22 اردیبهشت 1389 / 27 جمادی الاولی 1431 / 12 می 2010

در بيست و دوم ارديبهشت ماه سال 1349 شمسي شوراي امنيت سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه شماره 278، نظرخواهي فرستاده سازمان ملل از مردم بحرين را تأييد كرد و به اين ترتيب، اين كشور جزيره‏اي، مستقل شد. فرستاده سازمان ملل به بحرين، در مدت دو هفته، از طريق گفتگو با سران قبايل و افراد صاحب نفوذ در اين كشور، به اين نتيجه رسيده بود كه بحرين مستقل شود. جزيره بحرين در خليج فارس قبل از ظهور اسلام جزو قلمرو ايران بود و با تشكيل حكومت اسلامي، تحت كنترل خلفاي مسلمان درآمد. از اوايل قرن هفتم هجري، بار ديگر به ايران ضميمه شد تا اين كه پس از چندين بار جابجايي قدرت در اين جزيره، بحرين در آستانه جنگ جهاني اول، تحت‏الحمايه انگلستان گرديد. با اين حال، ايران همواره بر حاكميت خود بر بحرين تأكيد داشت و به انگليس به خاطر اشغال بحرين اعتراض مي‏كرد. در اوايل دهه 1340 ش انگليس به دليل ناتواني در اداره مستعمراتش، تصميم به عقب‏نشيني از خليج فارس گرفت، لذا با توافق رژيم شاه، زمينه‏سازي براي يك نظرخواهي در بحرين، زير نظر سازمان ملل، براي تعيين تكليف اين جزيره فراهم شد كه به استقلال آن انجاميد و حاكميت چند قرني ايران بر بحرين در 24 ارديبهشت 1349 پايان پذيرفت.
سيدابوالحسن حافظيان مشهدي از بزرگان عُرفا، استاد مسلم علوم غريب و صاحب مرتبه‏اي بلند در رياضات شرعي بود. وي نخست به تحصيل ادبيات، رياضي، طب، نجوم، هيئت، فقه و اخلاق پرداخت. سپس وارد رياضت و تزكيه نفس گشت و از مرحوم حاج شيخ حسنعلي اصفهاني بهره برد. پس از چند سال به همراه شيخ مجتبي قزويني به قزوين رفت و به خدمت سيد موسي زرآبادي رسيد و مراتبي فوق‏العاده كسب كرد. حافظيان مشهدي از آن پس سالياني چند در حجره فوقاني در صحن عتيق رضوي به عبادات و رياضات اشتغال داشت. سپس به هند رفت و پس از ده سال به مشهد بازگشت و تا اواخر عمر نيمي از سال را در مشهد و نيمي در كراچي بود. شيعيان و اهل سنت آن ديار به حافظيان مشهدي ارادت داشتند و از او بهره‏مند مي‏گشتند. از آثار ايشان مي‏توان به "لوح محفوظ" و لوح "جنةالاسماء" كه هر دو مايه حفظ و بركت است، اشاره كرد. همچنين ضريح مبارك پيشين حرم حضرت امام رضا(علیه السلام) از آثار ايشان است. حافظيان مشهدي از سال‏ها پيش به فكر تعويض ضريح فولادي كه فرسوده شده بود، افتاد و پس از اتمام ساخت ضريح به وسيله هنرمندان اصفهاني و مشهدي و انتقال ضريح فولادي به موزه آستان قدس، ضريح مذكور نصب گرديد و در نيمه شعبان 1379ق (1339ق) از آن بهره‏برداري شد. سيدابوالحسن حافظيان مشهدي سرانجام در بيست و دوم ارديبهشت 1360 ش برابر با هفتم رجب 1401 ق در مشهد مقدس درگذشت و رخ در نقاب خاك كشيد.
در ادامه بمب‏گذاري توسط منافقين و گروهك‏هاي ضد انقلاب به منظور تضعيف نظام اسلامي و ناامن جلوه دادن جامعه ، گروهگ منافقين اين بار در خيابان ناصرخسرو تهران كه محلي پر تردد در مركز شهر بود، اقدام به عمل جنايتكارانه بمب‏گذاري نمودند. اين بمب كه از نوع زماني و با قدرت تخريبي پنجاه پوند تي.ان.تي بود، باعث ويراني و آتش‏سوزي يك ساختمان دو طبقه و يك كارگاه توليدي پوشاك گرديد. در اين حادثه 9 نفر از هموطنان بي‏گناه به شهادت رسيدند و 45 نفر ديگر مجروح شدند. همچنين 15 دستگاه اتومبيل در آتش سوخت و به 25 مغازه آسيب وارد آمد. اين عمليات جنايتكارانه، سرآغازي بر روند گسترش بمب‏گذاري‏ها در سال 1364 بود كه با قصد ايجاد رعب در مردم و مسؤولان و ناامني جامعه صورت مي‏گرفت. گروهك منافقين علي‏رغم سردادن شعارهاي پوچ نجات خلق و آزادي‏بخشي به ملت ايران، مرتكب چنين جنايات هولناكي مي‏شدند و اين اعمال، دروغ بودن اهداف آنان را بيش از پيش به همگان اثبات نمود.
شاه طهماسب صفوي يازده پسر داشت كه بزرگ‏ترين آن‏ها، موسوم به محمد خدابنده بود. وي در هنگام مرگ پدر 45 سال داشت و هر چند يكسال بعد به تخت سلطنت نشست، اما در هنگام مرگ پدر به جهت ضعفي كه در چشم داشت، از پادشاهي استعفا كرد. اما اسماعيل ميرزا كه مورد خشم پدر بود و در زندان به سر مي‏برد توسط هواخواهانش رهايى يافت و بر تخت قدرت تكيه زد. وي تمام برادران خود را يكي پس از ديگري به قتل رساند و هر كه را گمان مي‏كرد، در فكر پادشاهي باشد، از سرِ راه برداشت. شاه اسماعيل دوم مردي عياش و خونخوار و سفيه بود و چون در جواني در هرات به دست معلّمي سني مذهب تربيت يافته بود، بر آن شد كه چون به شاهي برسد، مذهب شيعه را كه توسط پدرانش ترويج شده بود، براندازد. او همين كار را هم كرد و خطبه و سكّه را به نام خلفاي راشدين جاري ساخت.
عبدالكريم ابن احمد حَلَبي از مشهورترين محدثان عصر خود در شهر حَلَب - واقع در سوريه‏ي امروزي - بود. حَلَبي، فقه، اصول فقه، تفسير، حديث وديگر علوم متداول زمانش را نزد پدر و ديگر بزرگان آن عصر فرا گرفت. او پس از چندي نابينا شد، اما اميد و روحيه‏ي خود را از دست نداد و بيش از پيش به علم حديث، اشتغال يافت. از حَلَبي آثار و تاليفات متعددي بر جاي مانده است كه از بين آن‏ها مي‏توان به كتاب "ادعيةُ السَّفَر" اشاره كرد.
پس از لغوِ امتياز فوق العاده‏ي بارون رويتر مبني بر انحصار ساختمان راه آهن، استخراج معادن و تاسيس بانك ملي به يك تبعه‏ي انگليسي توسط دولت ايران، به زودي هردو طرف به علّت عظمت امتياز، دريافتند كه اين كار بدون مطالعه صورت گرفته شده است، بنابراين در سال 1306 ق دولت ايران به بارون دو رويتر پسر بارون جوليوس دو رويتر مذكور، به عنوان غرامتِ لغو امتياز پدرش، امتياز محدودتري اعطا كرد كه به موجب آن مي‏توانست بانكي تاسيس نموده و از بعضي معادن ايران بهره برداري كند. اين امتياز سرانجام به تاسيس بانك شاهي و بانك صنايع و معادن ايران منتهي گشت.
به موجب توافق‏هايى كه پس از جنگ جهاني دوم بين چهار دولت اشغال كننده آلمان صورت گرفت، آلمان بين اين چهار دولت تقسيم شد و برلين پايتخت آلمان نيز با اينكه در وسط منطقه اشغالي شوروي واقع بود، در اختيار چهار دولت شوروي، فرانسه، انگلستان و امريكا قرار گرفت. اما پس از چندي، اتحاد جماهير شوروي با هدف خارج كردن نيروهاي نظامي غرب از آلمان شرقي، شهر برلين را محاصره كرد و كليه راه‏هاي زميني و آبي منتهي به آن را بست. استدلال استالين اين بود كه اگر غرب خواستار تشكيل كشور آلمان غربي است، لازم نيست به حضور خود در آلمان شرقي ادامه دهد. اما استدلال مي‏كرد كه چون چكسلواكي در دست شوروي است و نروژ نيز در معرض خطر قرار دارد، بنابراين اگر سه دولت ديگر، از آلمان شرقي و برلين عقب‏نشيني كنند، به معناي سقوط آلمان غربي خواهد بود. لذا هاري ترومن، رئيس جمهور وقت امريكا تصميم گرفت محاصره برلين را بشكند. در اين ميان، شوراي امنيت ملي امريكا نيز با هدف جنگ مقابله با شوروي، دو گروه از بمب‏افكن‏هاي خود را كه حامل بمب‏هاي هسته‏اي بودند، به انگلستان اعزام كرد. در اين ميان، پيمان آتلانتيك شمالي، ناتو در چهارم آوريل 1949م تشكيل شد و امريكا با شكستن محاصره برلين، تا آستانه جنگ با شوروي پيش رفت. ادامه اين بحران در نهايت به تقسيم برلين به دو قسمت شرقي و غربي در دوازدهم مه 1949م انجاميد. از ديگر پيامدهاي اين بحران، تقسيم آلمان به دو كشور آلمان غربي در 23 مه و آلمان شرقي در 7 اكتبر آن سال بود. در اين ميان هر چند برلين بين شوروي و سه دولت ديگر به دو قسمت تقسيم گرديد ولي با ساخت ديوار معروف برلين در 17 اوت 1961م، جدايي شرق و غرب بيش از پيش شدت گرفت. برلين تا سال 1989م همچنان دو نيمه بود و در نهايت در نهم نوامبر اين سال، باتخريب ديوار برلين، پايتخت آلمان يك‏پارچگي خود را به دست آورد.