داستان های رئالیستی برای کودکان
نویسندگان واقعگرا به مسائل عصر تاریخی توجه خاصی دارند و از بازتاب این عصر، که از دنیای بزرگسالان به دنیای کودکان منتقل می شود، در تصورات و دریافت ها و سلوک کودکان، غافل نبوده اند.
1- داستان های رئالیستی و عرصه هنر
تعریف و مشخصات داستان های رئالیستی
داستان های رئالیستی به داستان هایی گفته می شود که برای بازتاب زندگی و انتقال پیام : از وقایع عادی زندگی و چهره هایی (کاراکترهایی) بهره می گیرند که برای ما مأنوسند و در دنیای روزمره با آنها سر و کار داریم. در داستان های رئالیستی همچنین انگیزه ها، احساس ها و اندیشه های آدم ها چه به لحاظ ظاهر و چه به لحاظ مضمون با آدم های پیرامون ما همسازی دارد. در چنین داستان هایی به طور معمول شخصیت ها، صحنه ها و مناظر با جزئیات و تفسیل نسبی توصیف می شود.داستان رئالیستی همچنین از نظر وجه ممیزهاش در مقایسه با قصه های فرهنگ عامه مشخص می شود. در قصه های فرهنگ عامه، از جمله در قصه های پریان، حوادث شکل نامتعارف دارند. در این داستان ها آدم ها و موجودات آنهایی نیستند که در زندگی روزمره با آنها روبه رو می شویم. در قصه های فرهنگ عامه نیروهای ماوراء الطبیعی و قدرت هایی برتر از قدرت انسان های عادی و موجودات تخیلی چون دیو و پری و پندارهایی چون سحر و جادو در مسیر رویدادها نقش عمده دارند.
این رویدادها، قهرمانان و توانایی ها چیزهایی نیستند که ما در زندگی عادی با آنها سر و کار داریم. در زندگی عادی ما با جادوگرانی سر و کار نداریم که دختری را به قو یا قویی ما را به دختر تبدیل کنند، دیوی را نمی بینیم که از درون کوزه بیرون می آید یا اسبی که با سوار خود سخن بگوید. اینها حوادثی هستند که در قصه های فانتزی و داستان های فرهنگ عامه و با آن رو به روییم. در داستان های واقعگرا چنین پدیده هایی کمتر دیده می شود و اگر هم در داستان هایی نمونه ای از وقایع شگفت و ماوراء الطبیعی می بینیم، آنها در چهارچوب خاصی : قرار داده شده اند که به انعکاس قانونمندی های زندگی معمول آسیبی وارد نمی کنند.
ادبیات رئالیستی از جهتی در برابر ادبیات فانتزیک قرار می گیرد. در ادبیات فانتزیک رویدادها و نیروهای خارق العاده، فضای داستان را از شکل معمول و جاری خارج می کنند. و ادبیات فولکوریک غالبا در زمره ادبیات فانتزیک هستند، اما ادبیات فانتزیک منحصر به و ادبیات قدیم و داستان های فرهنگ عامه نیست. در زمان ما نیز به ویژه در عرصه ادبیات کودک، ادبیات فانتزیک سهم مهمی دارد. روی آوری به ادبیات فانتزیک در عرصه ادبیات کودک، هم به دلیل تناسب این نوع ادبیات با ساختار ذهن کودک است و هم به دلیل نفوذ جنبه تعلیمی در ادبیات کودک و سهولت نسبی انتقال پیام از طریق تکنیک های ادبیات فانتزیک، این نکته جای تاکید دارد که ادبیات فانتزیک و ادبیات فرهنگ عامه از این جهت در مقابل ادبیات واقعگرا قرار نمی گیرد که آن یک بیگانه با واقعیت است و این یک منطبق با واقعیت. قصه های فرهنگ عامه نیز با وجود شکل فانتزیک و حضور نیروهای ماوراء الطبیعی در آن از واقعیت های زندگی حکایت دارد. قصه های فانتزیک فرهنگ عامه نیز از زندگی انسان ها، آرزوها و ارزش های آنها سرچشمه گرفته اند. آنها نیز حاصل خرد و اندیشه والای انسانی هستند. آنچه این قصه ها را از داستان های رئالیستی جدا می کند، شکل و شیوه بازتاب واقعیت هاست.
ادبیات فانتزیک واقعیت ها و ارزش ها و اعتقادات را به شکل تمثیلی و استعاری بیان میدارند. در حالی که داستان های واقعگرا ، حقایق زندگی و ارزش های اجتماعی را در لباس مألوف و مأنوس رویدادهای عادی زندگی بازتاب میدهند. در ادبیات فانتزیک فرهنگ و عامه حقایقی عام چون پیروزی خیر بر شر ، نیکی بر بدی، عدالت بر بی عدالتی و والایی بر ب فرومایگی در قالب تمثیل و استعاره و با توسل به رویدادهای خارق العاده منعکس می شود.
واقعگرایی در عرصه هنر
داستان های رئالیستی از ادبیات بزرگسالان به ادبیات کودکان آمده است. واقعگرایی یک و جریان هنری و یک اسلوب ادبی است که در دوران خاصی از تکامل هنر و ادبیات پیدا شده و است. ما بی آنکه بخواهیم به پیشینه پیدایش اسلوب هنری رئالیسم بپردازیم به اشاراتی در معرفی این جریان هنری می پردازیم و از آن می گذریم. اشاراتی، هرچند مختصر، در این کا زمینه از این جهت ضرورت دارد که هویت و ماهیت ادبیات واقعگرا را اندکی روشن تر می کند.نطفه ادبیات واقعگرا در دوران رنسانس (نوزایی اروپا) بسته شد، اما در اواسط قرن نوزدهم میلادی بود که در این خطه به صورت یک جریان مسلط و رایج هنری در آمد و رفته رفته از آنجا به سایر نقاط جهان منتقل شد. به این ترتیب می توان گفت رئالیسم، جایگاه معینی در تاریخ تکامل هنر اروپا دارد و در آنجا و در چهارچوب حوادث هنری آنجاست که معنی خود را به تمامی آشکار می کند. انتقال آن به سایر فرهنگ ها خالی از سوء تفاهم هایی نسبت به اصل معنای این اسلوب (Method) نبوده است. از جمله آمیزش برخی از اصول این اسلوب با شیوه های معمول در ادبیات فرهنگ عامه ما، رشته ای از داستان های کودکان را پدید آورده است که نه این است و نه آن و شاید بتوان به تعبیری آن را «دو رگه» به شمار آورد. در بسیاری از کتاب های کودکان به علت آمیزش تکنیک هایی از دو اسلوب متفاوت دسته بندی آنها در یکی از دو دسته رئالیستی یا فانتزیک (خیالی) خالی و از دشواری نیست.
در اروپا پیش از آنکه روش واقعگرایی به صورت یک روش رایج هنری در آید روش و کلاسیسیسم و آنگاه رمانتیسیسم از نظر تاریخی روش های رایج هنری بودند. روش های کلاسیسیسم و رمانتیسیسم، گرچه با قصه های فرهنگی عامه فاصله زیادی گرفتند، ولی در همان حال هرکدام به طریقی و از جهتی با قصه های عامیانه وجوه مشترکی نیز داشتند، و واقعگرایی با فاصله گرفتن از این وجوه بود که هویت خاص خود را کسب کرد. به سخن و دیگر، رئالیسم در تقابل با کلاسیسیسم و رمانتیسیسم است که به درستی معنا پیدا میکند.
وجه مشترک روش کلاسیک با قصه های قدیمی (قصه های فرهنگ عامه) این بود که کلاسیک ها نیز در آثار خود چهره ها (یا کاراکترهایی) می آفریدند که وجه عام یا جنبه کلی داشتند و نماینده و نمایشگر یک عاطفه یا ارزش یا خصلت عام همچون فداکاری، ایثار، خست، لثامت یا شجاعت و از این قبیل بودند. نویسندگان کلاسیک (یا کلاسیسیست) این چهره ها (کاراکترها) را به صورتی می آفریدند که به طور کلی مظهر و نمایشگر یا نماینده بودند. به سخن دیگر، جنبه های فردی و خاص شخصیت ها در سایه جنبه عام و مظهر بودن آنها به کلی گم می شد. در نمایشنامه «خسیس» نوشته مولیر که از آثار مهم در روش کلاسیک است چهره اصلی نمایشنامه یعنی هارپاگون تجسم و تبلور خصلت خست است.
هارپاگون از جنبه های فردی و جزیی شخصیت آدمی خالی است و فقط یک خصلت عام را بازنمایی می کند که همانا خست است. به تعبیر یکی از منتقدان، مولیر در وجود هارپاگون «خست» را آفریده است. نه یک «خسیس» را، در حالی که بالزاک در وجود «باباگرانده» یک خسیس را آفریده است نه خست را. و چنان که می دانیم آن یک کلاسیسیست بود و این یک رئالیست. در آثار کلاسیک، کاراکتر (یا چهره اصلی) فقط وسیله ای است برای نشان دادن یک عاطفه یا منش خاص، به سخن دیگر شخصیت ها نماینده « نوع» هستند. در نگرش کلاسیستها عواطف و اصولا زندگی، ثابت و ایستا پنداشته می شد. وقتی در او قرن ۱۹ در اروپا تحولات اجتماعی سرعت گرفت روش کلاسیک در بازتاب زندگی ناتوان با از کار درآمد.
رئالیسم همچنین در تقابل با رمانتیسیسم رشد کرد. رمانتیسیسم یکی دیگر از روش های هنری بود که از اواخر قرن ۱۸ تا اواسط قرن ۱۹ در اروپا به گرایش رایج آفرینش هنری تبدیل شد. رمانتیسیسم جریانی بود در برابر کلاسیسم که به صورت نوعی هنر اشرافی و درآمده بود و در آن، به مسائل عادی زندگی اجازه ورود به «کاخ والای هنر» داده نمی شد. رمانتیسیست ها برخلاف کلاسیست ها به بسیاری مسائل عادی زندگی توجه کردند، اما آنها و در برابر زشتی زندگی جاری در آن زمان که ناشی از بهره کشی سرمایه داری بود، زیبایی ایده آلی را نشاندند. رمانتیسیست ها به ادبیات فولکلور و ارزش های سنتی روی آوردند و آن را در برابر ادبیات کلاسیک یونان و رم باستان که مرجع کلاسیست ها بود قرار دادند. قهرمانان آثار رمانتیک تجسم ایده آلهای نویسنده و انسان هایی استثنایی هستند که معمولا دارای سوداهای نادر و غریبند.
به طور کلی رمانتیسیسم با نگرش ایده آلی به زندگی و بازآفرینی ایده آلی آن با بهره گیری گسترده از استعاره و رنگ آمیزی ذهنی و فزونی بیش از حد باز احساس مشخص می شود.
نویسندگان رمانتیک نه تنها به طور خاص به ادبیات فولکلوریک توجه کردند، بلکه همچون این ادبیات علاوه بر بهره گیری از استعاره برای انعکاس واقعیت، واقعیت را نیز به صورت مطلق خوب یا بد منعکس کردند. قهرمانان رمانتیک به طور مطلق خوب و یا بد هستند. مثلا در رمان بینوایان اثر ویکتور هوگو که از آثار نمونه رمانتیک است. ژان والژان نماینده پاکی و فضیلت و «تناردیه» تجسم همه پستی و شرارت هاست، خلاصه آنکه در آثار رمانتیک تعمیم هنری از طریق ایده آلی کردن تیپها صورت می گیرد.
در ادبیات واقعگرا بین جنبه های فردی، یعنی خصال شخصی کاراکتر و جنبه های نمونه وار یا (تیپیک) یا عام منش او، تعادل برقرار است. یک قهرمان همان قدر که نمایشگر و تجلی و تبلور یک ارزش یا گروه یا جریان عام و بزرگتر است و در نتیجه به یک تیپ - اجتماعی تعلق دارد، به همان میزان یک فرد معین با تمام ویژگی هایی که این فرد را از دیگران جدا می کند نیز هست. در آثار واقعگرا چهره ها به صورت مطلق خوب یا بد آفریده نمی شوند.
این شاخه از ادبیات می کوشد آدم ها و زندگی را آن طور که هست نمایش دهد و بی آنکه خود را در مسائل روزانه گم کند و به نسخه برداری از واقعیت بیرونی اشتغال ورزد. رئالیسم به جای تعمیم هنری از طریق ایده آلی کردن قهرمانان (چنان که در رمانتیسیسم رایج بود) به آفرینش تیپها از طریق تحلیل اجتماعی و استنتاج قانونمندی های زندگی می پردازد. بالزاک یکی از بزرگ ترین نویسندگان رئالیست می گوید که کار نویسنده به کار مورخ شبیه است زیرا نویسنده مورخ آداب و رسوم و اخلاق مردم جامعه خود است.
رئالیسم که در نیمه قرن نوزدهم به صورت یک جریان هنری عمده در اروپا و امریکا در آمده بود با نوشته های مارک تواین (۱۹۱۰- ۱۸۳۵) در امریکا و لوئیزامه الکوت Loaisa may Alcott در انگلستان وارد ادبیات کودک شد. «مارک تواین» با آفرینش آثاری چون تام سایر، ماجراهای هاکل برفین و«لوئزامه الکوت» با آفرینش زنان کوچک به داستان های رئالیستی کودکان ارج و اعتبار بالایی دادند.
۲- ارکان و اجزاء اصلی داستان های رئالیستی
در داستان های رئالیستی نیروهای ماوراء الطبیعی، افسانه سازی و ایده آلی کردن چهرهها جایی ندارد. رئالیسم، انسان را موجودی اجتماعی می شمارد و معتقد است که افراد مطابق شرایط اجتماعی، روحیات طبقاتی و مقتضیات عصرتاریخی خود عمل می کنند. در داستان های واقعگرا نویسنده معمولا به وعظ و ایراد خطابه نمی پردازد و به جای خواننده و تصمیم نمی گیرد. چهره های داستان نیز بیشتر از طریق سلوک و رفتار و اعمالشان که در کا بستر کشاکش (Conflict) داستان نمایان می شود، شناسانده می شوند. در آثار خوب و رئالیستی قهرمانان داستان، عروسک هایی نیستند که توسط نویسنده آفریده شده باشند تا ن پیام داستان از طریق آنها ارسال شود. قهرمانان داستان های خوب رئالیستی آدم های واقعی هستند با تمام نقاط ضعف و قوتشان. این قهرمانان به واقع انسان هایی زنده هستند با تمام و آنچه که به یک انسان زنده «جان» میدهد. آفرینش انسان های عروسکی در برخی از و داستان های «واقعگرا» به ارج و اعتبار داستان سخت لطمه می زند.موضوع داستان
در داستان های واقعگرای کودکان هر موضوعی Teme چه کوچک و چه بزرگ شایسته توجه است. آنچه مهم است آن است که با دنیای کودکان و رغبتهای آنان هماهنگ باشد. در دنیای داستان های واقعگرای کودک، کم نیستند قصه هایی که موضوع آنها مناسبات کودک با حیوانات دست آموز است. مناسبات کودک با اعضای بزرگتر و کوچکتر خانواده، با خواهران و برادران، با همسالان در کوچه و خیابان، با دوستان در مدرسه و آرزوها و دغدغه های کوچک و بزرگ آنها، ترس ها و غم ها وشادی های کوچک آنها، همه از جمله مسائلی است که موضوع داستان های واقعگرا قرار گرفته است.داستان های واقعگرا به این عرصه کشیده شده اند که کودکان را در جریان رویدادهای گوناگون زندگی قرار دهند و سختی ها و تلخکامی های زندگی نیز از این حکم مستثنی نبوده اند، البته برای کودکان خردسال از تلخکامی ها کمتر گفته می شود، اما برای کودکان سنین بالاتر از پرداختن به دشواری های زندگی صرف نظر نمی شود. نویسندگان رئالیست با این کار می خواهند شناخت و کودک نسبت به زندگی را دقیق تر و عمیق تر کنند و بینش آنها را رشد دهند. برای همین، برخلاف قصه های فرهنگ عامه در داستان های واقعگرا همیشه وقایع به خوبی و خوشی و پایان نمی یابد. در داستان های واقعگرا ممکن است به حوادثی پرداخته شود که در آن کودکی و در اثر بی توجهی به حرف پدر و مادر در رودخانه غرق شود. با چنین موضوعاتی نویسنده میخواهد به کودکان هشدار دهد و آنها را نسبت به خطرها هوشیار کند. نویسندگان واقعگرا به مسائل عصر تاریخی توجه خاصی دارند و از بازتاب این عصر، که از دنیای بزرگسالان به دنیای کودکان منتقل می شود، در تصورات و دریافت ها و سلوک کودکان، غافل نبوده اند. در «قصه های مجید» نوشته مرادی کرمانی تقابل سنت و تجدد و گذار از جامعه کهن به جامعه نو، موضوع جالبی برای داستان پردازی و وضعیت هزل آمیز پدید آورده است.
طرح داستان
طرح داستان (پلات) plot عبارت از سلسله رویدادهایی است که طی آن داستان جریان می یابد، به پیش می رود و سرگذشت و سرنوشت قهرمانان رقم می خورد. در داستان های واقعگرا، نه تنها به ارزش ها و احساس های زمان توجه می شود بلکه حوادث و رویدادهای داستان نیز شکلی امروزی دارد، زیرا تأکید بر آن است که از انسان ها و ارزش های جاری تصویری به دست دهد. در داستان های واقع گرا نیروهای ماوراء الطبیعی در چرخش حوادث، دخالت تام ندارد.طرح داستان های واقعگرای کودکان، تابع قواعد داستان های کوتاه به طور اعم است. به بیان دیگر، بین داستان های بزرگسالان و کودکان از حیث تکنیک تفاوت عمده ای وجود ندارد. توضیح آنکه داستان های واقعگرای کودکان نیز از یک «مقدمه» یک «بدنه» و یک «پایان» درست شده است. در ابتدای داستان، گرهای نمایان میشود که در «بدنه» داستان مضمون «کشمکش» داستان را تشکیل میدهد. این کشمکش یا «کشاکش» بتدریج : گسترش می یابد و به سوی «اوج» خود پیش می رود. آن گاه گرهای که در ابتدای داستان شکل گرفته بود باز میشود و داستان به پایان می رسد.
طرح داستان ممکن است از حوادث واقعی گرفته شود؛ اما در این صورت هم، نویسنده آن را با تخیل خلاق خود می پروراند. طرح داستان ممکن است متکی به یک سلسله وقایع اتفاقی باشد؛ اما نویسندگان جدی ترجیح میدهند طرح داستانشان مبتنی بر وضعیت های روان شناختی باشد و اوج داستان با خودآگاهی قهرمانان اصلی قصه مرتبط باشد. برخی از و نویسندگان به طرح های ساده و شبیه وقایع روزمره توجه نشان میدهند، اما غالبة نویسندگان طرح های پیچیده و هنرمندانه را می پسندند.
در داستان های واقعگرای کودکان، خیلی وقتها نویسندگان برای پیدا کردن طرح به خاطرات خود رجوع می کنند. حوادثی که در دوران کودکی برای ما پیش آمده است و طی آن احساس های خاص را در ما برانگیخته که دنیای کودکی ما را نمایان می کند، میتواند «مایه»ای برای پروراندن یک طرح باشد. دل مشغولی های دوران کودکی مایه بسیاری از داستان های واقعگرا برای خردسالان است.
ملاحظاتی که در مورد طول داستان برای کودکان وجود دارد گاهی نویسندگان کتاب های کودکان را به چکیده نویسی به جای داستان نویسی می کشاند . بسیاری از منتقدان نسبت به این مسئله اعتراض دارند. به هر حال کوتاه کردن داستان و حذف توصیفات و گفت و گو از داستان به دلیل کاستن از حجم کتاب، نباید داستان را از عناصر داستانی خالی کند. به همین صورت بی توجهی به برخی از اجزای طرح مثل «کشاکش» اوج و فرود به دلیل آنکه داستان برای کودکان است از نظر منتقدان قابل قبول نیست. داستان کودکان نیز مثل داستان بزرگسالان باید دارای طرحی باشد که براساس منطق گریز ناپذیر داستان به پیش و رود. در داستان کودکان نیز «کشاکش» جای خاص خود را دارد، هرچند که نباید سخت و و ترسناک باشد و به امنیت روحی کودک لطمه بزند. این کشاکش باید به روشی باشد که و بتواند نظر کودک را جلب کند و بر احساس و عاطفه او تأثیر بگذارد.
طرح داستان باید اطراف یک گره یا یک مشکل جریان یابد، هرچند که این گره یا مشکل با آنچه در پیرامون کودک می گذرد مرتبط است. از نقطه اوج داستان و گشوده شدن گره ای که در ابتدای له داستان طرح شده است نیز نباید سریع و آسان گذشت. گاهی نویسندگان از نقطه اوج داستان خیلی سریع می گذرند و به سبب کوتاه کردن قصه، گره داستان را با یاری از و دگرگونی های معجزه آسا حل می کنند. کودکان این راه حل های معجزه آسا را در داستان های واقعگرا نمی پسندند. داستان های تفننی منطق خاص خود را دارد، اما در داستان واقعگرا باید به خواننده امکان داده شود همراه حوادث به پیش برود و به نتیجه برسد.
در داستان های کودکان کشاکش ها را می توان به سه دسته عمده تقسیم کرد: ۱) کشاکش عمومی ۲) کشاکش شخصی ۳) کشاکش درونی. در کشاکش عمومی شخصیت اصلی داستان با یک نیروی مخاصم طبیعی یا اجتماعی مثل سیل، آتش سوزی، قحطی یا تهاجم بیگانگان وارد مبارزه میشود. در کشاکش شخصی، شخصیت داستان علیه فرد یا افراد دیگری مثل یک باند جنایتکار به مبارزه می پردازد. کشاکش نوع سوم یا کشاکش درونی جدال قهرمان در درون خود او جریان دارد. مثلا جدال در برابر ترس یا وسوسه خود. در بسیاری از داستان ها هر سه کشاکش در کنار هم جریان دارد. ای و درمان استاندارد اما برای این نکته آخری که باید به این مطالب اضافه کرد این است که در هر حال طرح داستان کودکان به تناسب گروه سنی آنها باید نسبتا ساده و سر راست باشد. طرح های پیچیده موجب سردرگمی بچه ها می شود.
شخصیت پردازی
هر داستان دارای یک شخصیت اصلی و چند شخصیت فرعی است. سرشت و سرنوشت و شخصیت اصلی یا چهره اصلی داستان است که پیام داستان را به پیش می برد. ه شخصیت پردازی از عناصر اصلی و دشوار داستان نویسی واقعگرا است. در قصه های فرهنگ مردم، چنان که اشاره شد، شخصیت ها در قطب های مقابل هم قرار گرفته اند و به طور مطلق خوب یا بد، درستکار یا خطاکار، زیرک یا ابله هستند، اما در داستان های واقعگرا و چنین نیست. شخصیت ها مانند آدم های واقعی، روانشناسی پیچیده ای دارند. آنها به طور مطلق خوب یا بد نیستند. ممکن است در یکی از شخصیت ها صفات خوب یا بد غالب باشد ولی این صفات در او جنبه ناب و مطلق ندارد. چنین نیست که یکی گنجینه ای از صفات خوب و دیگری فشرده ای از صفات بد و ناپسند باشد، چنان که در واقعیت نیز انسان ها در قطب های مطلق خوب و بد قرار ندارند.داستان نویس های نه چندان حرف های، بیشتر به طرح داستان (پلات) و کمتر به شخصیت می پردازند. اما داستان نویس های حرفه ای به شخصیت پردازی اهمیت بیشتری می دهند. زمانی گفته می شد که بدون چهره پردازی (شخصیت پردازی داستان معنی خود را از دست می دهد، اما بعد از جنگ جهانی دوم جریانی به نام «رمان نو» در فرانسه پیدا شد که عینیات و فرایندها را جایگزین عنصر انسانی و شخصیت کرد. این جریان واکنشی بود در برابر اهمیت زیادی که به طور سنتی به شخصیت پردازی داده می شد. با این حال این جریان نتوانست تغییری اساسی در داستان نویسی ایجاد کند. همچنان در زمان ما شخصیت پردازی از عناصر اصلی داستان نویسی است و داستان نویسان خلاق آفرینندگان شخصیت ( کاراکتر) اند.
چهره ها گاهی مثل چهره هایی که تولستوی یا شکسپیر و داستایوسکی آفریده اند اور پیچیده اند و گاهی مثل کاراکترهای آفریدة «دیکنز» سر راست و ساده و معرف برخی خصلت های خاص، در هر حال شخصیت پردازی از عناصر اصل داستان نویسی واقعگرا است. و با تأسف در داستان نویسی برای کودکان شاهد آنیم که غالبا به شخصیت پردازی اهمیت زیادی داده نمیشود و داستان اساسا بر محور طرح (پلات) می گردد
اشکالات چندی در زمینه شخصیت پردازی در کتاب های کودکان به چشم می خورد که بد نیست به برخی از مهم ترین آنها اشاره کنیم. یکی از این اشکالات، آفرینش و شخصیت هایی است که خود در حل گره یا مسئله داستان سهم اصلی ندارند و به جای آن و یک بزرگسال به صورت اندرزگو، گره را می گشاید و مشکل شخصیت و داستان هر دو را لا حل می کند. اینکه قهرمان کودک ممکن است به کمک بزرگسالان نیازمند شود و برخی دشواری ها را به کمک آنها حل کند جای ایراد ندارد. ایراد اینجاست که قهرمان کودک نه به عنوان عنصر فعال، بلکه به عنوان شاهد در حل مشکل و گره داستان حضور داشته باشد. خوانندگان کوچک انتظار دارند که خود قهرمانان داستان، در غلبه بر مشکل شرکت داشته باشند.
اشکال دیگر این است که گاهی شخصیت های کودک داستان کودکان، کوچک نمایی از آدم های بزرگ هستند. آنها همچون بزرگسالان عمل می کنند و رفتار و تصورات و حتی طرز صحبت آنها مثل بزرگسالان است. به بیان دیگر، رفتار آنها پخته تر از آن است که به رفتار کودکان شباهت داشته باشد. کودکان با چنین شخصیت هایی در داستان نمی توانند به درستی رابطه برقرار کنند. خوانندگان کوچک دوست دارند که شخصیت های کودک داستان نیز به عنوان فردی «واقعی» تصویر شود نه یک بزرگسال در قالبی کوچک. کودکان باید بتوانند با قهرمان داستان به «همسان پنداری» Identification بپردازند. آنان دوست دارند در قالب شخصیت کودک داستان ظاهر شوند و همراه او با مشکلات مواجه شوند و به حل آنها بپردازند. به همین صورت کودکان دوست دارند که قهرمانان داستان های آنها از کودکان باشند نه از بزرگسالان. به علاوه، آنها بزرگسالان را نیز از دیدگاه خود می بینند نه د از دیدگاه ما.
در داستان هایی که برای گروه های سنی خردسال نوشته می شود سعی بر آن است که شخصیت های داستان ساده تر و سر راست تر باشند تا کودکان در دریافت پیام داستان دچار سردرگمی نشوند. با این حال حتی در داستان های این گروه سنی نیز نباید از شخصیت پردازی غفلت و تنها به حادثه پردازی توجه کرد . شخصیت های داستان به ویژه د شخصیت اصلی باید چنان واقعی و زنده تصویر شوند که کودک بتواند با آنها مانند یک انسان واقعی رابطه برقرار کند. پیام داستان حول محور سرشت، سرگذشت و سرنوشت شخصیت اصلی داستان شکل می گیرد. به عنوان مثال، چنانچه سرشت ساده لوح یک شخصیت قصه او را به سوی تلخ کامی و سرنوشت غم انگیزی ببرد این پیام از داستان حاصل می شود که نباید ساده لوح بود، زیرا ساده لوحی به سرگذشت تلخی می انجامد. نکته دیگر آنکه در داستان های کودکان سعی شود تعداد شخصیت های داستان محدود باشد. تعداد شخصیت ها موجب می شود که کودک آنها را از یاد ببرد.
پیام داستان
پیام یک داستان اندیشه مرکزی و اصلی آن داستان است. هر داستان معمولا یک پیام اصلی و گاهی یک یا چند پیام فرعی دارد. هر داستان باید حرفی برای گفتن داشته باشد. آن هم حرفی که به گفتنش بیرزد. وگرنه داستان بخشی از کارکرد و معنای خود را از دست می دهد. علاوه بر این، نویسنده باید حرف و فکر خود را در قالب اصول و عناصر هنر جای دهد نه آنکه به شکل پند و اندرز در میان وقایع یا در آخر داستان به طرف خواننده پرتاب کند. کودکان مثل بزرگسالان و بسیار پیش از آنها هر لحظه در روبه رویی انواع و اقسام و پندها و اندرزها و توصیه های ریز و درشت هستند. آنها همه اقسام این پند و اندرزها را از حفظ هستند. کار داستان این نیست که یک مشت پند و اندرز را بر سر کودک بکوبد. و داستان باید با مشارکت دادن کودک در گیر و دارهای عاطفی و فراخواندن احساس و همدردی او با شخصیت های داستان و سرگذشت آنها اندیشه و پیام خود را منتقل کند، و : چنین ملاحظاتی با آفرینش شخصیت های زنده و واقعی میسر است.در قرن نوزدهم در اروپا داستان های کودکان، همواره با یک پند اخلاقی در آخر داستان و تمام می شد. این پند در تار و پود داستان بافته نشده بود، بلکه به صورت باری بر آن تحمیل شده بود؛ اما نویسندگان به تدریج این شیوه را که هم با روش واقعگرایی ناهمخوان بود و هم فاقد تأثیر جدی، کنار گذاشتند، نویسندگان کم کم به این نکته توجه کردند که داستان باید با زبان ایماژ (تصویر هنری) سخن بگوید تا بتواند با عواطف و ادراک کودک رابطه ژرفی برقرار کند. با این حال هنوز هم در کشورهایی که پشتوانه مهمی در ادبیات کودک ندارند پند و اندرزهای مستقیم و صریح جای مهمی در ادبیات کودک دارد. داستان های هنرمندانه به شخصیت اصلی داستان امکان می دهند تا با رویدادها دست و پنجه نرم کند و نتایج کارهای او پیام داستان را منعکس می کند.
سبک داستان
سبک داستان (Style) عبارت از چگونگی بهره گیری از زبان نوشتار و کلمات و ویژگی های لحن و زبان خاص هر نویسنده دارد.در داستان های واقعگرای کودکان، به طور معمول از سبک نوشتار ساده استفاده می شود و سعی بر آن است که دایره واژگان مورد استفاده و ساختار کلام، با سن مخاطب هماهنگی داشته باشد. با اینکه این نکته در ظاهر آنقدر روشن است که نیازی به تأکید نیست متأسفانه در قلمرو کتاب کودکان به داستان هایی برمیخوریم که سرشار از واژه های دشوار و جمله های بلند و پیچیده است. نوپا بودن ادبیات کودک و سهم بنگاه های تجاری و دولتی در نشر کتاب برای کودک از عوامل این سهل انگاری است.
از دیگر عناصر داستان زاویه دید است. هرجا که داستانی هست گوینده ای نیز هست که داستان را بیان می کند. گوینده داستان ممکن است خود شخصیت اصلی داستان باشد که داستان را به عنوان اول شخص بیان می کند. یا کسی بیرون از داستان باشد که به عنوان ارګ ناظر آگاه قصه را روایت می کند. آنچه در حیطه ادبیات کودک توجه به آن دارای اهمیت و است، این است که استفاده از تکنیک های روایتی پیچیده و «فلاش بک های» (بازگشت به گذشته) مکرر برای خواننده کودک مناسب نیست. شکل ساده روایتی برای کودکان مناسب تر است.
۳- داستان های واقعگرا و مضامین اجتماعی
بعد از اشاره به عناصر داستان بد نیست به مضمون و جهت داستان نیز اشاره ای داشته باشیم . اینکه گفتیم مطلوب نیست داستان واقعگرا جنبه تعلیمی مستقیم و سطحی داشته باشد، به این مفهوم نیست که داستان دیدی نسبت به زندگی ندارد و واجد فلسفه و تفسیری از زندگی است. حتی «ناب ترین» داستان های تفننی نیز تفسیری از حیات بشری را در خود دارند. تنها به طور نسبی میتوان داستان های واقعگرا را به دو دسته تقسیم کرد: داستان هایی که جنبه سرگرمی دارند و دستهای که مضمون تربیتی دارند.ادبیات واقعگرا با این گمان شروع شد که داستان باید به افشای نارواییها و خطاهای اجتماعی و انتشار ایدئولوژی های مترقی، «متعهد» باشد. تنها در واکنش به سلطه سنگین چنین دیدگاهی در عرصه ادبیات بود که اندیشه داستان های سرگرم کننده به عنوان وسیله ای و برای بیرون کشیدن خواننده از فشارهای سخت زندگی مطرح شد، با این حال این جریان و نتوانست به یک جریان مسلط در عرصه ادبیات واقعگرا تبدیل شود و داستان های واقعگرا و به ویژه در حوزه ادبیات کودک همواره «متعهد» باقی ماندند. به این ترتیب در غالب داستان های واقعگرا هدایت کردن خواننده به سوی عقاید سیاسی، اجتماعی و دینی دارای از اهمیت بوده است، هرچند که این امر گاهی به بهای تضعیف جنبه های زیبایی شناختی اثر از تمام شده است.
به هر حال، جانبداری از ارزش های اجتماعی، اخلاقی و دینی بخشی از کار ویژه ادبیات و واقعگرا است. آنچه مورد ایراد است نه جانبداری از این روش ها، بلکه تبلیغ این ارزش ها به بهای زیر پا نهادن جنبه های زیبایی شناختی اثر است.
نقش اجتماعی داستان واقعگرا
هر کودک برای برقراری مناسبات با جامعه دو نیاز اساسی دارد یکی از این نیازها زبان است. کودک ناگزیر است زبان جامعه ای را که در آن زندگی می کند فرا بگیرد تا با دیگران ارتباط برقرار کند؛ اما فراگیری زبان برای برقراری ارتباط با محیط اجتماعی پیرامون به تنهایی کافی نیست، وسیله ارتباط گیری پیچیده دیگری نیز هست که کودک باید آن را فرا بگیرد. کودک باید برای خود جایی در جامعه بیابد. برای این کار باید بفهمد که در چه مکانی و چه زمانی زندگی می کند. در اینجا است که داستان واقعگرا محیط اجتماعی پیرامون کودک را به او می شناساند و پیش از هر چیز به او آموزش میدهد که چه چیزی شخصی و خصوصی و چه چیزی اجتماعی است. برای کودکان که می خواهند دنیای بیرون را بشناسند بین آنچه خصوصی و آنچه اجتماعی است برخورد و تصادم مشاهده می شود. داستان به کودک امکان می دهد رابطه خود را با هنجارهای پذیرفته شده اجتماعی و با اصولی که زندگی اجتماعی را هدایت می کند مشخص کند.نیروی حیاتی یک فرهنگ متکی به توانایی آن فرهنگ در بازآفرینی مفاهیم مشترک، و درک و حل برخوردها و روشن کردن تفاوتهاست. داستان با پرداختن به آنچه معمول و ه متعارف و آنچه غیر معمول و نامتعارف است به ایجاد درک متقابل کمک می کند. هر فرهنگ ضمن آنکه در بردارنده سلسله ای از هنجارهاست باید حامل شیوه هایی برای گذر از هنجارهای موجود به فضاهای جدید و پذیرش الگوهای جدید نیز باشد. داستان ضمن نشان دادن هنجارهای پذیرفته شده، شیوة گذار از آنها را نیز بیان می کند. به این ترتیب و است که کودک و بزرگسالان نیز به سهم خود از طریق داستان جای خود را در زمان و مکان پیدا می کنند، آنچه را که شخصی است از آنچه اجتماعی است باز می شناسند و هنجارها و حدود گذر از آنها را تفهیم می کنند. کودکان به ویژه در مرحله ای از زندگی به سر می برند که باید جای خود را در جهان پیرامون پیدا کنند. آنها در داستان های واقعگرا می توانند با این موضوع روبه رو شوند.
بخشی از مسائلی که کودکان به هنگام رشد و برای بزرگ شدن باید با آن دست و پنجه نرم کنند این است که درک درستی از جای خود در زمان و مکان و آنچه خصوصی و یا عمومی است به دست آورند، آنها باید یاد بگیرند که بین عقاید و مطالبات شخصی و هنجارهای اجتماعی که بر زندگی جامعه، از خانه گرفته تا کوچه و مدرسه، حاکم است تمایز قایل شوند. داستان می تواند هنجارها و نقاط انحراف از آنها را تصویر کند و توضیح دهد. داستان نه تنها هنجارهای اجتماعی یک فرهنگ را بیان می کند و نقاط انحراف از آنها را مشخص می کند، بلکه حاوی شیوه های نگرش به این هنجارها و گفتگو درباره آنها نیز هست. به بیان دیگر، داستان حاوی مسائل و موضوعات اجتماعی و فرهنگی، شیوة نگرش به این مسائل و موضوعات و گفتگو درباره آنهاست.
واقعگرایی و ارزش های اجتماعی
داستان واقعگرا علاوه بر اینکه می تواند شبکة هنجارهای اجتماعی را بازنمایی کند و به کودک امکان دهد از طریق تجربه داستان جای خود را در زمان و مکان بازشناسی کند، : به همین صورت می تواند ارزش های اجتماعی مختلفی را انتقال دهد . «ارزش اجتماعی» را می توان به طور خیلی کلی، مبارزه آدم ها در راه آنچه خیر شمرده می شود و مقابله آنها با آنچه د شر به حساب می آید معنی کرد. مبارزه با نژادپرستی، سلطه خارجی و ستم سیاسی از جمله لا ارزش هایی است که موضوع بسیاری از داستان های واقعگرا را در ادبیات کودک تشکیل میدهد.مسئله اصلی در پرداختن به مسائل اجتماعی یا اخلاقی در داستان واقعگرای کودکان این است که نویسنده نباید وعظ کند، به جای خواننده تصمیم بگیرد و دچار این اشتباه شود که همواره از آدم های خوب کارهای خوب سر می زند و از آدم های بد کارهای بد. گاهی از آدم های خوب نیز کارهایی سر می زند که مضمون اجتماعی خوبی ندارد. در چنین مواردی نویسنده باید کودک را با پرسشهایی روبه رو کند که به آدم های دور و بر خود دقیق تر و از نزدیک نگاه کند. دنیای ما دنیایی پیچیده است.
کار ادبیات واقعگرا آن نیست که آن را به کلیشه های ساده ای تقلیل دهد. ادبیات واقعگرا باید زندگی را با همان غنایی که در بیرون و در واقعیت دارد منعکس کند. کار نویسنده واقعگرا این نیست که تعدادی عروسک بسازد و کار مبارزه برای ارزش های مورد نظر خود را به آنها بسپارد تا آنها برای ارزش های او مبارزه کنند. با تأسف در عرصه ادبیات کودک در موارد زیادی یا داستان هایی با چنین خصوصیاتی به عنوان داستان واقعگرا رو به رو هستیم.
داستان واقعگرا، کودکان را در معرض جنبه های مختلفی از زندگی از جمله جنبه های ناخوشایند آن قرار میدهد و به او کمک می کند تا بی عدالتی ها و حق کشی ها را ببیند و از نظر عاطفی علیه آن موضع بگیرد. به او کمک میکند تا ضعف های خود و اطرافیان خود را با چشمان بازتری ببیند. این داستان ها با آفرینش قهرمان مثبت، الگوهایی به کودک ارائه میدهد تا بینش و رفتار خود را با معیارهای والاتری بسنجد و اصلاح کند. کودکان میتوانند از طریق داستان های واقعگرا با ارزش های متعالی تری آشنا شوند و خود را از محدوده تنگی که هستند به دنیای فراخ تری سوق دهند.
منبع:
بنیادهای ادبیات کودک، کمال پولادی، ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، چاپ دوم، تهران، 1387ش، صص 281-263
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}