ارتباطات‌ جمعی‌ و فرهنگ‌(4)






تولیدکنندگان‌ همان‌ کسانی‌اند که‌ معانی‌ را در قالب‌های‌ مشخص‌ جای‌ می‌دهند و مخاطبان‌ همان‌ کسانی‌اند که‌ معانی‌ را متناسب‌ با موقعیت‌های‌ متفاوت‌ اجتماعی‌ و قالب‌های‌ تفسیر و تاویل‌ خود «رمزگشایی‌» می‌کنند. هال‌ در امتداد جامعه‌شناسی‌ سیاسی‌ پارکین‌ (۱۹۷۲) پیشنهاد کرد که‌ سه‌ نوع‌ اصلی‌ رمزگشایی‌ در گردش‌ است‌: اول‌، رمزگشاییِ مسلط‌ ـ هژمونیک‌ ـ که‌ با قدرت‌ پیوند خورده‌ است‌. دوم‌، رمزگشایی‌ «توافقی‌» که‌ اساساً رمزگشایی‌ رسانه‌ها در نقش‌ خود به‌ عنوان‌ حامل‌ بی‌طرف‌ و حرفه‌ای‌ اطلاعات‌ است‌ و سوم‌ رمزگشایی‌ «تقابلی‌» که‌ برای‌ کسانی‌ میسر است‌ که‌ انتخاب‌ می‌کنند و یا کسانی‌ که‌ به‌ وسیله‌ شرایط‌ راهنمایی‌ می‌شوند تا پیام‌های‌ مربوط‌ به‌ واقعیت‌ را به‌ گونه‌ای‌ دیگر ببینند و بتوانند «ناگفته‌ها» را از پس‌ آنچه‌ از رویدادها رسماً اعلام‌ می‌شود درک‌ کنند. این‌ مدل‌ ساده‌ این‌ نکته‌ را یادآور می‌شود که‌ ایدئولوژی‌ «ارسالی‌» چیزی‌ جدای‌ از ایدئولوژی‌ «دریافتی‌» است‌ که‌ ممکن‌ است‌ چیزی‌ به‌ نام‌ عبارات‌ ترجیحی‌ از آنچه‌ فوقاً ذکر شد فهم‌ شود. حتی‌ می‌توان‌ با آنها با کمی‌ فاصله‌ رفتار کرد و آنها را در معرض‌ تحلیل‌ عینی‌ قرار داد ـ آن‌چنان‌ که‌ شاید روزنامه‌نگاران‌ رفتار می‌کنند ـ یا به‌ عنوان‌ «تبلیغات‌ سیاسی‌» تلقی‌ کرد و بدین‌ترتیب‌ در مقابل‌ آن‌ با هدف‌ براندازی‌، مقاومت‌ کرد.
این‌ افکار، فشار قابل‌ ملاحظه‌ای‌ را برای‌ بازنگری‌ در مورد نظریه‌ ایدئولوژی‌ و آگاهی‌ کاذب‌ پدید آورد و منجر به‌ تحقیقاتی‌ در مورد توانایی‌ «رمزگشایی‌ متمایز» شد (مانند: ۱۹۸۰، مورلی‌) . مورلی‌ با نگاهی‌ ویژه‌ به‌ دنبال‌ دستیابی‌ به‌ علت‌ مقاومت‌ طبقه‌ کارگر در مقابل‌ پیام‌های‌ رسانه‌های‌ مسلط‌ می‌گشت‌. نتایج‌ مستقیم‌ به‌ دست‌ آمده‌ از این‌ بررسی‌ها در این‌ زمینه‌ اندک‌ بود. اما غیرمستقیم‌ باعث‌ شد که‌ اختیار را به‌ مخاطبان‌ بازگرداند و خوشبینی‌هایی‌ را در مطالعات‌ رسانه‌ها و فرهنگ‌ پدید آورد. همچنین‌ سبب‌ شد که‌ دید وسیع‌تری‌ نسبت‌ به‌ تاثیرات‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ که‌ به‌ واسطه‌ رسانه‌ها تجربه‌ می‌شود، به‌ وجود آید؛ خصوصاً تجربیاتی‌ در زمینه‌ مسائل‌ اخلاقی‌، جنسیت‌ و «زندگی‌ روزمره‌». (مورلی‌، ۱۹۸۶ و ۱۹۹۲).

جنسیت‌ و رسانه‌های‌ جمعی

تا مدت‌ها تحقیقات‌ رسانه‌ای‌ چندان‌ توجهی‌ به‌ مباحث‌ جنسیت‌ نداشت‌ ولی‌ در سال‌های‌ اخیر نظریه‌های‌ عمده‌ای‌ در این‌ باب‌ بیان‌ شده‌ است‌ که‌ ریشه‌ در مباحث‌ قدیمی‌تر طبقه‌ اجتماعی‌ و نژاد دارد. البته‌ ابعاد گسترده‌ جدیدی‌ نیز در این‌ مجال‌ پدید آمده‌ است‌ که‌ از این‌ میان‌ می‌توان‌ به‌ نظریه‌های‌ تحلیل‌روانی‌ و مطالعات‌ فمینیستی‌ اشاره‌ کرد.مهم‌ترین‌ سوال‌ در بحث‌ جنسیت‌، سوال‌ از معنای‌ این‌ اصطلاح‌ است‌. زونن‌ (۱۹۹۱) معتقد است‌ جنسیت‌ یک‌ معنای‌ مشخص‌ ندارد و معنای‌ آن‌ بستگی‌ به‌ فرهنگی‌ دارد که‌ در آن‌ بحث‌ می‌شود. مساله‌ مهم‌ بعدی‌ ارزشگذاری‌های‌ متفاوت‌ در مورد مردانگی‌ و زنانگی‌ و وجود ایدئولوژی‌ «پدر سالاری‌» موجود در قالب‌های‌ فرهنگی‌ رسانه‌های‌ جمعی‌ است‌.فیسک‌ (۱۹۸۷) تلاش‌ کرد با بررسی‌ چند برنامه‌های‌ پرطرفدار تلویزیونی‌ ویژگی‌ «تلویزیون‌ جنسیت‌گرا» را پیدا کند. نمونه‌ بارز در این‌ زمینه‌ «اپراهای‌ صابونی‌» است‌ که‌ شاید بتوان‌ آن‌ را به‌ عنوانِ مثالِ روشنی‌ از «زیبایی‌ شناسی‌زنانه‌» ارایه‌ کرد. این‌ برنامه‌ به‌ صورت‌ مداوم‌ «مردسالاری‌» را زیر سوال‌ قرار داد و به‌طور خلاصه‌، به‌ فرهنگ‌ زنانه‌ معنا بخشید.توجه‌ به‌ ترکیب‌ جنسیت‌ در متون‌ رسانه‌ای‌ یکی‌ از جنبه‌های‌ مبحث‌ جنسیت‌ در نظریه‌های‌ ارتباطی‌ است‌. جنبه‌ دیگر آن‌ بررسی‌ دریافت‌کنندگان‌ پیام‌ها و تلقی‌ آنها از این‌ پیام‌ها است‌.تحقیقات‌ نشان‌ می‌دهد: جنسیت‌ دریافت‌کنندگان‌، رابطه‌ مستقیمی‌ با چگونگی‌ دریافت‌ آنها از رسانه‌ها دارد؛ مواردی‌ چون‌ تفاوت‌های‌ مرسوم‌ بین‌ زن‌ و مرد در ایفای‌ نقش‌های‌ اجتماعی‌، امکانات‌ و بهره‌برداری‌ از فرصت‌ها، تفاوت‌های‌ روانی‌، طبیعت‌ روابط‌ زن‌ و مرد و...مطالعه‌ رسانه‌ با رویکرد مبتنی‌ بر جنسیت‌ این‌ سوال‌ را پدید می‌آورد که‌ آیا انتخاب‌ و تفسیر متون‌ رسانه‌ای‌ باعث‌ انجام‌ تغییرات‌ و پدید آمدن‌ مقاومت‌ جامعه‌ زنان‌ در مقابل‌ وضع‌ نابرابر جنسی‌ در جامعه‌ خواهد شد. به‌طور خلاصه‌ باید گفت‌ فرهنگ‌ حاکم‌ بر رسانه‌ها یعنی‌ فرهنگ‌ تمایز جنسی‌، دریافت‌ها و پاسخ‌های‌ متفاوتی‌ را از رسانه‌ها پدید می‌آورد.

بها دادن‌ به‌ عامه‌

رسانه‌های‌ جمعی‌ را باید تا حد زیادی‌، عامل‌ پدید آمدن‌ فرهنگ‌ توده‌ای‌ یا فرهنگ‌ عامه‌ دانست‌. بی‌معناست‌ اگر تصور شود که‌ می‌توان‌ جلوی‌ این‌ حرکت‌ سیل‌آسا را گرفت‌ و یا آن‌ را صرفاً مولود دنیای‌ تجارت‌ دانست‌.به‌ دلیل‌ آن‌ که‌ هر فردی‌ حداقل‌ به‌ یکی‌ از شاخه‌های‌ فرهنگ‌ رسانه‌های‌ عمومی‌ علاقه‌مند است‌، کمتر ممکن‌ است‌ ذوق‌ سلیقه‌ نخبگان‌ را از عامه‌ متمایز کرد. تفاوت‌ مذاق‌ها، واقعیتی‌ همیشگی‌ است‌؛ پس‌ باید رسانه‌ها را به‌ نوبه‌ خود بررسی‌ کرد. اگر چه‌ مفهوم‌ «فرهنگ‌ توده‌ای‌» همچنان‌ رایج‌ است‌ ولی‌ مفهوم‌ «فرهنگ‌ عامه‌» یعنی‌ آنچه‌ بیشتر مورد علاقه‌ عامه‌ مردم‌ است‌، قابل‌ ترجیح‌ بوده‌ و معنای‌ ضمنی‌ دیگری‌ در بر ندارد. در یک‌ جمله‌، فرهنگ‌ عامه‌ پیوندی‌ است‌ از تلاش‌های‌ بی‌شمار و پایان‌ناپذیر جهت‌ بیان‌ مطالب‌ با استفاده‌ از مفاهیم‌ موجود برای‌ کسانی‌ که‌ در دسترس‌ هستند؛ با هدف‌ به‌ دست‌ آوردن‌ بازار و در مقابل‌ تقاضای‌ شدید مردم‌ برای‌ آنچه‌ فیسک‌ (۱۹۸۷) «معانی‌ و لذایذ» نامید.

(نشانه‌شناسی‌) قدرت‌ مردم‌

جان‌ فیسک‌ (۸۹،۱۹۸۷) یکی‌ از کسانی‌ است‌ که‌ بیشترین‌ تلاش‌ را در حمایت‌ از فرهنگ‌ عامه‌ کرده‌ است‌. مهم‌ترین‌ بحث‌ وی‌ در مورد فرهنگ‌ عامه‌ ریشه‌ در مباحثی‌ دارد که‌ ندرتاً ذکر شد و همان‌ برداشت‌های‌ متفاوت‌ از یک‌ محصول‌ فرهنگی‌ واحد است‌ هرچند این‌ محصول‌ فرهنگی‌ از یک‌ مفهوم‌ غالب‌ و نزدیک‌ به‌ ذهن‌ برخوردار باشد. فیسک‌ متن‌ رسانه‌ای‌ را محصول‌ قرائت‌ و لذت‌ یک‌ مخاطب‌ رسانه‌ای‌ می‌داند و چندگانی‌ معانی‌ یک‌ متن‌ را «چند معنایی‌» می‌نامد. اصطلاح‌ «بینا متنی‌ بودن‌» بعضاً به‌ ارتباط‌ میان‌ معانی‌ در رسانه‌های‌ متفاوت‌ بازمی‌گردد، بالاتر از این‌ که‌ ارتباط‌ میان‌ معانی‌ موجود در رسانه‌ها و سایر مفاهیم‌ موجود در تجارب‌ فرهنگی‌ را نیز در برمی‌گیرد. به‌ عنوان‌ مثال‌: یک‌ پدیده‌ فرهنگی‌ مثل‌ «مدونا» ـ خواننده‌ عامه‌پسند ـ و دو گروه‌ خواننده‌ مجله‌ «پلی‌ بوی‌» یعنی‌ دختران‌ جوان‌ و مردان‌ مسن‌تر را می‌تواند جذب‌ کند؛ گروه‌هایی‌ که‌ هنوز مفهوم‌ متفاوتی‌ از این‌ پدیده‌ درک‌ می‌کنند (اشو یچتنبرگ‌، ۱۹۹۲).در فرهنگ‌های‌ مختلف‌، برداشت‌های‌ کاملاً متفاوتی‌ از محتوای‌ بسیاری‌ از رسانه‌های‌ عامه‌پسند به‌ دست‌ می‌آید که‌ موجب‌ گشوده‌ راهی‌ برای‌ فرار از کنترل‌ اجتماعی‌ بالقوه‌ می‌شود. فیسک‌ در این‌ باب‌ می‌نویسد:
«معانی‌ مرجحّی‌ که‌ در تلویزیون‌ به‌ کار می‌رود، معانی‌ای‌ است‌ که‌ بیشتر مورد علاقه‌ طبقات‌ مسلط‌ می‌باشد و سایر معانی‌ براساس‌ روابط‌ فرادستی‌ ـ فرودستی‌ ساخته‌ می‌شود.... قدرت‌ نشانه‌شناختی‌ فرودستان‌ در ساختنِ معانی‌ خودشان‌ در این‌ است‌ که‌ تعادل‌ بین‌ توانایی‌ در روگرداندن‌، مخالفت‌ کردن‌ یا مذاکره‌ نمودن‌ با این‌ قدرت‌ اجتماعی‌ را پدید آورند.» (ص‌ ۱۲۶،۱۹۸۷).بسیاری‌ از این‌ اندیشه‌ها از نظریه‌های‌ انتقادی‌ جدید به‌طور عام‌ و از نظریه‌ رمزگشایی‌ «هال‌» به‌ویژه‌ منشا می‌گیرد، به‌ این‌ معنا که‌ همه‌ متون‌ را می‌توان‌ در معنایی‌ مخالف‌ فهمید و ایدئولوژی‌ رمزگذاری‌ شده‌ آنها را به‌ آسانی‌ کنار نهاد.برای‌ فیسک‌ خصوصیت‌ اولیه‌ فرهنگ‌ عامه‌ آن‌ است‌ که‌ عامه‌ شامل‌ هم‌ مردم‌ و هم‌ وابستگی‌ به‌ قدرت‌ مردم‌ است‌. او می‌نویسد:«عامه‌پسندی‌ در اینجا ملاک‌ توانایی‌ یک‌ قالب‌ فرهنگی‌ برای‌ پاسخگویی‌ به‌ علائق‌ مشتریان‌ است‌... برای‌ این‌ که‌ یک‌ کالای‌ فرهنگی‌ عامه‌پسند شود باید این‌ توان‌ را داشته‌ باشد که‌ سلیقه‌های‌ متفاوت‌ مردم‌ که‌ در زمره‌ عامه‌ می‌باشند، پاسخ‌ گوید آنچنان‌ که‌ پاسخگوی‌ سلیقه‌های‌ تولیدکنندگان‌ است‌). (ص‌ ۳۱۰، ۱۹۸۷)فرهنگ‌ عامه‌ باید متناسب‌ و پاسخگوی‌ نیازها باشد، در غیراین‌ صورت‌ مردود و متروک‌ خواهد شد و موفقیت‌ (در بازار) شاید بهترین‌ آزمون‌ برای‌ اثبات‌ وجود این‌ دو ویژگی‌ باشد (در عمل‌، ملاک‌ موفقیت‌، جایگزین‌ هر عقیده‌ مبتنی‌ بر کیفیت‌ ذاتی‌ می‌شود. فیسک‌ این‌ نظر را رد می‌کند که‌ منطق‌ سرمایه‌ فرهنگی‌ از منطق‌ سرمایه‌ اقتصادی‌ پیروی‌ می‌کند (بوردیو، ۱۹۸۶). در عوض‌ او معتقد است‌ دو نوع‌ اقتصاد با استقلال‌ نسبی‌ وجود دارد: یکی‌ اقتصاد فرهنگی‌ و دیگری‌ اجتماعی‌. حتی‌ اگر اکثر مردم‌ در یک‌ جامعه‌ طبقاتی‌، تابع‌ باشند، میزانی‌ از «قدرت‌ نشانه‌شناختی‌» را در اقتصاد فرهنگی‌ دارند؛ قدرتی‌ که‌ می‌تواند مفاهیمی‌ را شکل‌ دهد که‌ بیان‌کننده‌ خواسته‌های‌ آنهاست‌.
منبع:پایگاه‌اطلاع رسانی‌علوم ارتباطات‌ایران