فمینیسم ( Feminism )






واژه فمینیسم از كلمه لاتین Femina یعنی جنس زن گرفته شده است. و در قرن نوزدهم برای توصیف زنانه شدن بدن مرد یا توصیف زنانی كه خصوصیات مردانه داشته‌اند؛ استفاده می‌شده است. اما در قرن بیستم این مفهوم تغییر كرد و از آن به بعد به جنبش فكری یا نظریه‌ای گفته می‌شود كه معتقد است زنان به علت جنس خود در طول تاریخ به فرودستی كشیده شده‌اند و تحت تبعیض‌های گوناگون قرار گرفته‌اند. فمینیسم باور داشتن به حقوق زنان و برابری سیاسی ، اجتماعی، و اقتصادی زن و مرد است. فمینیسم مباحثه‌ای است که از جنبش‌ها، نظریه‌ها و فلسفه‌های گوناگون تشکیل شده است که در ارتباط با تبعیض جنسیتی هستند و از برابری برای زنان دفاع کرده و برای حقوق زنان و مسایل زنان مبارزه می‌کند.
واژهٔ فمينيسم را نخستين بار شارل فوريه، سوسياليست قرن نوزدهم برای دفاع از جنبش حقوق زنان به کار برد.
فمینیسم مجموعهٔ گسترده‌ای از نظریات اجتماعی، جنبش‌های سیاسی، و بینش‌های فلسفی است که عمدتاً به وسیلهٔ زنان برانگیخته شده‌اند یا از آنان الهام گرفته‌اند، مخصوصا در زمینه شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن‌ها. به عنوان یک جنبش اجتماعی، فمینیسم بیش‌ترین تمرکز خود را معطوف به تحدید نابرابری‌های جنسیتی و پیشبرد حقوق، علایق و مسایل زنان کرده‌است. فمینیسم عمدتاً از ابتدای قرن ۱۹ پدید آمد. زمانی که مردم به طور وسیع این امر را پذیرفتند که زنان در جوامع مرد محور، سرکوب می‌شوند.
در طی یک قرن و نیم، جنبش رو به رشد زنان هدف خود را تغییر ساختارهای اقتصادی-اجتماعی و سیاسی مبتنی بر تبعیض جنسیتی علیه زنان قرار داده است.
فمینیست‌های اوّلیه را به اصطلاح «موج اوّل» می‌نامند. نهضت‌های حق‌طلبانه زنان تا سال ۱۹۶۰ جزء موج اوّل هستند. اوّلین آثار زنان در این موج از نقش محدود زنان انتقاد می‌کنند، بدون این‌که لزوماً به وضعیت نامساعد آنان اشاره کرده و یا مردان را از این بابت سرزنش کنند. موج اوّل فمینیستی با روشنگری‌های مری ولستون کرافت و بیانیه ۳۰۰ صفحه‌ای‌اش در سال ۱۷۹۲ در انگلستان آغاز شد.

فمینیسم در طول تاریخ

به طور کلی می توان نقطة شروع فمینیسم را اواخر قرن هجدهم به ویژه پس از انقلاب کبیر فرانسه ذکر کرد، اما در تقسیمات قراردادی تر تاریخ فمینیسم را در ۳ موج تقسیم بندی می کنند.
به طور کلی می توان نقطة شروع فمینیسم را اواخر قرن هجدهم به ویژه پس از انقلاب کبیر فرانسه ذکر کرد، اما در تقسیمات قراردادی تر تاریخ فمینیسم را در ۳ موج تقسیم بندی می کنند.

● موج اول :

موج اول در سال ۱۸۳۰ شروع شد. مری ولیتون کرافت با نوشتن کتاب «حقانیت حقوق زن» (۱۷۹۲) تأثیر اصلی را بر این موج گذاشت. پس از وی جان استوارت میل با همکاری همسر اولش هری تیلور کتاب «انقیاد زنان» (۱۸۶۹) را نوشت که تأثیر مهم بعدی را بر این موج گذاشت. نگارش این کتاب در حالی صورت گرفت که زنان در دوره ویکتوریا، در اوج سرکوب به سر می بردند. می توان گفت اساساًٌ اندیشه حقوق لیبرال کلاسیک، زمینه اصلی بروز این موج به شمار می رود، دیدگاهی که برخاسته از اندیشه جان لاک بود.(۱) گسترش حقوق مدنی و سیاسی به ویژه اعطای حق رأی به زنان، خواسته و هدف اصلی این موج بود. البته در کنار این موارد اهداف دیگری نیز دنبال می شد که از جمله آن ها می توان به دستیابی زنان به کار آموزشی، آموزش و کار، بهبود موقعیت زنان متأهل در قوانین، حق برابر با مردان برای طلاق و متارکه قانونی و مسائل پیرامون ویژگی های جنسی اشاره کرد.

● موج دوم :

«موج دوم فمینیسم از دهه ۱۹۶۰ آغاز شد. موج اول تا حدی توانست وضعیت زنان را در رابطه با برخی از مسائل بهبود بخشد. گسترش آموزش و پرورش، ورود زنان به مشاغل متعدد، قانونی شدن سقط جنین، پرداخت دسمتزد برابر به زنان، برخورداری از حقوق مدنی برابر و گسترش امکانات کنترل موالیه از جمله نتایج مهم تلاش ها در موج اول بود. همین مسائل باعث شد که برخی از فمینیست ها به دنبال قدم برداشتن در گام های بعدی باشند.»
هدف اصلی و مهم فمینیست ها در موج دوم «نجات زن» بود فمینیست های موج دوم، معتقد بودند رهایی زنان از نابرابری ها کافی نبوده و باید زنان را از دست مردان نجات داد. نقد ساختارهای ایدئولوژیک ریشه دار مانند «مردسالاری» و «قرار داد اجتماعی»، در کلیت ازدواج، تأکید بر تبحر و حرفه اقتصادی از جمله ویژگی های مهم فمینیست های موج دوم به شمار می رود.
این افراد معتقد بودند برای رهایی و نجات زن، باید روحیات زنانه را از بین برد و آن قدر به سمت افراط رفتند که بر ظاهری مردانه در پوشش ، موهای کوتاه ، کفش بدون پاشنه ، کت و شلوار زمخت و چهره بدون آرایش و ... نیز تأکید داشتند.

● موج سوم :

موج سوم فمینیست ها از اوایل دهه ۱۹۹۰ شروع و به دلیل آثار مخرب افراط فمینیست های موج دوم، در این دوره سعی شد تا حدودی دیدگاه های فمینیستی تعدیل شود. تحت همین شرایط بود که دولت های تاچر و ریگان ضمن مبارزه با دیدگاه های تندروها خواستار اعاده از دست رفتة «ارزش های خانوادگی» شدند و در مجموع فمینیسم در اوایل دهه ۱۹۹۰ یک فرآیند اعتدال را تجربه کرد.
بر خلاف موج دوم، فمینیست ها در این موج بر ظاهر زنانه و رفتار ظریف تأکید می ورزند. آنان معتقد به احیای نقش مادری بوده و از خانواده فرزند محور و همچنین زندگی خصوصی دفاع می کنند.

● گرایش پست مدرن

این گرایش نیز بر «حذف مرد سالاری» تأکید دارد با این تفاوت که آنها معتقدند برای احقاق حقوق زنان و حذف مردسالاری باید ساختار شکنی کرد. به اعتقاد این گروه کلیه برخوردهایی که بین پسر و دختر تفاوت ایجاد می کند ناشی از ساخت هایی اجتماعی هستند که موجب بردگی زن در طول تاریخ شده و باید ساخت شکنی شود. تحت تأثیر همین نگرش ها، در دهة ۱۹۹۰ علاقه فکری فمینیست ها از موضوعات سیاسی و اقتصادی به سمت موضوعات فرهنگی، روان شناختی و زبان شناختی سوق پیدا کرده است.
با توجه به مطالب بالا می توان مکاتب فمینیستی را به صورت زیر تقسیم بندی کرد:
«فمینیسم لیبرال، فمینیسم رادیکال، فمینیسم پست مدرن، فمینیسم سیاه پوستان، فمینیسم آنارشیم، مکتب اکوفمینیسم، همچنین فمینیسم مدرن نیز از دیگر شاخه های فمینیسم است که در قرن بیستم بوجود آمده است.» (۳)

● جمع بندی

- موج اول :
قرن ۱۷ و ۱۸: فمینیست های اثبات گرا که تلاش می کردند وجود زن را به عنوان یک موجود مستقل معرفی کنند، باید به عنوان یک انسان به آن نگاه شود مثل یک مرد.
- موج دوم :
تلاش می کردند هر گونه تفاوت و تضاد ناشی از جنسیت را از بین برند و زنان نیز مثل مردان از حقوق برابر برخوردار باشند و در فعالیت های اجتماعی مشارکت کنند.
- موج سوم :
(مدرن) (قدرت طلب): معتقدند نه تنها زن فرودست نیست بلکه فرا دست نیز هم است- حتی ادعا می شود زنان می توانند و حق دارند قدرت زنانه را جایگزین آن چیزی نمایند که تا کنون مردانه بوده است. (در مقابل دیدگاه مرد سالاری)
- پست مدرن ها (دیدگاه جدید): معتقد به نوعی تعادل، حفظ نظام خانواده- همراه با تعادل در مشارکت بیرون خانه می شوند.

● نتیجه گیری:

جنبش فمینیسم از ابتدای پیدایش سعی داشت زنان را به یک اردوگاه واحد ایدئولوژیکی برساند. فمینیسم ها قصد داشتند مفهوم خواهری جهانی را جامه عمل بپوشانند، اما در طول تاریخ به جای تکامل گرفتار تشتت و تفرقه فکری شدند. اگر چه دستیابی به حق رأی، نقطة عطفی در تکامل آرای فمینیستی و کسب یک حق سیاسی اساسی از سوی زنان بوده است، مع الوصف از دهه ۱۹۲۰ برخوردهای متفاوتی به وجود آمد، به طوری که فمنیسم تبدیل به تفکری فاقد وحدت نظر و مملو از آرای ضد و نقیض شد و بسیاری از صاحبنظران تنوع در فمینیسم را نشانه ضعف و عدم بلوغ این ایدئولوژی می دانند و آن را مکتبی پویا اما درگیر با مبارزه می شناسند.
منابع تحقیق :
ویکی پدیا
انديشکده روابط بين الملل ( www.irtt.ir )