اسب فارسي وان را خودمان زين كرديم
مصاحبه کننده : روح الله رجائي
گفتوگو با يك كارشناس نقابدار
خب آقاي دكتر! ما فكر ميكنيم ماجراي فارسيوان بهسادگي همه شبكههاي فارسي ماهوارهاي نيست. اينكه از داراييهاي مرداك است و... ميخواهيم در اينباره با هم حرف بزنيم.
يعني ميخواهيد فحش بدهيد؟
چطور؟
اگر ميخواهيد به مرداك فحش بدهيد و بگوييد كه او يهودي صهيونيست است و شبكهاش دارد فساد را ترويج ميكند و به همه اينها بد و بيراه بگوييد، بهنظر من كار درستي نيست.
با بد و بيراه گفتن به صهيونيستها مخالفيد؟
البته كه ميخواهيم جديتر به اين موضوع نگاه كنيم. حتما ديدهايد كه مشخصا فارسيوان اين روزها دغدغه خيلي از كارشناسان فرهنگي و رسانهها شده. بهنظر ميرسد اين اتفاق كمي دير افتاده. چرا؟
چند دليل هست كه بعضيهايش را من در ادامه خواهم گفت، اما يك دليل مهم وجود دارد كه براي توضيحش ميخواهم از يك سئوال بسيار معمولي شروع كنم؛ ديشب شام چي خورديد؟! اين خيلي سئوال مهمي است. فرض كن بعد از يك مسافرت، شب به منزل ميرسي. همسرت ميگويد مثلا شام، قورمه سبزي داريم، با كمال ميل غذايت را ميخوري. اما اگر مثلا همسرت در منزل نباشد و توي آشپزخانه يك ظرف قورمه سبزي ببيني اول با خودت فكر ميكني كه آيا اين غذا مناسب خوردن هست يا نه؟ شك ميكني كه فاسد نباشد. نكته اينجاست كه ما براي شام شبمان فكر ميكنيم، ولي شام شب ذهنمان اهميتي ندارد. براي شام شب رسانهمان فكر نميكنيم. بعضيهايمان اينقدر بيتفاوتيم كه از ناسالم بودن يك غذايي براي روحمان مطمئنيم اما باز با ولع آن را ميخوريم. مثل اينكه شما بروي قصابي. قصاب داد بزند كه آقا اين گوشتها فاسد است اما شما براي همان گوشت، پول بدهي و تازه از قصاب تشكر هم بكني. آدم تعجب ميكند از كساني كه از غذا پرهيز ميكنند كه مبادا به سلامتيشان آسيب برساند، اما حواسشان به مسائلي كه ذهن و روحشان را تخريب ميكند نيست.
و دليل بعدي؟
مشكل مهم ديگر اين است كه ما به ترتيبت اعضاي خانواده، مخصوصا بچهها توجه نميكنيم. اگر دوست صميمي شما به كودكتان يك نكته منفي آموزش بدهد يا بخواهد آسيبي به او برساند، حتما شما برخورد ميكنيد. شايد حتي قيد رفاقت با او را براي هميشه بزنيد. اما خيليها هدايت سكان تربيت فرزندشان را به رسانه سپردهاند و اصلا هم مراقب نيستند كه او به فرزندشان چه ميگويد.
بايد تكليفمان را مشخص كنيم، چه كسي قرار است براي فرزند ما قصه بگويد، پدر، مادر يا خاله شادونه؟!
نظام مضمحل اقتصادي و شالودههاي سست اجتماعي هم به اين كار كمك ميكند و مزيد علت ميشود تا هدايت اين سكان از خانواده گرفته شود. بعد رسانه با ريخت معيوب و جادوگرانهاش ميآيد و شادونه و عمو پورنگ ميشوند زندگي و فاميل بچههاي ما. باز نگوييد كه من با برنامه كودك و كاركرد سرگرمي رسانه مخالفم. حرف من اين است كه بايد بدانيم ذائقه فرزندان مان را چطور شكل ميدهيم.
نميشود بچهها را در يك محيط ايزوله نگه داشت. هرچه باشد رسانه، اسباب زندگي امروز است!
بله البته، يك سري نهاد موازي براي تربيت فرزند و حفاظت از خانواده وجود دارد. اين جاست كه به وحدت فرهنگي نياز داريم. يعني تلويزيون، آموزش و پرورش، شوراي انقلاب فرهنگي، مجلات، چپيها، راستيها، تندروها، كندروها و همه بايد براي سرزمين ايران بلند شوند. بايد دشمنان فرهنگي را برتر از دشمنان نظامي و سياسي بدانيم. كاري كه متأسفانه نميكنيم يا كمتر ميكنيم.
برگرديم به فارسيوان؟ شما اين شبكه را چطور ارزيابي ميكنيد؟
اين يعني آموزش. اينجوري مشروب را وارد فرهنگ ما ميكنند. آنوقت جالب است كه خيلي از خانوادههاي مذهبي را من ديدهام كه ميگويند فارسيوان مشكلي ندارد، خيلي هم خوب است!
قرار نيست يك مجري بنشيند آنجا و درباره مشروب حرف بزند و به بچه مخاطب فارسيوان بگويد كه ويسكي بخور مست ميشوي! او ميداند كه بچه از صداي دنگ ليوان خوشش ميآيد. اين صدا، سهم بچه است. سهم جوان يك چيز ديگر است، سهم ميانسال يك چيز ديگر، هيجانات در سنين مختلف، تعاريف مختلف دارند و اين شبكه در واقع سطح هيجاني ما را خيلي آرام دستكاري ميكند.
واقعا چرا اين همه مخاطب پيدا كرده؟
اما چرا مخاطب جلب ميشود. يكي از مهمترين ابزارهاي فارسيوان، دوبله است. شما وقتي فيلمي با زيرنويس ميبيني، چشمهايت هم تصاوير و هم زيرنويس ها را ميبينند. آن نوشتههاي زيرنويس كه به خودي خود قابلفهم نيستند. در مغز بايد چندين پيام مخابره شود تا پيام براي شما قابل درك باشد. اما وقتي دوبله شد، به مغز كمتر فشار ميآيد. براي همين ممكن است چندين شبكه ديگر باشند كه حتي مسائلي وقيحتر از فارسيوان را ارائه كنند، اما مخاطب به اين سمت ميآيد، چون دوبله است. هرچند اين دوبله ضعيف و پيش پا افتاده باشد.
مسئله بعدي ذائقه مخاطب ماست. من معتقدم در دهه اخير عدهاي آمدند و سليقه مخاطب ايراني را دستكاري كردند. از بيننده ايراني يك بيننده عاشق سريال و فيلم درست كردند. ملت ما الان به سريال معتاد شدهاند. اينكه شهر ما همزمان با سريال نرگس و ساعت شني خلوت ميشود، هيچ خوب نيست. البته بهلحاظ ابزارياش شما ميتوانيد بباليد كه بله! رسانه ما چنين قابليتي دارد، اما بايد متوجه اين هم باشيد كه فردا كس ديگري ميآيد و از همين ابزار استفاده ميكند. فارسيوان الان سوار اسبي شده كه از 10 سال قبل تاكنون خودمان زينش كردهايم. ما نبايد مردم خودمان را به اعتياد به رسانه خو بدهيم.
اينجاست كه بايد بپرسيم چند تا پارك به دردبخور داريم؟ چقدر ورزش را ارزان كردهايم؟ مردم چقدر امكان سفر دارند؟ اين امكانات كه نباشد، خب چه تفريحي ارزانتر و در دسترستر و كمخرجتر از ماهوراه و فارسيوان و حتي همين تلويزيون خودمان؟! اعتياد به تلويزيون بايد به حداقل برسد، چه تلويزيون خودي و چه غيرخودي...
پس واقعا فارسيوان يك تيم كاملا حرفهاي دارد.
به نظر شما از يك تيم حرفهاي و كار بلد رسانهاي بايد ترسيد؟!
فارسيوان را نبايد ناديده گرفت، ولي نبايد از او ترسيد. من اگرچه با آقاي ضرغامي كه گفته بود اينها اصلا تهديد نيستند، مخالفم اما يكجورهايي هم ايشان درست گفته بود. باور من اين است كه فرهنگ ما، تفكر «فارسيواني» را در خود هضم خواهد كرد. من شعار نميدهم، مطمئن باشيد اين اتفاق خواهد افتاد. تا دلتان هم بخواهد نشانه تاريخي داريم. مغولها به ايران حمله كردند، اما بعد اسم ايراني و اسلامي روي خودشان گذاشتند و شيعه شدند.
اما فارسيوان، رابرت مرداك و اينها با مغولها فرق ميكنند آقاي دكتر!
لطفا حرفهاي من را اينجوري تفسير نكنيد كه فلاني ميگويد چند سال ديگر رابرت مرداك هم شيعه خواهد شد. من دارم از يك ظرفيت بالقوه فرهنگي حرف ميزنم. بعد هم ميگويم اين ظرفيت فرهنگهاي مهاجم را در خود هضم خواهد كرد. حالا اينكه اين عمليات هضم با چه قدرت و سرعتي انجام شود يا چقدر هزينه داشته باشد بستگي به ما دارد. من دلم ميسوزد كه چرا كساني كه روي صندليهاي فرهنگي ما تكيه زدهاند، متوجه اهميت تلاش براي هضم سريعتر و پر قدرتتر اين معضل نيستند.
چه كار بايد بكنيم. با پارازيت كه احتمالا موافق نيستيد؟
بايد ببينيم فرهنگ ايراني چه ابزارهايي براي مقابله با اين مشكلات به ما داده است، موسيقي، ادبيات، معماري و... بايد روي اين مسائل كار كنيم و البته خيلي با صبر و حوصله. يكي از مشكلات ما اين است كه صبر نداريم. خداوند ميفرمايد: استعينوا بالصبر و الصلوه. يعني براي پناه بردن به مشكلات صبر را مساوي و حتي پيش از نماز آورده است. خدا خيلي اصرار دارد ما صبر كردن را ياد بگيريم. همين روزه گرفتن يكجور تمرين صبر هم هست.
حوزه فرهنگ حوزهاي نيست كه بشكن بزني و اجي مجي كني تا اوضاع تغيير كند و مشكلات حل شوند. حوزه فرهنگ حوزه گردو كاشتن است. امروز ميكاري و بايد با عقلانيت بداني كه 20 سال ديگر اين محصول ميدهد، حالا 20 سال ديگر ممكن است تو نباشي.
براي مقابله با فارسيوان و شبكههاي فارسيهاي بعدي چقدر شانس داريم؟
منبع:http://panjerehweekly.ir
/ن