان انجام داد، اجتناب از افراط و تفریط است. در واقع، از یک طرف، این تمایلات و انگیزه ها را خاموش می کنیم و از آن طرف می خواهیم آنها را به شکل تصنعی ایجاد کنیم. هر دو غلط است. معتقدم جامعه باید تسهیل کند و راه را نبندد. دختران و پسران جوان ما از دواج نمی کنند؛ چون راه سخت است. خدای متعال علاقه به ازدواج را در وجود آنها به ودیعت گذاشته، اما جامعه این راه را سخت کرده است. در فرآیند همسریابی، ازدواج، اسکان، فرزند آوری و مسائل دیگر، موانع وجود دارد که باید تسهیل شود؛ حال هر کدام به بخش های مختلفی مثل حوزه فرهنگی، اقتصادی، برنامه ریزی، مدیریتی و... مربوط است. در مورد مادری نیز باید تسهیل شود؛ یعنی نباید فرد به این نتیجه برسد که اگر بچه دار شد، شغلش را از دست می دهد؛ امکان تحصیل ندارد: روابطش آسیب می بیند؛ دوستانش را از دست می دهد و محدود می شود. اصلا فلسفه خلقت هم این نیست که فرد وقتی مادر شد، از همه چیز باز بماند.
 
مادری برای این است که زن یک درجه ارتقا پیدا کند، نه اینکه یک درجه تنزل یابد. متأسفانه بخشی از این محذورات و موانع در جامعه وجود دارد. بخشی از آن به دلیل تغییرات سریع اجتماعی است که بین هنجارها و روش ها تعارض به وجود آورده است. همچنین تأخری فرهنگی بین بخشی از فرهنگ با بخش های دیگری از فرهنگ شکل گرفته است. باید به تدریج برای آن راهکار اندیشید و آنها را بررسی کرد. بهتر است اول بین نخبگان، در فضاهای علمی، رسانه ای و بعد در فضاهای برنامه ریزی، اجرا و پایش گردد و همیشه اصلاح شود و این روند به طور مستمر ادامه پیدا کند؛ چون تغییرات اجتماعی مستمر است. اصلاحات اجتماعی، مدیریتی و سازمانی باید در بخش سازمان های رسمی، غیر رسمی و عمومی صورت بگیرد. اگر این اتفاق رخ دهد و تسهیل شود، مادر شدن آسان می شود و دیگر با موانع مختلف مواجه نخواهد بود. اگر بدون فراهم کردن زمینه های لازم، صرفا به شکل مبالغه آمیز و تبلیغاتی بر مادر شدن اصرار کنیم، به ضد مادری و ضد تبلیغ تبدیل می شود.
 
در پایان، اگر بحث خاصی باقی مانده است، بفرمایید.
موانع مادری زیاد شده است، نه اینکه تمایل به مادری کم شده باشد. به عبارت دیگر، اگر کاهشی در تمایلات می بینیم، به دلیل الزامات بیرونی است وگرنه طبیعتا انسان ها دوست دارند از خود. کسانی داشته باشند که به آنها تعلق دارند. آدمی زاد اهل تعلق است؛ دوست دارد به چیزی تعلق داشته باشد و چیزهایی به او تعلق داشته باشند. به همین دلیل، ما وطن دوستیم و زادگاه خانواده، خانه و کتاب خود را دوست داریم. بنابراین، انسان ها اهل تعلقند و هیچ چیزی به اندازه فرزند به آدم تعلق ندارد. فرزند، بازتاب وجود انسان است؛ به خصوص برای یک مادر که تمام وجود خود و قدرت آفرینش خود را در او می بیند؛ یعنی می بیند خدای متعال از طریق سازوکار تولد فرزند، انسان را تکرار کرده و یک کپی از فرد را در اختیار او قرار داده است. به همین دلیل، تعلق خاطر مادر و پدر به فرزندشان ذاتی است. کسانی که به فرزندان خود بدی می کنند، استثنا هستند. برعکس آن به این شدت نیست؛ یعنی تعلق به والدین این قدر زیاد نیست، اما تعلق به فرزندان خیلی بیشتر است. پس همان گونه که همه دوست دارند لباس، خانه و ماشین داشته باشند، دوست دارند بچه هم داشته باشند؛ چرا که امری فطری و غریزی است.
 
تأکید می کنم مادری در جامعه دچار مشکل نشده، بلکه تحقق آن سخت شده است. به این دلیل که مثلا شما دوست دارید ماشین داشته باشید، اما نمی توانید بخرید؛ چون ماشین گران شده است. به همین ترتیب، ازدواج هم گران شده؛ نه فقط از نظر اقتصادی، بلکه از جنبه اجتماعی هم محدودیت هایی ایجاد شده است. اصلا مقدمات آن هم سخت شده است و مخاطره دارد. دختر و پسر جوان چرا باید خطر ازدواج را به جان بخرند، در حالی که با چشمان خود می بینند بسیاری از دوستانشان که ازدواج کرده بودند، طلاق گرفته اند یا از زندگی خود راضی نیستند؟ پس چرا زندگی راحت و آرام با والدین را رها و خود را گرفتار چنین خطری کنند؟ چرا باید مسیری را بروند که نمی دانند آینده آن چیست و از وضعیت کنونی بهتر است یا بدتر؟ این ابهام به این دلیل ایجاد شده است که نمونه های آن را در جامعه کنونی می بینیم. به طور کلی، باید گفت فرآیند و امکان همسریابی سخت شده است. اصلا فرض کنیم این جوان ازدواج کرد، ولی چه کسی هزینه های او را تأمین می کند؟ تا زمانی که با پدر و مادر زندگی می کرد، قضیه این گونه نبود، ولی وقتی ازدواج کرد، در فرهنگ عمومی جامعه، اگر بخواهد خانه اجاره کند، در تهران باید ماهی چند میلیون پول اجاره بدهد. این هزینه را از کجا بیاورد؟ حال اگر بچه هم داشته باشد، باید بتواند او را هم اداره کند. آن هم بچه ای که به جای اینکه تحت تأثیر پدر و مادر باشد، تحت تأثیر رسانه، مدرسه و دوستان است. اصلا قرار بود بچه ها متعلق به ما باشند، بعد می بینیم که دشمن ما شده اند. به این ترتیب، شکاف نسلی یا اختلافات نسلی پدید می آید. هزینه های فرزند آوری نیز زیادتر شده است.
 
بنابر این، به این نتیجه می رسیم که این تمایلات و تعلق خاطر درونی وجود دارد، ولی هزینه های آن زیاد شده است. انسان ها به طور طبیعی محاسبه گرند و وقتی می بینند این هزینه ها زیاد شده است. دیگر تمایل چندانی به این حوزه نخواهند داشت و جسارت و علاقه آنها کم می شود. شما می پرسید این اسطوره پردازی ها یا توقع هایی که از مادران وجود دارد، چقدر در این حوزه دخیل است؟ این موضوع خیلی مهم نیست؛ یعنی این گونه نیست که افراد مشکل خود را به مادر مرتبط بدانند، بلکه برعکس، به نوعی شاید فردگرا هستیم و این فردگرایی در جامعه رشد کرده است. فردگرایی در معنای منفی یعنی خودمداری و همه را فدای خود کردن؛ یعنی همان غرور و عجب و خود پسندی، ولی فردگرایی در معنای مثبت یعنی اینکه کسی به خود اتکا داشته باشد و بتواند روی پای خودش بایستد و مسئول خود باشد. وقتی افراد به سمت فردگرایی می روند، به دیگران کمتر اتکا می کنند. منطقی است که بگوییم نه فضل پدر و مادر و نه عیب آنها کاملا برای فرزند است.
 
در جامعه جدید، بر خلاف جامعه سنتی، امکان این تغییرات وجود دارد؛ یعنی فرد از یک جامعه فقیر می تواند غنی یا از جامعه ای غنی، فقیر بشود. از نظر اجتماعی هم همین طور است؛ فردی ممکن است در خانواده ای با سرمایه فرهنگی بالا پرورش یابد، ولی آدم ضعیف و سخیفی بشود که البته رایج نیست، ولی امکان پذیر است - یا برعکس. بنابر این، امروزه چون مسئولیت های فردی افراد بیشتر به عهده خود آنهاست، این اسطوره ها نسبت به قبل کمتر شده است و کمتر هم پذیرفته می شود. یعنی اینکه امروز افراد بیش از گذشته، مسئول اعمال خود هستند. البته مبنای اعتقادی هم دارد: «کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ »(2)؛ هر کسی مسئول خود است و به قول معروف، کسی را در قبر کس دیگری نمی گذارند؛ «گیرم پدر تو بود فاضل / از فضل پدر، تو را چه حاصل» عکس این هم هست: «... قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا ...»(3) که قرآن می فرماید: از آنها می پرسند: شما چرا بت پرستی می کردید؟ می گویند: اجداد ما چنین بودند. این در حالی است که شما خودتان عاقل و مسئول اعمال خود هستید. این از نظر اعتقادی است. از نظر اجتماعی هم این اسطوره پردازی کمتر از قبل شده است. البته این گونه نیست که افراد به جهت اینکه نگران مسئولیت نسل بعد خود هستند، از فرزندآوری فرار می کنند. آنها این محاسبات را ندارند. در حقیقت، موانع و هزینه های مختلف بر سر راه آنهاست، وگرنه چندان هم بی تمایل نیستند. چون با موانع مواجه می شوند، احتیاط و خویشتن داری می کنند و محافظه کاری در پیش می گیرند.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۱۸.
2- سوره مدثر، آیه 38 ؛ بحار الانوار، ج 5، ص ۲۸
3- سوره مائده،آیه 104
 
منبع: مادری در نگاه دینی و عینیت اجتماعی، به کوشش: سمیه حاجی اسماعیلی، چاپ اول، ناشر: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، قم 1393 ش، صص 198-181