دلم رميده لولي‌وشيست شورانگيز

شاعر : حافظ

دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آميز دلم رميده لولي‌وشيست شورانگيز
هزار جامه تقوا و خرقه پرهيز فداي پيرهن چاک ماه رويان باد
که تا ز خال تو خاکم شود عبيرآميز خيال خال تو با خود به خاک خواهم برد
بخواه جام و گلابي به خاک آدم ريز فرشته عشق نداند که چيست اي ساقي
به مي ز دل ببرم هول روز رستاخيز پياله بر کفنم بند تا سحرگه حشر
که جز ولاي توام نيست هيچ دست آويز فقير و خسته به درگاهت آمدم رحمي
که در مقام رضا باش و از قضا مگريز بيا که هاتف ميخانه دوش با من گفت
تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز ميان عاشق و معشوق هيچ حائل نيست