اسب فارسي وان را خودمان زين كرديم

مصاحبه کننده : روح الله رجائي




گفت‎وگو با يك كارشناس نقاب‎دار

براي فارسي‎وان سراغ خيلي‎‎ها مي‎شد رفت. كم نيستند كارشناسان رسانه‎اي كه حرف‎هاي خوبي هم براي گفتن دارند. لابه‎لاي جست‎وجو‎ها براي پيدا كردن چهره‎اي مناسب كه اين شبكه را بشناسد به يك استاد علوم ارتباطات رسيديم كه از روزي كه فارسي‎وان كارش را شروع كرد، او هم دست به‎كار شد و يك پروژه جدي درباره اين شبكه را آغاز كرد. او كه از قضا يكي از چهره‎‎هاي صاحب نام دانشگاهي هم هست ترجيح مي‎دهد نامي از او در مصاحبه نبريم تا همچنان بتواند آرام و بي‎حاشيه روي فارسي‎وان تمركز كند. ناگفته پيداست كسي كه نمي‎خواهد اسمي از او ببريم، حتما خيلي از حرف‎هايش را هم ناگفته مي‎گذارد. سئوال و جواب‎‎هايي پراكنده درباره فارسي‎وان را بخوانيد و منتظر باشيد كه او روزي حرف‎‎هايي بزند شنيدني‎تر از اين‎ها. سوژه اين هفته ما نقاب‎زده است. او را اين‎طور صدا مي‎كنيم؛ آقاي دكتر...
خب آقاي دكتر! ما فكر مي‎كنيم ماجراي فارسي‎وان به‎سادگي همه شبكه‎‎هاي فارسي ماهواره‎اي نيست. اين‎كه از دارايي‎‎هاي مرداك است و... مي‎خواهيم در اين‎باره با هم حرف بزنيم.
يعني مي‎خواهيد فحش بدهيد؟
چطور؟
اگر مي‎خواهيد به مرداك فحش بدهيد و بگوييد كه او يهودي صهيونيست است و شبكه‎اش دارد فساد را ترويج مي‎كند و به همه اين‎‎ها بد و بيراه بگوييد، به‎نظر من كار درستي نيست.

با بد و بيراه گفتن به صهيونيست‎‎ها مخالفيد؟

نه. مردم حتما بد و بيراه مي‎گويند. اما شما به‎عنوان يك رسانه و متوليان فرهنگي كه در اين حوزه‎‎ها فعاليت مي‎كنند، نبايد فحش بدهيد. به اين دليل كه وقتي كسي بد و بيراه مي‎گويد در واقع خودش را تخليه مي‎كند و چون، در نتيجه اين فحش دادن كمي آرام شده تا مدت‎‎ها نسبت به موضوع بي‎تفاوت مي‎شود. يعني ضرورتي براي انجام كار خاص و جديد نمي‎بيند. روانشناسي مي‎گويد افرادي كه زياد فحش مي‎دهند، آدم‎‎هاي عمل‎گرايي نيستند. اگر هم مي‎خواهيد كمي تاريخچه بنويسيد باز هم بي‎فايده است. چون اين‎طور وجدانتان را موقتا آرامش مي‎دهيد و خيال مي‎كنيد كه نسخه فارسي‎وان را پيچيده‎ايد و رفته پي كارش.
البته كه مي‎خواهيم جدي‎تر به اين موضوع نگاه كنيم. حتما ديده‎ايد كه مشخصا فارسي‎وان اين روز‎ها دغدغه خيلي از كارشناسان فرهنگي و رسانه‎‎ها شده. به‎نظر مي‎رسد اين اتفاق كمي دير افتاده. چرا؟
چند دليل هست كه بعضي‎هايش را من در ادامه خواهم گفت، اما يك دليل مهم وجود دارد كه براي توضيحش مي‎خواهم از يك سئوال بسيار معمولي شروع ‎كنم؛ ديشب شام چي خورديد؟! اين خيلي سئوال مهمي است. فرض كن بعد از يك مسافرت، شب به منزل مي‎رسي. همسرت مي‎گويد مثلا شام، قورمه سبزي داريم، با كمال ميل غذايت را مي‎خوري. اما اگر مثلا همسرت در منزل نباشد و توي آشپزخانه يك ظرف قورمه سبزي ببيني اول با خودت فكر مي‎كني كه آيا اين غذا مناسب خوردن هست يا نه؟ شك مي‎كني كه فاسد نباشد. نكته اين‎جاست كه ما براي شام شب‎مان فكر مي‎كنيم، ولي شام شب ذهن‎مان اهميتي ندارد. براي شام شب رسانه‎مان فكر نمي‎كنيم. بعضي‎هايمان اين‎قدر بي‎تفاوتيم كه از ناسالم بودن يك غذايي براي روح‎مان مطمئنيم اما باز با ولع آن را مي‎خوريم. مثل اين‎كه شما بروي قصابي. قصاب داد بزند كه آقا اين گوشت‎‎ها فاسد است اما شما براي همان گوشت، پول بدهي و تازه از قصاب تشكر هم بكني. آدم تعجب مي‎كند از كساني كه از غذا پرهيز مي‎كنند كه مبادا به سلامتي‎شان آسيب برساند، اما حواسشان به مسائلي كه ذهن و روح‎شان را تخريب مي‎كند نيست.
و دليل بعدي؟
مشكل مهم ديگر اين است كه ما به ترتيبت اعضاي خانواده، مخصوصا بچه‎‎ها توجه نمي‎كنيم. اگر دوست صميمي شما به كودكتان يك نكته منفي آموزش بدهد يا بخواهد آسيبي به او برساند، حتما شما برخورد مي‎كنيد. شايد حتي قيد رفاقت با او را براي هميشه بزنيد. اما خيلي‎‎ها هدايت سكان تربيت فرزندشان را به رسانه سپرده‎اند و اصلا هم مراقب نيستند كه او به فرزندشان چه مي‎گويد.
بايد تكليف‎مان را مشخص كنيم، چه كسي قرار است براي فرزند ما قصه بگويد، پدر، مادر يا خاله شادونه؟!
نظام مضمحل اقتصادي و شالوده‎‎هاي سست اجتماعي هم به اين كار كمك مي‎كند و مزيد علت مي‎شود تا هدايت اين سكان از خانواده گرفته شود. بعد رسانه با ريخت معيوب و جادوگرانه‎اش مي‎آيد و شادونه و عمو پورنگ مي‎شوند زندگي و فاميل بچه‎‎هاي ما. باز نگوييد كه من با برنامه كودك و كاركرد سرگرمي رسانه مخالفم. حرف من اين است كه بايد بدانيم ذائقه فرزندان مان را چطور شكل مي‎دهيم.
نمي‎شود بچه‎‎ها را در يك محيط ايزوله نگه داشت. هرچه باشد رسانه، اسباب زندگي امروز است!
بله البته، يك سري نهاد موازي براي تربيت فرزند و حفاظت از خانواده وجود دارد. اين جاست كه به وحدت فرهنگي نياز داريم. يعني تلويزيون، آموزش و پرورش، شوراي انقلاب فرهنگي، مجلات، چپي‎ها، راستي‎ها، تندروها، كندرو‎‎ها و همه بايد براي سرزمين ايران بلند شوند. بايد دشمنان فرهنگي را برتر از دشمنان نظامي و سياسي بدانيم. كاري كه متأسفانه نمي‎كنيم يا كمتر مي‎كنيم.

برگرديم به فارسي‎وان؟ شما اين شبكه را چطور ارزيابي مي‎كنيد؟

همين ديشب داشتم مجموعه همسايه‎‎ها را نگاه مي‎كردم. قرار بود سر ميز مشروب بخورند. 2 تا بچه 5 ساله هم بودند. يكي‎شان به پدرش گفت پس ما چي؟ او جواب داد كه بچه‎‎ها از اين چيز‎ها نمي‎خورند. بعد پسرش گفت پس ما چي رو بزنيم به هم و بگوييم «به سلامتي»؟ گفت: شما با شيركاكايو بزنيد به هم بگوييد به سلامتي! فردا بچه من و شما كه پاي فارسي‎وان نشسته‎اند وقتي بخواهند آب بخورند، ليوان‎هايشان را مي‎زنند به هم و مي‎گويند به سلامتي!
اين يعني آموزش. اين‎جوري مشروب را وارد فرهنگ ما مي‎كنند. آن‎وقت جالب است كه خيلي از خانواده‎‎هاي مذهبي را من ديده‎ام كه مي‎گويند فارسي‎وان مشكلي ندارد، خيلي هم خوب است!
قرار نيست يك مجري بنشيند آن‎جا و درباره مشروب حرف بزند و به بچه مخاطب فارسي‎وان بگويد كه ويسكي بخور مست مي‎شوي! او مي‎داند كه بچه از صداي دنگ ليوان خوشش مي‎آيد. اين صدا، سهم بچه است. سهم جوان يك چيز ديگر است، سهم ميانسال يك چيز ديگر، هيجانات در سنين مختلف، تعاريف مختلف دارند و اين شبكه در واقع سطح هيجاني ما را خيلي آرام دستكاري مي‎كند.

واقعا چرا اين همه مخاطب پيدا كرده؟

دقت كنيد كه اصلا كميت مهم نيست. اين روز‎ها مدام نتيجه نظرسنجي منتشر مي‎شود كه اين تعداد نفر ماهواره دارند و فارسي‎وان مثلا اين اندازه مخاطب دارد. اين به اعتقاد من يك مسير انحرافي است. چون فردا يك نظرسنجي ديگر منتشر مي‎شود و مي‎گويد مخاطب فارسي‎وان ريزش كرده است. بعد من و شما هم موضوع را ر‎ها مي‎كنيم كه خب، الهي شكر تمام شد. اصلا تعداش مهم نيست، شما بگو 10 نفر!
اما چرا مخاطب جلب مي‎شود. يكي از مهمترين ابزار‎هاي فارسي‎وان، دوبله است. شما وقتي فيلمي با زيرنويس مي‎بيني، چشم‎هايت هم تصاوير و هم زيرنويس ها را مي‎بينند. آن نوشته‎‎هاي زيرنويس كه به خودي خود قابل‎فهم نيستند. در مغز بايد چندين پيام مخابره شود تا پيام براي شما قابل‎ درك باشد. اما وقتي دوبله شد، به مغز كمتر فشار مي‎آيد. براي همين ممكن است چندين شبكه ديگر باشند كه حتي مسائلي وقيح‎تر از فارسي‎وان را ارائه كنند، اما مخاطب به اين سمت مي‎آيد، چون دوبله است. هرچند اين دوبله ضعيف و پيش پا افتاده باشد.
مسئله بعدي ذائقه مخاطب ماست. من معتقدم در دهه اخير عده‎اي آمدند و سليقه مخاطب ايراني را دستكاري كردند. از بيننده ايراني يك بيننده عاشق سريال و فيلم درست كردند. ملت ما الان به سريال معتاد شده‎اند. اين‎كه شهر ما همزمان با سريال نرگس و ساعت شني خلوت مي‎شود، هيچ خوب نيست. البته به‎لحاظ ابزاري‎اش شما مي‎توانيد بباليد كه بله! رسانه ما چنين قابليتي دارد، اما بايد متوجه اين هم باشيد كه فردا كس ديگري مي‎آيد و از همين ابزار استفاده مي‎كند. فارسي‎وان الان سوار اسبي شده كه از 10 سال قبل تاكنون خودمان زينش كرده‎ايم. ما نبايد مردم خودمان را به اعتياد به رسانه خو بدهيم.
اين‎جاست كه بايد بپرسيم چند تا پارك به دردبخور داريم؟ چقدر ورزش را ارزان كرده‎ايم؟ مردم چقدر امكان سفر دارند؟ اين امكانات كه نباشد، خب چه تفريحي ارزان‎تر و در دسترس‎تر و كم‎خرج‎تر از ماهوراه و فارسي‎وان و حتي همين تلويزيون خودمان؟! اعتياد به تلويزيون بايد به حداقل برسد، چه تلويزيون خودي و چه غيرخودي...

پس واقعا فارسي‎وان يك تيم كاملا حرفه‎اي دارد.

البته! آن‎‎ها كارشان را بلدند. يكي نمونه‎اش هم نمايش اين‎همه سريال دنباله‎دار است كه كمترين‎شان 70 قسمت دارد. در آمريكا مجموعه‎‎هايي هست كه از 40 سال قبل، پخش مي شود. مجموعه‎‎هاي طولاني، يك‎جور‎هايي مخاطب‎شان را سحر مي‎كنند بس كه او فرصت دارد در طول زمان طولاني نمايش، بالاخره يكي را انتخاب كرده و با او همذات‎پنداري كند. شما هيچ‎وقت مشتري ثابت‎ ام.‎بي.‎سي.‎پرشيا نمي‎شويد. چون فقط فيلم سينمايي پخش مي‎كند. اگر هم يك فيلم را نبينيد، چيزي را از دست نداده‎ايد و مي‎رويد دنبال فيلم بعدي. اما فارسي‎وان روي سريال تمركز كرده است. بنابراين مخاطبش هركاري را كنار مي‎گذارد تا به قسمت جديد برسد. درست مثل ولع كسي كه پازل بازي مي‎كند براي گذاشتن آخرين قطعه پازل. او هم تا آخرين قسمت سريال پاي برنامه مي‎نشيند. بعد هم سريال پشت سريال. يك تكنيك ديگرشان اين است كه بعضي روز‎ها از صبح علي‎الطلوع شروع مي‎كنند تا آخر شب تكرار يك سريال را مي‎گذارند. همين‎طوري كه به اين شيوه‎‎ها نرسيده‎اند. آن‎ها مطالعه كرده‎اند و كارشان را بلدند.

به نظر شما از يك تيم حرفه‎اي و كار بلد رسانه‎اي بايد ترسيد؟!

واقعيت اين است كه آن‎‎ها كار پيچيده‎اي نمي‎كنند. باور ما اين است كه اهداف آن‎‎ها شيطاني است و شيطان قدرت ابداع ندارد. او امروز هم آدم‎‎ها را همان جوري فريب مي‎دهد كه در بهشت آدم را فريب داد. فقط شيوه‎هايش بزك شده‎اند. صاحبان اين رسانه‎‎ها هم، همين‎جور هستند. آن‎ها تكنيك جديدي ندارند، تنها شيوه‎شان فرق كرده است. يك‎بار مواد مخدر، يك‎بار سكس، يك‎بار موسيقي... الان براي ما همان مدلي را پياده مي‎كنند كه سال‎‎ها براي قبايل بدوي آفريقايي به‎كار بردند و بعد براي كلمبيا و بعد براي اندلس! اين ما هستيم كه بايد حواس‎مان را جمع كنيم.
فارسي‎وان را نبايد ناديده گرفت، ولي نبايد از او ترسيد. من اگرچه با آقاي ضرغامي كه گفته بود اين‎‎ها اصلا تهديد نيستند،‎ مخالفم اما يك‎جورهايي هم ايشان درست گفته بود. باور من اين است كه فرهنگ ما، تفكر «فارسي‎واني» را در خود هضم خواهد كرد. من شعار نمي‎دهم، مطمئن باشيد اين اتفاق خواهد افتاد. تا دلتان هم بخواهد نشانه تاريخي داريم. مغول‎‎ها به ايران حمله كردند، اما بعد اسم ايراني و اسلامي روي خودشان گذاشتند و شيعه شدند.
اما فارسي‎وان، رابرت مرداك و اين‎‎ها با مغول‎‎ها فرق مي‎كنند آقاي دكتر!
لطفا حرف‎‎هاي من را اين‎جوري تفسير نكنيد كه فلاني مي‎گويد چند سال ديگر رابرت مرداك هم شيعه خواهد شد. من دارم از يك ظرفيت بالقوه فرهنگي حرف مي‎زنم. بعد هم مي‎گويم اين ظرفيت فرهنگ‎‎هاي مهاجم را در خود هضم خواهد كرد. حالا اين‎كه اين عمليات هضم با چه قدرت و سرعتي انجام شود يا چقدر هزينه داشته باشد بستگي به ما دارد. من دلم مي‎سوزد كه چرا كساني كه روي صندلي‎‎هاي فرهنگي ما تكيه زده‎اند، متوجه اهميت تلاش براي هضم سريع‎تر و پر قدرت‎تر اين معضل نيستند.

چه كار بايد بكنيم. با پارازيت كه احتمالا موافق نيستيد؟

چه كسي است كه نداند اين كار‎ها در كوتاه‎مدت هم به زحمت جواب مي‎دهد. در حوزه فرهنگ اصلا استراتژي يقه‎گيري، جواب نمي‎دهد. استراتژي فرهنگ، استراتژي نفوذ است، يقه‎گيري وقت فرهنگي را تلف مي‎كند، اما فرهنگ نور افشاني مي‎كند. فرهنگ با تاريكي نمي‎جنگد، بلكه نور ايجاد مي‎كند. چون تاريكي، وجود خارجي ندارد، شما نور را درست كن، تاريكي خود به خود مي‎رود. همه حرف من اين است كه نبايد دنبال راهكار‎هايي مثل پارازيت برويم كه توقع داشته باشيم به طرفه‎العيني مشكلات را حل كنند.
بايد ببينيم فرهنگ ايراني چه ابزار‎هايي براي مقابله با اين مشكلات به ما داده است، موسيقي، ادبيات، معماري و... بايد روي اين مسائل كار كنيم و البته خيلي با صبر و حوصله. يكي از مشكلات ما اين است كه صبر نداريم. خداوند مي‎فرمايد: استعينوا بالصبر و الصلوه. يعني براي پناه بردن به مشكلات صبر را مساوي و حتي پيش از نماز آورده است. خدا خيلي اصرار دارد ما صبر كردن را ياد بگيريم. همين روزه گرفتن يك‎جور تمرين صبر هم هست.
حوزه فرهنگ حوزه‎اي نيست كه بشكن بزني و اجي مجي كني تا اوضاع تغيير كند و مشكلات حل شوند. حوزه فرهنگ حوزه گردو كاشتن است. امروز مي‎كاري و بايد با عقلانيت بداني كه 20 سال ديگر اين محصول مي‎دهد، حالا 20 سال ديگر ممكن است تو نباشي.

براي مقابله با فارسي‎وان و شبكه‎‎هاي فارسي‎‎هاي بعدي چقدر شانس داريم؟

ببينيد! از اين شبكه‎‎ها هم بايد ترسيد و هم نترسيد. بعضي حرف‎‎ها و كارهاي شان واقعا بلوف تبليغاتي است. شنيدم مرداك گفته قرار است فارسي تو، تري و همين‎طور تا فارسي 10 را راه بيندازند. اين يك ژست مسخره بيشتر نيست. حالا هرچقدر هم پول نفوذ داشته باشد، مگر مي‎خواهد آب‎دوغ خيار درست كند كه به اين سرعت 9 تا شبكه ديگر هم راه بياندازد. از طرفي هم آن‎‎ها بسيار باهوش و حرفه‎اي هستند. شك نكنيد اين مصاحبه و هر مطلب ديگري در رسانه‎‎هاي ايران درباره فارسي‎وان باشد را رصد مي‎كنند. الان مدتي است من، همراه تعدادي از اساتيد رسانه و روان‎شناسي با همكاري دانشجويان نخبه فوق ليسانس و دكتري، مشخصا داريم روي موضوع فارسي‎وان مطالعه مي‎كنيم. چندين مطالعه ميداني و نظرسنجي در تهران و شهرستان‎‎ها هم انجام داده‎ايم. من اما نتايج اين نظرسنجي‎‎ها را در اختيار شما نمي‎گذارم، چون به محض انتشار به دست متوليان فارسي‎وان مي‎رسد و اين‎طور ما براي آن‎‎ها كار كرده‎ايم نه براي خودمان. درباره فارسي‎وان حرف‎‎هاي بسياري هست كه حتما به وقتش رسانه‎اي خواهيم كرد.
منبع:http://panjerehweekly.ir