ببرد از من قرار و طاقت و هوش

شاعر : حافظ

بت سنگين دل سيمين بناگوش ببرد از من قرار و طاقت و هوش
ظريفي مه وشي ترکي قباپوش نگاري چابکي شنگي کلهدار
به سان ديگ دايم مي‌زنم جوش ز تاب آتش سوداي عشقش
گرش همچون قبا گيرم در آغوش چو پيراهن شوم آسوده خاطر
نگردد مهرت از جانم فراموش اگر پوسيده گردد استخوانم
بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش دل و دينم دل و دينم ببرده‌ست
لب نوشش لب نوشش لب نوش دواي تو دواي توست حافظ