شراب و عيش نهان چيست کار بي‌بنياد

شاعر : حافظ

زديم بر صف رندان و هر چه بادا باد شراب و عيش نهان چيست کار بي‌بنياد
که فکر هيچ مهندس چنين گره نگشاد گره ز دل بگشا و از سپهر ياد مکن
از اين فسانه هزاران هزار دارد ياد ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ
ز کاسه سر جمشيد و بهمن است و قباد قدح به شرط ادب گير زان که ترکيبش
که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد که آگه است که کاووس و کي کجا رفتند
که لاله مي‌دمد از خون ديده فرهاد ز حسرت لب شيرين هنوز مي‌بينم
که تا بزاد و بشد جام مي ز کف ننهاد مگر که لاله بدانست بي‌وفايي دهر
مگر رسيم به گنجي در اين خراب آباد بيا بيا که زماني ز مي خراب شويم
نسيم باد مصلا و آب رکن آباد نمي‌دهند اجازت مرا به سير و سفر
که بسته‌اند بر ابريشم طرب دل شاد قدح مگير چو حافظ مگر به ناله چنگ