16 خرداد 1389 / 23 جمادی الثانی 1431 / 5 ژوئن2010
16 خرداد 1389 / 23 جمادی الثانی 1431 / 5 ژوئن2010
16 خرداد 1389 / 23 جمادی الثانی 1431 / 5 ژوئن2010 |
|
آيتاللَّه سيدريحان اللَّه بروجردي كشفي در حدود سال 1229ش (1266ق) به دنيا آمد و علوم مقدماتي را در بروجرد فرا گرفت. وي براي تكميل تحصيلات خود به شهرهاي اصفهان و نجف رفت و پس از سالها علماندوزي، به مدارج بالايي دست يافت. سيد ريحاناللَّه بروجردي از آن پس ساكن تهران شد و مرجع خاص و عام گرديد. وي علاوه بر علوم فقه و اصول و حديث، در ادبيات و رجال و تراجم نيز احاطه كامل داشت و در حلقه درس ايشان، دانشوران فرهيختهاي پرورش يافتند. اين عالم رباني آثاري به رشته تحرير درآورد كه ريحانُ القلوب در اخلاق، فواكِه الفُقها در فقه و شموسُ الطّالعَه در شرح زيارت جامعه از آن جملهاند. همچنين از ايشان كتابخانهاي برجاي مانده كه از نظر كميت و كيفيت، از بزرگترين كتابخانههاي آن روز تهران به شمار ميرفت. سيد ريحاناللَّه بروجردي سرانجام در 16 خرداد 1289ش در شصت سالگي به لقاء اللَّه پيوست. |
|
|
|
طاهر بن حسين ذواليمينين از سرداران نامي هارون و مامون عباسي است. وي از طرف مأمون، به مقابلهي علي بن عيسي، فرمانده امين عباسي رفت و او را شكست داد و بغداد را فتح نمود. از آن پس جزو خواص مامون به شمار ميرفت و از هنگام رفتن مامون به بغداد، حكمران خراسان گرديد. در اواخر خلافت مأمون، طاهر دعوي استقلال كرد و يك روز در خطبهي نماز جمعه نام خليفه را حذف كرد. از آن جايى كه مامون ميدانست روزي طاهر دست به اين كار خواهد زد، از مدتها قبل غلامي را به او هديه داد كه در واقع جاسوس مامون بود و ماموريت داشت به محض آن كه طاهر نام خليفه را از خطبهي نماز جمعه حذف كَرد، طاهر را به قتل برساند. پس از قتل طاهر، طلحه پسر طاهر حاكم خراسان شد. |
|
|
|
بعد از اجلاسيه كِلِرمون در 28 نوامبر 1095 و سرآغاز جنگهاي صليبي، نيروي عظيمي از مسيحيان، طبق وعده صاحبان كليسا، براي خشنودي خدا، آمرزش گناهان خود و نيز آزادي بيتالمقدس به راه افتاده و با گذر از شهرها و مناطق مختلف به سوي "سرزمين مقدس" به پيش رفتند. آنها در مسير خود، از يك طرف به جمع نيرو و تداركات مالي و نظامي لشكر توجه داشتند و از سوي ديگر، با استفاده از اختلافات دروني مسلمانان، قراردادهايى با بعضي از اميران دول اسلامي براي دريافت كمك، منعقد نمودند. سرانجام سپاهيان صليبي پس از چهار سال راهپيمايى به قصد تصرف سرزمينهاي شام، در 6 ژوئن 1099م بيت المقدس را محاصره كرده و سرانجام در نيمه ژوئيه همان سال، اين شهر را به تصرف خود درآوردند. البته مسلمانان، چاههايِ آب اطراف شهر را مسموم نموده و يا پُر كرده بودند. اما صليبيون با كمك برجهاي بلند چوبي كه ساخته بودند، وارد شهر شدند و به هرگونه جنايتي كه توانستند، دست زدند كه قتل، غارت اموال، آتش زدن اماكن، ويراني و تخريب، بخشي از آن بود. صليبيها هر كه را يافتند، حتي كودكان شيرخواره را يا در آتش سوزاندند و يا با شمشير كشتند. در اين ميانه نه مسجد و نه كنيسه محل امني به حساب نميآمد. به صورتي كه مورخان نگاشتنهاند، در اولين روز تصرف اين شهر، بيش از 12 هزار نفر كشته شدند و به اين ترتيب اولين مرحله از جنگهاي صليبي به پايان رسيد. |
يوان چهكاي، سياستمدار و امپراتور چين، در اواسط قرن نوزدهم در چين به دنيا آمد. وي پس از طي تحصيلات خود وارد دربار امپراتوري چين شد و طي سالهاي بعد مدارج ترقي را طي نمود تا اينكه در جريان انقلاب چين به عنوان نماينده امپراتور و رئيس دولت وقت برگزيده شد. يوان چه كاي كه از طرف دربار مامور مذاكره با انقلابيون جمهوري خواه به رهبري سون يات سن بود، نتوانست نظر آنان را در انقراض امپراتوري چين و تأسيس جمهوري برگرداند. بنابراين به پيشنهاد او، درباريان چارهاي جز تسليم و رضا نيافتند و در 12 فوريه 1912م، دوران حكومت 267 ساله خاندان منچو، با اعلام رژيم جمهوري به پايان رسيد. اما سون يات سن براي اداره امور كشور پهناوري كه از يوان چه كاي و خاندان منچو تحويل گرفته بود تجربه و نيروي كارآمد كافي نداشت. ناتواني سون يات سن در اداره امور و مشكلاتي كه بيشتر ناشي از كارشكني و عدم همكاري عوامل حكومت پيشين بود به تدريج از اعتبار و جذبه مردي كه پدر انقلاب چين لقب گرفته بود كاست و ميدان را براي عوام فريبي يوان چه كاي باز گذاشت. يوان چه كاي كه مردي مكار و زيرك بود از روزي كه خاندان سلطنتي منچو را به تسليم در برابر انقلابيون راضي كرد و موجبات انتقال مسالمتآميز قدرت را فراهم ساخت، در فكر حكومت بود. وي حتي خانواده امپراتور را هم قانع كرده بود كه جمهوريْ يك مرحله گذرا است و بامشكلاتي كه سون يات سن و يارانش در پيش خواهند داشت، زمينه براي استقرار مجدد حكومت سلطنتي فراهم خواهد شد. اين پيشبيني درباره مشكلاتْ درست از آب درآمد ولي يوان چه كاي كه خود در ايجاد مشكلات دست داشت به جاي آنكه زمينه را براي بازگشت خاندان منچو فراهم كند، موجبات حكومت خود را فراهم آورد. به موازات تضعيف موقعيت سون يات سن و افزايش نارضايتي مردم، يوان چه كاي كه خود را مردي مصلح و توانا معرفي كرده بود به تدريج مورد توجه مردم قرار گرفت و با نامزد كردن خود براي رياست جمهوري، در روز هفتم اكتبر 1913م در انتخابات رياست جمهوري بر سون يات سن فائق آمد. اما يوان چه كاي فقط به عنوان رياست جمهوري و اختيارات محدود آن قانع نبود و او كه تجملات دربار را ديده بود، آرزوي بازگشت آن دوران را در سر ميپروراند. اما براي خود، نه براي خاندان منچو. يوان چه كاي براي تحقق بخشيدن به اين هدف، در ابتدا قدرتهاي خارجي را با خود همراه كرد و با تفرقهافكني در ميان طرفداران سون يات سن، به تقويت نيروهاي مسلح چين پرداخت. در اين ميان با بروز نشانههاي ديكتاتوري يوان چه كاي، طرفداران سون يات سن در قالب حزب كومين تانْگْ با حكومت وي به مخالفت برخاستند و از اين زمان، درگيريهاي داخلي آغاز شد. در همين هنگام، با آغاز جنگ جهاني اول و حمله ژاپن به چين، نيروهاي چين از ژاپن شكست خورده و به موجب قرارداد صلح بين دو طرف، ژاپن اجازه هرگونه مداخله در چين را به دست آورد. اين امر خشم مردم چين را نسبت به يوان چه كاي فزوني بخشيد و توجه آنان را بار ديگر به سون يات سن منعطف نمود. يوان چه كاي در چنين وضع نامساعدي، دست به كار احمقانهاي زد و در اواخر سال 1915م خود را امپراتور چين خواند. ولي اين كار ديوانهوار كه يوان چه كاي براي فرو نشاندن خشم مردم يا دهنكجي به حكومت انقلابي و يا براي تحقق بخشيدن به آرزويى كه ديگر فرصتي براي دست يافتن به آن نداشت، به آن دست زده بود، نتيجهاي جز طغيان و خشم عمومي به بار نياورد و موقعيت او را به شدت متزلزل ساخت. اما اين امپراتوري چندان دوامي نياورد و يوان چه كاي چند ماه بعد در ششم ژوئن 1916م به طور ناگهاني درگذشت. پس از يوان چه كاي، در حالي كه اوضاع بسيار دگرگون بود، سون يات سن بار ديگر بر مسند قدرت تكيه زد. |
يكي از حوادث مهم و مؤثر در جريان جنگ جهاني دوم و نتيجه آن، گشودن جبهه دوم توسط متفقين، عليه نيروهاي آلمان نازي بود. سحرگاه روز ششم ژوئن سال 1944م، با پياده شدن نخستين واحدهاي سربازان امريكايى، انگليسي و كانادايى به فرماندهي ژنرال آيزنهاور در سواحل فرانسه، جبهه دوم جنگ در اروپا گشوده شد. قبل از پياده شدن اين نيروها، 2400 هواپيماي بمبافكن امريكايى و انگليسي، مواضع نيروهاي آلماني و خطوط ارتباطي آنها را در طول سواحل فرانسه و پشت جبهه را بمباران كردند و يك هزار هواپيماي حمل و نقل نيز در بامداد اين روز دهها هزار چتر باز در طول ساحل فرو ريختند. تعداد نيروهاي متفقين كه درطول ماه ژوئن در سواحل شمالي فرانسه پياده شدند ازدو ميليون و هشتصد هزار نفر تجاوز ميكرد. همچنين در اين عمليات بزرگ، چهار هزار كشتي، 600 ناوشكن و ده هزار هواپيما در اختيار متفقين بود. با پيشروي سريع نيروهاي متفقين در اين جبهه، نيروهاي آلماني شكستهاي متعددي خوردند. همچنين با پياده شدن نيروهاي متفقين درجنوب فرانسه و بلژيك، آزادي شهرهاي پاريس و بروكسل و...، و نيز قيام مسلحانه مردم مناطق تحت اشغال آلمان و پيوستن آنها به متفقين، در نهايت با ورود نيروهاي متفقين به خاك آلمان، ضربات كوبندهاي بر نازيها وارد آمد كه توان برخاستن را از آنها گرفت. اين عمليات گرچه يكي از وسيعترين حملاتي بود كه تاريخ به خود ديده است و موفقيت متفقين نشانگر تدارك وسيع و برنامهريزي دقيق آنهاست، اما از سوي ديگر عدم حضور مارشال رومل فرمانده نيروهاي آلماني، دخالت مستقيم هيتلر و ارائه نقشههاي جنگي فاقد انديشه نظامي، باعث شد تا عليرغم مقاومت پراكنده نيروهاي آلمان، شكست ارتش نازي در اين جبهه و در نتيجه، در كل جنگ رقم خورد. |
با شدت گرفتن رقابت فضايى بين امريكا و شوروي براي گردش به دور زمين، از سال 1966م، دور تازهاي از اين مسابقه براي تسخير فضا براي دستيابي به كره ماه آغاز شد. در اين ميان در ابتدا نخستين سفينه فضايى شوروي در چهارم آوريل 1966م به دور ماه گردش كرد و عكسهايى از كره ماه به زمين ارسال نمود. اين مسئله باعث بيشتر شدن رقابت دو ابرقدرت شد تا اينكه دو ماه بعد، در ششم ژوئن 1966م يك سفينه امريكايى بدون سرنشين، براي اولين بار بر روي كره ماه فرود آمد و اطلاعاتي از سطح آن به زمين مخابره كرد. با اينكه از آغاز عصر تسخير فضا، تقدم فناوري با روسها بود، ولي از سال 1968م به بعد، امريكاييها به طور محسوسي در اين مسابقه پيش افتادند به طوري كه در 21 ژوئيه 1969م براي اولين بار، يك امريكايي بر روي كره ماه فرود آمد و در آن راهپيمايي كرد. |
پس از امضاي قرارداد ننگين كمپ ديويد توسط انورسادات رئيس جمهوري معدوم مصر، اين كشور در ميان همپيمانان خود و به ويژه كشورهاي عربي منزوي شد و ترور سادات نيز تا سالهاي بعد از اين انزوا نكاست. همچنين امضاي اين قرارداد باعث ايجاد تفرقه و اختلافات در بين كشورهاي عرب گرديد. ادامه اين اختلاف و نيز اوضاع بحراني لبنان، اسرائيل را به عمليات تجاوزكارانه جديدي در منطقه تشويق كرد. در نتيجه نيروهاي رژيم نژادپرست اسرائيل در روز ششم ژوئن 1982م، به اين بهانه كه لبنان به مرز عمليات تروريستي عليه اسرائيل تبديل شده و امنيت رژيم اشغالگر قدس را به خطر انداخته است،به آن كشور حمله بردند. همچنين در اين روز اردوگاههاي فلسطينيها در بيروت كه در محاصره نيروهاي اسرائيلي قرار گرفته بود مورد حمله فالانژهاي مسيحي لبنان قرار گرفت. قتل عام صدها زن و مرد و كودك فلسطيني در اين اردوگاهها، موجي از خشم و نفرت عمومي در جهان به راه انداخت. در اين ميان، واحدهاي مسلح سازمان آزادي بخش فلسطين، براي اينكه بهانهاي به دست اسرائيليها ندهند بيروت را تخليه كردند و مقر اين سازمان از بيروت به تونس انتقال يافت. با وجود اين، نيروهاي متجاوز اسرائيلي تا سال 1985م در بيروت ماندند و پس ازتخليه بيروت، در جنوب لبنان مستقر شدند. در طول ساليان حضور نيروهاي رژيم صهيونيستي، حملات پي در پي استشهادي و وارد آمدن تلفات جاني و مالي بسيار به آنان توسط جان بركفان حزب اللَّه لبنان، ارتش رژيم صهيونيستي را در بنبستي طاقت فرسا قرار داد. از اين رو، نيروهاي اشغالگر صهيونيستي پس از هجده سال اشغال منطقه جنوب لبنان، در 25 مه سال 2000م، اين ناحيه را با ذلت ترك كردند و بدين ترتيب كذب افسانه شكست ناپذيري رژيم اسرائيل بر همگان آشكار شد. |
|
|
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}